توهمات حقوقی ملت!

یه خانومی از فامیلای دورمون وسط گریه های وحشتاک گل پسر تلفن کرده که سوال دارم و میگه پسر عمه اش داره از خانومش جدا می شه. خانم مهریه شو که 10 کیلو طلاس گذاشته اجرا!!! قاضی هم همون ده کیلو طلا رو حکم داده و قراره ماهی یه سکه تمام پرداخت کنه. بعد با تعجب می گه:" آخه مگه می شه حکم پرداخت ده کیلو طلا رو بدن؟ این که قابل پرداخت نیست! پرونده شون تو فلان شهرستان بوده که خانواده دختره اون جا نفوذ دارن برای همین تونستن این حکمو بگیرن! حالا ما می خوایم ببینیم شما تو دادگستری تهران آشنا نداری پرونده رو بیاریم این جا حکمو عوض کنن؟!!!" بعد کلی براش توضیح می دم که عقدنامه یه سند رسمیه و مهریه هم دینه. مقدار مهریه هر چی تو عقدنامه باشه همونو حکم می دن، هر دادگاهی که باشه! با ناراحتی می گه:"آخه پسر عمه من از کجا بیاره ماهی یه سکه بده؟ خیلی زیاده. بعد هم چند سال باید قسط بده؟ تا آخر عمرش هم تموم نمیشه که!" خیلی جلوی خودمو می گیرم تا نگم این فکرا رو باید روزی می کرد که ده کیلو طلا رو به عنوان مهریه قبول کرد! ملت سرخوشن ها!


صبح هنوز خوابم که یکی از فامیلای شازده تلفن می کنه. شازده گوشی به دست میاد بالا سرم که "فلانیه. می گه حبس تعزیری یعنی چی؟!" خوابالو می گم:"هیچی! همون حبس معمولیه!" ولی طرف قانع نمی شه و با خودم صحبت می کنه:"اگه حبس معمولیه پس چرا می گن تعزیری؟! این تعزیریش یعنی چی؟!" کلی توضیح می دم مجازات هایی که تو شرع مشخص شده سه دسته اس:حد و دیه و قصاص. مجازات های دیگه ای که تو احکام شرعی نیست و توسط حکومت مشخص می شه بهش می گن تعزیری. می گه:"پس حبس تعزیری حبس تعلیقی نیست؟!"


یاد این پست بهار میافتم و قسمت "توهمات حقوقی ملت" وبلاگش که برای من مثل لطیفه اس!!!

یک تکانی به خودمان می دهیم!

امروز جهت اقدام برای رفع از حالت مرغ کرچ بودن در آمدن! طی یه اقدام یهویی سری به قسمت آگهی های استخدام مشاور حقوقی سایت نیازمندی های همشهری زدم و بعد چند تماس تلفنی یه جا رو کاندید کردم برای رفتن و مصاحبه دادن! گل پسر رو بین راه تحویل شازده دادم و رفتم موسسه حقوقی مربوطه. اولش منشی دو تا فرم داد پر کنم. یکیش مشخصات شخصی بود و سوابق کاری، اون یکی هم سوالات حقوقی چهار گزینه ای. منشی گفت فقط 5 وقیقه وقت دارم جواب بدم! بیشترشو شانسی جواب دادم! آخرین سوال این بود که میزان حقوق درخواستیتون چه قدره؟ منم نوشتم 1.5 میلیون! مالیات که نداره!!! گفتم می نویسم، اگه قرار شد مشغول بشم و کار به چونه زنی رسید به یک تومن راضی بشن! اینا از عوارض بیگاری کشیدن های آقای وکیله دیگه! دو تا وکیل دیگه هم مشغول فرم پر کردن بودن. بعد گفتن بریم بالا با مدیر موسسه صحبت کنیم. یه آقای وکیل مسن، چاق و سرخ و سفید که تند تند حرف می زد به انضمام دو تا خانم وکیل جوان آلاگارسون کرده نشسته بودن. آقای مدیر از هر کدوممون پرسید تو چه زمینه ای بیشتر کار کردیم و یه سوال خیلی تخصصی هم پرسید بعد هم خودش جواب ما رو کامل کرد. معلوم بود خیلی کارکشته اس ولی چندان از محیطش خوشش نیومد. مخصوصا که آقای مدیر خانومای همکارشو به اسم کوچیک صدا می زد! آخرش گفت بررسی می کنن و تا آخر هفته تماس می گیرن. از حجم فرم های روی میز معلوم بود قبل ما هم یه عده اومدن و از لحن آقای مدیر این که این گزینش و مصاحبه چند روزی ادامه خواهد داشت. من امیدی برای پذیرش ندارم اصراری هم ندارم البته! فقط می خواستم یه تکونی به خودم داده باشم!

بعد رفتم دنبال گل پسر و برای اولین بار مغازه یا به قول نازنین حجره شازده رو دیدم! چند باری تا جلوی پاساژشون رفته بودم ولی داخل نه. چون محیطش کاملا مردونه اس ولی این بار دلم خواست برم داخل! به گل پسر که حسابی خوش گذشته بود. شاگردهای شازده باهاش بازی کرده بودن و تو پاساژ گردونده بودنش. بوی کباب هم می داد و معلوم بود خوب غذا خورده! به شازده گفتم:‌"دلم می خواست ببینم این جایی که ازش دل نمی کنی چه شکلیه؟!" از بس که گاهی دیر میاد خونه. یعنی در پاساژو می بندن نگهبان دوباره براش باز می کنه!!!

قبل برگشت به خونه رفتم دفتر(که طی ماه های اخیر و بعد از ممنوع کردن تبلیغات برای وکلا بسیار خلوت و بی رونق شده) تا وکالتنامه اون پرونده مزخرف رو بگیرم. آقای وکیل در ساعات اولیه بامداد پیامک زده بودن که موکل امضاش کرده! اون وقت بعد کلی معطلی می بینم با وجود این که یه بار تلفنی و یه بار حضوری برای آقای وکیل توضیح دادم که موکل باید بنویسه این امضا و اثر انگشت متعلق به این جانب فلانی می باشد و دوباره امضا کنه و انگشت بزنه، هیچی ننوشته و فقط دوباره امضا کرده! با غرغر  گفتم:"من این وکالتنامه رو این جوری نمی برم دادگاه که دوباره قبولش نکنن! تا حالا سه دفعه رفتم دادخواستو ثبت نکردن. چند بار هم برای وکالتنامه اومدم این جا. این همه توضیح دادم شما توجه نکردین اون وقت چه قدر سر حق الوکاله باهام چونه می زنین..." آقای وکیل هم پشت سر هم می گفت:"شما حق دارین. من عذرخواهی می کنم." و دیگه نذاشت از نظر غرزنی تخلیه کامل بشم ولی همینشم خوب بود! بعد این جناب موکل قرار بود اوایل دو هفته پیش بیاد برای امضا، آخر هفته پیش اومده! موکل به این بی خیالی ندیدم تا حالا! نمی دونم دوباره کی بیاد برای تکمیل امضا؟! منم سعی می کنم دیگه برای این پرونده جوش نزنم. موکل بی خیال، آقای وکیل بی حواس، من برای چی خودمو اذیت کنم؟!



پ.ن: فامیلمون امروز صبح دوباره زنگ زده که دوستم مبلغ حق الوکاله رو خیلی بالا گفته.(دو و نیم، سه میلیون!!! نمی دونم پیش خودش چی فکر کرده؟! چه خبره؟؟؟) می خواد دوباره با مستاجرش صحبت کنه و اگه به توافق نرسیدن یه وکیل دیگه بهش معرفی کنم. فکر کنم آخرش هم خودم باید انجامش بدم!


یه همچین آدم تنبلیم من!

یکی از فامیلای دورمون عصر تماس گرفته با کلی ذوق و شوق و ابراز محبت که می خواد برای خونه اش که دست مستاجره و مهلت اجاره اش هم تموم شده از دادگاه حکم تخلیه بگیره و من اگه می تونم براش انجام بدم. اولش فکر می کنم قبول کنم ولی وقتی می فهمم مجتمع قضایی مربوطه خیلی دور و بد مسیره، حس می کنم اصلا حال و حوصله رفتن به اون جا رو ندارم به علاوه تحمل اخلاقای خاص این فامیل دور رو و خیلی ریلکس میگم فرصتشو ندارم! بعد هم که ازم می خواد یه وکیل دیگه بهش معرفی کنم با یکی از همکلاسی های دوران دانشگاه هماهنگ می کنم و شماره شو بهش می دم. یعنی به همین سادگی و به همین خوشمزگی یه پرونده کم دردسر با یه حق الوکاله تپل رو رد می کنم و تقدیم به همکلاسی سابق! خیلی ملنگم نه؟!

پوووووووووف!

این هفته دو بار رفتم برای ثبت دادخواست اون پرونده مزخرف! از اون جا که همه اقدامات بی نتیجه مونده بود، بعد از شور و مشورت با آقای وکیل تصمیم بر این شد که اول برای اثبات مالکیت موکل اقامه دعوی کنیم بعد برای گرفتن اجرت المثل. دو مدل دادخواست هم نوشتیم که یکیش هر دو تا خواسته رو داشت یکیش فقط اثبات مالکیت رو تا ببینیم مجتمع قضایی مربوطه کدوم رو قبول می کنه! بار اول رفتم و با مسئول پذیرش دادخواست صحبت کردم گفت دو تا خواسته رو با هم قبول می کنن الحمدلله! ولی تمبر مالیاتی وکالتنامه برای دو تا خواسته کسری داشت و بعد از تمبر زدن مجدد دوباره دادخواست و مدارک رو بردم دادگاه. بعد از کلی معطلی برای کپی کردن مدارک و گرفتن تاییدیه های پستی برای اثبات صحت درست بودن آدرس وکیل و موکل (که از اداهای بی نظیر مجتمع عدالته!) مسئول مربوطه گفتن امضای وکالتنامه تون ایراد داره و باید با معاون مجتمع صحبت کنین که ایشون هم فرمودن قابل پذیرش نیست! قضیه هم این جوری بود که گویا این وکالتنامه قبلا توسط یه نفر دیگه امضا و انگشت زده شده بوده بعد موردش کنسل شده و آقای وکیل روی امضا رو لاک گرفته و داده به این موکل تا دوباره امضاش کنه که یه وقت خدای نکرده یه برگه وکالتنامه حروم نشه! اونم وقتی می دونه این مجتمع این قدر گیره! خلاصه بعد از کلی چونه زدن با معاون مجتمع که می گفت این وکالتنامه اساسا ایراد داره و ممکنه برای ما باعث دردسر بشه و باید یه وکالتنامه دیگه بیارین و مجددا تمبرش بزنین، بالاخره قبول کرد موکل همینو دوباره امضا و تایید کنه. حالا قبل ازاین مسائل هم کلی با آقای وکیل سر حق الوکاله این پرونده چونه زده بودم و با این که می دونست چه قدر دوندگی داره و زمان بره اصلا زیر بار یه مبلغ به دردبخور که بیارزه نمی رفت! آخرش هم نه حرف من شد نه حرف اون و وسطشو گرفتیم. هر چند بعد از نوشتن قرارداد و بیرون اومدن ازدفتر مثل اون حیوون با وفا به شدت پشیمون شدم  که چرا چنین کار پر دردسری رو با همچین حق الوکاله مزخرفی قبول کردم که همه دوندگی هاش مال من باشه و پول قلنبه اش مال جناب همکار! بعد از اینم که قضیه ایراد وکالتنامه رو بهش گفتم شونصد بار زنگ زده که وکالتنامه رو بردار بیار دفتر که موکل دوباره امضاش کنه. همون روز نرسیدم برم باز زنگ زده که چی شد؟ چرا نیاوردی؟! خودش موقع امضا گرفتن حواسش نیست فقط من باید همیشه کارامو دست و به موقع انجام بدم. وقتی رفتم دفتر به یه ترافیک مسخره ای خوردم که نگو. خداییش برای من خیلی سخته تو ترافیک سنگین رانندگی کنم! بعد آقای وکیل پرسید با ماشین اومدی گفتم آره. دیگه رفت سر این که ماشین داری شدی و رانندگی می کنی و این صحبت ها. پرسید تا حالا تصادف هم کردی؟ گفتم نه شکر خدا. گفت ولی من اوایل رانندگیم خیلی زدم و خوردم! خلاصه همین شد که موقع برگشتن که تو ترافیک گیر کرده بودم ماشینم مالید به یه ماشین دیگه! بر چشم شور لعنت! راننده که یه پیرمرد بود اولش گفت چیزی نشده برو. یه کم که رفتم دیدم داره بوق میزنه و می گه می زنی و می ری؟! ماشینمو داغون کردی! رفتیم یه گوشه وایستادیم میبینم ماشینش که به نظر خودش داغون شده فقط دو تا خط افتاده! گفتم این که چیزی نشده با یه پولیش ساده درست میشه. گیر داده هزینه اش چه قدر می شه و شاید خیلی خرجش بشه! خلاصه بیست هزار تومان بهش دادم و  گفتم من همین قدر دارم و دیگه راضی شد رفت. در واقع مساله اینه که آقای وکیل اساسا به روح اعتقاد نداره! خلاصه اگر یه روزشنیدین یه وکیلی همکارشو خفه کرده شک نکنین خبر مربوط به من و آقای وکیله!!!

چند وقته نسبت به کار بی حوصله و بی انگیزه شدم بدجور! برام خنده داره که پارسال همین موقعا چه جوری برای پرونده هام بدو بدو می کردم. اون شور و شوق اولیه مو از دست دادم. دلم می خواد مثل یه مرغ کرچ لم بدم تو خونه و هیچ کاری انجام ندم. یه تنبلی بدجوری افتاده به جونم که نمی دونم باهاش چه کنم؟! دیگه امروز خودمو کشتم پاشدم رفتم تره بار خرید و برای شام یه غذای جدید درست کردم. اگپلنت پارمزان از سایت شف طیبه که مدتی بود تصمیم داشتم درستش کنم. خوشمزه شد. هرچند که بعد کلی وقت گذاشتن و زحمت کشیدن جناب شازده فقط فرمودن بد نشده!


پاره ای توضیحات

با این که این جا یک وبلاگ شخصیه ولی زیاد پیش اومده که تو کامنت ها سوال حقوقی ازم بپرسن. منم در حد اطلاعاتم جواب می دم. گاهی این قدر حجم این مدل سوالات زیاد می شه و جواب دادن وقت گیر که چند باری به سرم زده تو قسمت معرفی وبلاگ بنویسم "لطفا سوال حقوقی نپرسید" یا "به سوالات حقوقی پاسخ داده نمی شود"! ولی بعد فکر کردم کار درستی نیست و چیزی از من کم نمی شه که به چند تا سوال جواب بدم و چه بسا بتونم به حل مشکل کسی کمک کنم که باعث خوشحالیه. اما بعضیا توقعات بی جایی دارن که روی اعصابه!  مثلا طرف یه سوال می پرسه بعد هی میاد کامنت می ذاره پس جواب من چی شد؟ چرا جواب نمی دی؟ من منتظرم! من عجله دارم ...! خوب آخه خواهر من، برادر من، من که 24 ساعته آن لاین نیستم! شاید چند روز به وبلاگم سر نزنم، شاید کامنت شما رو بخونم ولی اون لحظه حضور ذهن یا حال و حوصله نداشته باشم و بعدا جواب بدم، یه چند روز دندون سر جگر بذار بعد شاکی بشو! یا این که طرف می خواد یه مساله پیچیده حقوقی رو با چند تا سوال و جواب وبلاگی براش حل کنم! یا شماره و آدرس دفترم رو می خوان برای مشاوره حضوری که معلوم میشه اصلا این جا رو نمی خونن و گرنه می دونستن من دفتر و دستکی ندارم که آدرس و شماره اش رو به کسی بدم! یا میان کامنت می ذارن من یه مشکل حقوقی دارم و یه نفر شما رو بهم معرفی کرده ... خوب دوستان لطف دارن ولی باور کنین اگه تو این جور مواقع سراغ وبسایت ها و وبلاگ های حقوقی برین بهتر نتیجه می گیرین! مواردی هم بوده که من جواب سوالی رو نمی دونستم و صادقانه گفتم نمی دونم! به هر حال موضوعات حقوقی تنوع زیادی دارن و حتی وکلای با سابقه هم تو همه زمینه ها اطلاعاتشون کامل نیست چه برسه به من! اما نمی دونم چرا این مساله برای بعضی ها قابل درک نیست و فکر می کنن می خوام کلاس بذارم یا بپیچونم! نقطه اوج این مساله که اصلا انگیزه نوشتن این پست شد، وقتی بود که یه نفر برام کامنت گذاشت که سوال داره و یکی از دوستاش وبلاگ منو معرفی کرده. یه دعوایی تو دادگاه مطرح کرده بود و وکیل هم داشت اما کارش طول کشیده بود و می خواست بدونه وکیلش کم کاری می کنه یا واقعا طول می کشه؟ منم گفتم معمولا این مساله زمان بره و باید صبر کنه. مجددا پرسید که من خودم تا حالا با همچین موردی برخورد داشتم؟ منم گفتم نه نداشتم. اما نمی دونم کجای جوابم زشت و توهین آمیز بود که یه کامنتی با این مضمون گذاشت که واقعیت شما با اون چیزی که تو نوشته هاته فرق داره و نگاهت مادیه و با بی تفاوتی جواب دادی و می تونستی خیلی راحت جواب سوالمو بدی ولی دلمو شکستی و این رفتارت هیچ وقت یادم نمی ره و ...!!! یعنی من واقعا هنگ کرده بودم که چه دینی نسبت به ایشون دارم که این قدر از من طلبکارن؟!

همه این ها رو گفتم که بگم من فقط در حد توانم به سوالات حقوقی جواب می دم. اگر هم کسی توقع داره وقتی جواب سوالشو نمی دونم برم بگردم و پیدا کنم توقع کاملا بی جایی داره! چون من این جا هیچ وظیفه و تعهدی مبنی بر پاسخگویی به سوالات ندارم! به وفور وبسایت ها و وبلاگ های حقوقی وجود داره که بخش پرسش و پاسخ دارن و با یه سرچ ساده می شه پیداشون کرد. کلی دفاتر حقوقی هم هستن که مشاوره تلفنی رایگان می دن و می تونین شماره شونو از سایت نیازمندی های همشهری پیدا کنین.

لازمه اضافه کنم که مخاطب این پست به هیچ وجه دوستان و همراهان همیشگی نیستن. بنده نسبت به دوستان وبلاگی ارادت دارم و با کمال میل در خدمتشون هستم.

یک روز درخشان!

قبل تر ها وقتی یه مدت سر کار نمی رفتم دلم برای کار تنگ می شد، ولی حالا بعد از یک ماه خونه بودن امروز که جلسه دادرسی داشتم هیچ رقمه تمایلی برای دادگاه رفتن نداشتم! مرا چه می شود؟!

موکل پرونده امروزی یه خانم جوون خیلی ناز و خوش برخورده. چند ساله شوهرش ورشکسته و خونه نشینه و تامین هزینه ها و مخارج روی دوش خانم که از صبح تا بعد از ظهر سرکاره. تا این که خانم می فهمه روابط عاطفی عمیقی بین شوهرش و زن صاحبخونه شکل گرفته و در نبود ایشون دل و قلوه هاییه که رد و بدل می شه! شوهرش شده راننده شخصی زن صاحبخونه و هر جا می خواد می رسوندش، زن صاحبخونه شده آشپز شوهره و مدل به مدل غذا براش می پزه و ... ( که این ها موارد علنیش بود بقیه اش هم...!) صحبت خانم با خانواده شوهر و ریش سفیدی بزرگ تر ها و صحبت با مرد صاحبخونه که هیچ جوره زیر بار رابطه زنش با یه مرد غریبه نمی ره، به جایی نمی رسه. آقای شوهر هم که کلا منکر همه چی بوده و به خانم انگ توهم داشتن می زده. کشمکش ها، بحث و جدل ها و وقاحت های آقا به نقطه اوج می رسه تا تصمیم بر طلاق گرفته می شه. تو تعطیلات عید امسال آقا به خانم می گه وسایلش رو برداره و از خونه بره تا بعد تعطیلات توافقی جدا بشن. اما بعد از تشکیل پرونده طلاق، آقا برای باقی مراحل تو دادگاه حاضر نمی شه و خانم رو سر کار می ذاره. خانم هم تصمیم می گیره حال شوهرش رو بگیره و برای مطالبه نفقه و مهریه اقدام می کنه. امروز جلسه رسیدگ مهریه بود شنبه هم جلسه نفقه اس. امروز آقا رو تو دادگاه دیدم. یک قیافه آروم و مظلومی داشت که عمرا این جلافتا بهش نمیومد! تیپش هم رسمی و اتو کشیده بود طوری که اول فکر کردم وکیلشه ولی بعد دیدم شخص شخیص خودشون هستن! منشی دادگاه برگه صورت مجلس رو داد بهمون که اظهاراتمون رو بنویسیم و به آقا که نمی دونست چی باید بنویسه گفت هر مطلبی راجع به مهریه دارین بنویسین. این که این میزان مهریه رو قبول دارین و چیزی پرداخت کردین و توانایی پرداخت یکجاشو دارین یا نه. اون وقت من می بینم آقا داره طومار می نویسه! یه برگه رو هم تموم کرد و یه برگه دیگه خواست! موندم چی داره می نویسه این همه! بعدش که برگه ها رو به من دادن تا بخونم و اگه حرفی دارم بزنم، دیدم نوشته من ورشکسته ام و بی کارم و نمی تونم مهریه رو بپردازم و خانمم چند ماهه بدون دلیل موجه خونه رو ترک کرده و برنمی گرده و من از ریاست دادگاه تقاضا دارم دستور بده همسرم به خونه برگرده! (این خلاصه اش بود!) منم گفتم اظهارات ایشون هیچ ربطی به موضوع پرونده نداره و منم حرف دیگه ای ندارم و اومدم بیرون!

بعد رفتم اجرای دادسرا دنبال پرونده پسر عمه ام که گفتن دکتر قلابی یه مقدار از دیه رو به حساب قوه قضاییه واریز کرده، یکی از شاکیا هم درخواست حکم جلب داده، پرونده رفته دادگاه تا قاضی تصمیم بگیره و بعد تعطیلات هفته آینده دوباره برم. اون وقت من گیج وقتی رسیدم نزدیک مهد گل پسر تازه یادم افتاده موبایلم رو که تحویل دادسرا داده بودم نگرفتم!!! قربون حواس جمعم! هر چی فکر کردم دیدم حال ندارم این همه راهو دوباره برگردم و از اون جا که این دادسرا نزدیک دادگاه شنبه اس تصمیم گرفتم شنبه بعد از دادگاه برم دنبالش! بعد ازبرداشتن گل پسر از مهد هم یه پله رو ندیدم و پخش زمین شدم! گل پسر هی می گفت مامان چی شدی؟ دستتو بده من بلند شو. بوست کنم؟! دیگه  داشت گریه اش می گرفت که ناچارا با وجود پا درد شدید از جام بلند شدم و گفتم هیچی نشده پسرم ناراحت نباش. مچ پای راستم ضرب دیده و درد می کنه. یه چیزیم میشه ها!!!

کشف دلیل!

دیروز برای ثبت یه دادخواست طلاق توافقی رفته بودم دادگاه. زن و شوهره رو هفته پیش تو دفتر دیده بودم. اوضاعشون وحشتناک بود. مدام کتک کاری داشتن و زنه خواهش می کرد کارو زودتر تموم کنیم چون امنیت جانی نداره! قیافه مرده هم واقعا خشن بود. موهای سیخ سیخ، چشمای سرخ...

تو اتاق پذیرش دادخواست یه زن جوون کنارم نشسته بود. اونم برای طلاق توافقی اومده بود و ازم راهنمایی می خواست. قیافه اش خیلی نمکی و دل نشین بود. منم فضولیم گل کرد و پرسیدم برای چی می خوای جدا شی؟ گفت مشکل خیلی داریم. 7 ماه هم بیشتر از عروسیمون نمی گذره... اولش فکر کردم آخه 7 ماه که زمان زیادی نیست. چرا بیشتر صبر نمی کنه؟ ولی وقتی شوهرشو دیدم و دقیق شدم حس کردم حق داره! چلمن بودن از قیافه این بشر می بارید! خوش و خرم نشسته بود و پدر زن پیرش بدو بدو های ثبت دادخواست رو انجام می داد و این آدم کوچکترین تکونی به خودش نداد تا پدر زنه اومد و گفت تموم شد بریم، اون وقت بود که ایشون بالاخره از جاشون بلند شدن! در تمام مدتی هم که عین مرغ کرچ نشسته بود تا تونست به من زل زد و چشممو درآورد. یعنی من هر وقت برگشتم دیدم این خیره شده به من! از زنش هم خجالت نمی کشید. دیگه می خواستم جفت پا برم تو دهنش یا دیگه خیلی خودمو کنترل کنم برم محترمانه ازش بپرسم چی رو این قدر با دقت نگاه می کنی؟! حالا خوبه با یه تیپ داغونی رفته بودم دادگاه که شب با خودم گفتم من صبح چه فکری کردم که اینا رو پوشیدم؟! یه مانتو و روسری نخی چروک! خدا بهش رحم کرد دادخواستش ارجاع شد و رفت! وقتی در کم تر از یه ساعت می شه دو تا عیب بزرگ بی عرضگی و هیزی رو در یه آدم دید اون زن بنده خدا تو 7 ماه قطعا خیلی بیشتر دیده و کشیده!


پ.ن1: این سوسک ها توی پاییز و زمستون و بهار کجان؟! نمیشه لطف کنن این سه ماه تابستون رو هم همون جا بمونن؟! بعد سحری رفتم مسواک بزنم یکیشون ویراژ داد جلوم و همه حال معنویمو خراب کرد!


پ.ن2: نسخه جدید بلاگ اسکای با امکانات کامل بالاخره قراره بیاد و ما به شدت منتظریم!


بعدا نوشت: آقای رگبار یه بازی وبلاگی جالب راه انداخته. ازتون دعوت می کنم شرکت کنید.

ورژن های موکلین

تو این مدتی که کار می کنم مدلای مختلفی از موکل ها رو دیدم. کسایی که فکر میکنن وقتی وکیل می گیرن یه جورایی نوکر استخدام کردن و وکیلشون باید در هر ساعتی از شبانه روز در اختیارشون باشه و به هر تماس باموقع و بی موقع و هر سوال باربط و بی ربطشون جواب بده! کسایی که به نظرشون وکیل مشاور خانواده اس و باید بتونه مسایل خانوادگیشون رو حل کنه! کسایی که فکر می کنن وکیل هیچ کار دیگه ای جز پیگیری پرونده اونا نداره و اگر هم داره باید تعطیلش کنه و فقط دنبال کار اونا باشه! (نمونه اش این) کسایی که فکر می کنن وکیل قدرت های فوق العاده داره و می تونه در عرض مدت خیلی کوتاهی براشون حکم بگیره و اجرا کنه و اگر هم نتونه ـ که قطعا به خاطر طولانی بودن روند دادرسی در دادگاه های ما نمی تونه ـ شدیدا شاکی میشن! کسایی که...

ولی موکل قربون صدقه برو ندیده بودیم که خدا رو شکر اینم دیدیم که نادیده از دنیا نریم!!! چند ماه قبل یه خانم حدودا 46 ساله که شوهرش زن دوم گرفته اومده بود دفتر که مهریه شو اجرا بذاره تا به خیال خودش شوهرشو ادب کنه. من این خانمو ندیدم ولی پرونده اش دست من بود. همون اول ماشین مدل بالای شوهرشو توقیف کردم، رای و اجراییه اش هم صادر شد. دیروز به پرونده اش سر زدم دیدم جواب اجراییه برگشته و دیگه میشه حکم رو اجرا کرد. یعنی ماشین رو توسط دادگاه فروخت و پولشو تقدیم خانم کرد. ولی چون رای غیابی بود باید ضامن معرفی می کرد. عصر که دفتر بودم به آقای وکیل گفتم:"من شماره خانم فلانی رو ندارم باهاش تماس بگیرین و بگین باید ضامن بیاره." آقای وکیل گفت:"وای من الان زنگ بزنم به این که منو ول نمی کنه! نمی دونین که چه جوریه! همه اش قربون صدقه می ره!" بعد هم زنگ زد و گذاشت رو اسپیکر تا منم بشنوم! حالا مکالمه رو داشته باشین!:

آقای وکیل: سلام خانم فلانی. آقای وکیل هستم!

خانم: سلام آقای وکیل خوبین قربونتون برم؟! خدا می دونه همین الان به یادتون بودم!

ـ ممنون. حکمتون رسیده به مرحله اجرا باید ضامن بیارین چون رای غیابیه.(شرایط ضامن رو می گه)

- آخه فداتون بشم من ضامنم کجا بود؟ من اگه کسی رو داشتم که بتونه ضامنم بشه کارم به این جا نمی کشید! قربونتون برم من وکیل گرفتم که کارم بی سرو صدا تموم بشه!

- سند هم نمی تونین بذارین؟

- نه قربونتون برم سندم کجا بود؟ من اصلا نمی خوام کسی بفهمه. خودتون یه کاریش بکنین دیگه فداتون بشم!

- آخه دست ما که نیست. قانونه! باید برای اجرای حکم غیابی ضامن یا سند بیارین.

- نمی تونم.تو این مدت هم این قدر سر این مهریه برای من مشکل پیش اومده... ( و سر درد دلش باز می شه و ول نمی کنه!!!)

- شنبه عصر دفترم تشریف بیارید صحبت می کنیم. (پیچاندن و قطع تلفن!)

من:  آقای وکیل: آخه من با این چی کار کنم که همه اش قربون صدقه ام می ره؟! بابا من زن و بچه دارم!!!

از دفتر که اومدم فکر کردم این خانوم با این همه سر و زبون و قربونتون برم گفتناش چه جوری شده که شوهرش سرش هوو آورده؟! بعد فکر کردم شاید هم همین کاراش شوهره رو خسته کرده! آخه یعنی چی این همه قربون صدقه یه مرد غریبه رفتن؟؟؟ به هر حال خدا عالمه. نمی شه قضاوت کرد...


باز هم خیانت...

 بالاخره طی این مدتی که کار می کنم یه بار شاهد پرداخت مهریه با زبون تقریبا خوش بودم! قبل گرفتن حکم جلب و توقیف اموال! موکلم حدود یک سال و نیمه که توافقی از همسرش جدا شده و  شوهر سابق یک ماشین در ازای بیست سکه به نامش می کنه و قرار می شه ماهی نیم سکه هم پرداخت کنه. چند وقت پیش که قیمت سکه یهو بالا رفت دادن سکه ها هم قطع شد و موکل که دل پری از شوهر سابقش داشت فوری دست به کار شد برای طرح دعوی و اومد سراغ من. بعد گرفتن حکم و صدور اجراییه بالاخره شوهر سابق امروز تماس گرفت که سکه ها حاضره. تو یه کافی شاپ باهاش قرار گذاشتم سکه ها رو گرفتم و قبض های اقساط مهریه رو تحویلش دادم .

موکل من 5 سال پیش در سن 23 سالگی با همسر سابقش که اون موقع 19 سال داشته خیلی عاشقانه ازدواج می کنه! بعد چند سال می فهمه که همسرش با دوست خودش که متاهل هم بوده و رفت و آمد خانوادگی داشتن رابطه داره. منتها به خاطر ترس از طلاق و مشکلات بعدی و وضع مالی خوب شوهرش که همه جور امکاناتی رو براش مهیا می کرده به زندگی با شوهرش ادامه می ده. اما شوهر دوستش که از رابطه زنش با مرد دیگه خبردار می شه اونو طلاق می ده و کمی بعد شوهر موکل هم حرف طلاق رو پیش می کشه. موکل که چاره ای براش نمی مونه توافقی جدا می شه و قرار می ذارن کل مهریه به صورت اقساطی پرداخت بشه. بعد هم در حالی که موکل وضعیت روحی اسفناکی داشته آقا و خانم خیانت کار با هم ازدواج می کنن. همسر جدید شوهر سابقش همکارشه و هر روز با هم چشم تو چشمن و این یعنی عذاب مضاعف...

امروز بهم می گفت من 15 میلیون دارم موکلت رو راضی کن  اینو عوض مهریه اش بگیره و تمومش کنه!


حالم بد می شه بس که راجع به خیانت می شنوم. مشکل بیشتر موکل های خانمم تو پرونده های خانوادگی خیانت شوهرشونه...

به نتیجه نمی رسیم!

نمی دونم چرا کار یکی از موکلین که پارسال همین موقع ها بود پرونده شو گرفتم مدام به بن بست می خوره و اصلا پیش نمی ره! موضوع پیچیده ای نیست ولی مساله سر اینه که موکل محترم کلا هیچ مدرکی برای اقامه دعوا نداره! از این دعواهای خانوادگی ارث و میراثه. پدر موکل 16 ساله فوت کرده و از اون موقع مادر و یه خواهر و یه برادرش تو خونه پدری ساکن شدن بدون این که یه پاپاسی بابت سهم الارث بهش بدن. روابطشون هم به شدت تیره و تاره و رفت و آمدی ندارن. موکل که مشکلات مالی زیادی داره، پارسال تصمیم می گیره از ساکنین خانه پدری عارض بشه تا اجرت المثل مدتی که ملک در تصرفشون بوده رو نسبت به سهم الارث خودش بگیره و اونا هم خیلی خوش خوشانشون نشه که این همه سال مفت و مسلم اون جا نشستن! اما به دلیل تیرگی روابط که ذکرش رفت به هیچ کدوم از مدارکی که برای این کار لازمه دسترسی نداشت و کلا با یه گواهی فوت اومد دفتر! و کاملا معلومه که با یه برگه گواهی فوت پیزوری نمی شه بلند شد رفت دادگاه طرح دعوی کرد و اجرت المثل گرفت! مدت مدیدی بنده فقط به دنبال پیدا کردن گواهی انحصار وراثت بودم که قبلا جریانشو گفتم.(این جا) بعد از یافتن پردرد سر این برگه ارزشمند! رفتم دادگاه تا دادخواست مطالبه اجرت المثل بدم. میزان خواسته رو به پنج میلیون و صد هزار تومان (حداقل لازم برای دادگاه) مقوم کردم و تو دادخواست ذکر کردم که دادگاه مساله رو به کارشناس ارجاع بده تا میزان اجرت المثل این مدت ور مشخص کنه. اما واحد پذیرش دادخواست دادگاه مربوطه عرض کردن که مدتیه براشون بخشنامه اومده دادخواست های این مدلی رو قبول نکنن و باید اول برم شورای حل اختلاف و دادخواست تامین دلیل با جلب نظر کارشناس بدم تا میزان اجرت المثل مشخص بشه، بعد طبق اون میزان به دادگاه دادخواست بدم و هزینه دادرسی پرداخت کنم! بعد ما کلی از موکل خواهش کردیم که یه روز تشریف بیارن دفتر یه وکالت نامه جدید امضا بفرماین که بنده ببرم شورای حل اختلاف برای کارشناسی! ایشون هم بالاخره بعد چند ماه تشریفشون رو آوردن و امضا فرمودن! امروز بعد ازظهر هم بنده تشریفم رو بردم شورای حل اختلاف برای انجام امور مربوطه اما واحد پذیرش دادخواست عرض کردن چون سند مالکیت خونه رو ندارین نمی شه و ما از کجا باید بدونیم که موکل شما حقی تو ملک مربوطه داره یانه؟! باید به دادگاه دادخواست اجرث المثل بدین و خود دادگاه قرار کارشناسی صادر کنه! حالا من هی توضیح می دم این کارو  قبلا انجام دادم، دادگاه تا نظریه کارشناسی نباشه دادخواست اجرت المثل قبول نمی کنه و موکل من سند نداره و... ولی خوب معلومه که هیچ فایده ای نداشت!!! حرفش هم درست بود البته!

نتیجه گیری منطقی: تو روح آقای وکیل که همچین پرونده های بی خودی رو قبول می کنه و  میاندازه گردن من!!!

کارم که انجام نشد، پیش خودم گفتم حالا که این همه وقت گذاشتم و تا کله کوه اومدم (شورای حل اختلاف دربند)، دست خالی برنگردم! اینه که موقع برگشتن یه دوری تو بازارچه تجریش زدم. دادم ساعتم رو که بندش چند وقته خراب شده درست کنن و تا ساعته درست بشه برای این که مدیون خودم نشم و خرید نکرده برنگردم یه دستبند جینگیلی مستون به شرح زیر خریدم!:



پ.ن: اینترنتم به همون دلیل نامعلومی که قطع شده بود، وصل شد!