864

استکان نعلبکی ها و پیش دستی ها رو خشک ‌کردم و سر جاهاشون گذاشتم، میزها رو دستمال کشیدم و همه خونه رو جارو برقی زدم. بعد نگاهم رو دور تا دور خونه تمیز و  خالی از مهمون چرخوندم و بر خلاف همیشه این بار به جای حس آسودگی خیال حس دل گرفتگی اومد سراغم. دلم گرفت که سه روز مجلس روضه خونگی مون چه زود تموم شد و کاش چند روز دیگه هم ادامه داشت...

از اول محرم که از این مجلس به اون مجلس می رفتم خودم قصد برگزاری مراسم نداشتم اما خدا توفیق داد و امام حسین یاری کرد تا خونه ما هم عزاخونه بشه و این بس برای رزق و برکت محرم امسال که داره به آخر می رسه و خدا کنه محرم های بعد هم روزی مون بشه...

نظرات 2 + ارسال نظر
سمانه جمعه 4 شهریور 1401 ساعت 10:31 ق.ظ https://weronika.blogsky.com/

قبول باشه بانو

ان شاالله
سلامت باشی

نازی سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 09:26 ق.ظ

تو بروجرد وقتی محرم میشد هرکسی یه اتاقش را پر از فانوس ها میکرد و پارچه سیاه میزد و گاهی یک منبر کوچیک چوبی هم گوشه اتاق میزاشت که روش شمایل آقا امیرالمومنین علیه السّلام بود در حالیکه ایتام را تو بغل گرفته بودن بعد از غروب همچین که نماز مغرب را میخوندن همه فانوس ها را روشن میزاشتن درهای خونه را تا صبح باز میزاشتن یعنی تو کل بروجرد تا صبح همین بود تقریبا کل شهر محرم ها همیشه درها تا صبح باز بود و اتاق عزا برای همه درش باز بود گاهی غریب مونده ای یا خانواده ای که مریض داشتن یا حالا هرکسی دلش گرفته بود حتی همسایه میاومد تو اتاق و هرساعتی هرچقدر میخواست عزاداری میکرد و چه بسیار چه بسیارررررر گلابتون بیمارهایی که شفا میگرفتن شب عاشورا تو همین اتاقهای کوچیک عزاداری

چه رسم زیبایی. این که محرم بیاد تو خونه ها وسط زندگی و بساط روزمره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد