اندر احوالات متفاوت طلاق گیرنده ها!

دیروز برای یه طلاق توافقی دادگاه بودم. رفتیم تو اتاق داوری که نظریه داور رو بگیریم. (برای طلاق داوری لازمه. باید یه داور از طرف زن و یکی از طرف مرد توافقاتشون رو راجع به مهریه، نفقه، جهیزیه، اجرت المثل و حضانت به دادگاه ارائه کنن. این داور می تونه توسط زوجین معرفی بشه یا از خود دادگاه بگیرن. هر چند که عملا حالت فرمالیته داره!) یه زن و شوهر قبل ما اومده بودن. خانمه به شدت ناراحت بود و چشماش پر اشک. شوهره هم کلافه بود و پاهاشو با یه حالت عصبی تکون تکون می داد. وقتی داور دادگاه شروع کرد به سوال پرسیدن از خانم راجع به مهریه و... دیگه رسما به هق هق افتاد. از زور گریه نمی تونست درست حرف بزنه.با هر سوال هم گریه اش شدید تر می شد. آخرش داور گفت: آخه شما که هر دوتون این قدر ناراحتین برای چی می خواین از هم جدا بشین؟! باز هم گریه اش شدیدتر شد...

چند وقت قبل برای ثبت طلاق رفته بودم دفترخونه. یه دختر و پسر جوون کنار هم نشسته بودن خوشحال و خندون! با هم حرف می زدن و می خندیدن. پیش خودم فکر کردم برای گرفتن عقدنامه یا کارای مقدماتی عقدشون اومدن و براشون آرزوی خوشبختی کردم. چشمام گرد شد وقتی دیدم کارمند دفتر خونه طلاق نامه شون رو آورد!!!

هر دو مدلش هست! مدلای دیگه هم داره...



بازدید تاریخی کارشناسی!

امروز همراه با آقای وکیل، یه عدد آقای کارشناس و همسر یکی از موکلین پرونده ارثیه رفتیم تا آقای کارشناس اموال رو ببینه و قیمت گذاری کنه. همه این املاک تو کوچه پس کوچه های خیابون 15 خرداد سمت بازار بود. کوچه های تنگ و شلوغ، خونه های قدیمی... یه حالی بود! اطراف دو تا از خونه ها که کنار هم بودن پر از تولیدی کیف زنونه بود. بعد فرض کن فروشنده ها و کاگرهای اون جا دو تا آقا و یه خانم با تیپ رسمی و کیف های سامسونت و چرم اون جا می دیدن چه فکری می کردن؟! قطعا خیلی هاشون فکر کردن از اداره مالیات یا برای بازرسی اومدیم! یه جور عجیب غریبی نگاه می کردن! بعضیا هم سعی کردن خودشونو نشون ندن اصلا!  با یه زحمتی این قرار بین ما 4 نفر هماهنگ شده بود که همه مون فرصت داشته باشیم. من پشت تلفن جریان کامل پرونده و مدارکی رو که داریم برای کارشناس توضیح داده بودم. گفته بودم ما اسناد این املاک رو نداریم و فقط پلاک ثبتی و استعلام ثبت دستمونه. اون وقت بعد کلی تلفن بازی و توضیحات و هماهنگی و قرار گذاشتن بدون این که بره یه نگاهی به پرونده دادگاهمون بیاندازه، اومده می گه وقتی سند ندارین و حدود و مساحت املاک دقیق مشخص نیست من نمی تونم قیمت بذارم! باید یه لایحه بفرستم برای دادگاه و درخواست معرفی کارشناس ثبتی کنم! یعنی ما فقط رفتیم درِ خونه ها رو دیدیم و برگشتیم!!! واقعا خسته نباشی آقای کارشناس! به آقای وکیل می گم: "پس ما امروز فقط برای بازدید از مناطق قدیمی و تاریخی تهران رفتیم؟!" می گه: "نه این امروز اومده یه دفعه دیگه هم بعدا میاد بعد به دادگاه میگه من دو بار برای کارشناسی رفتم که دستمزدش رو ببره بالا! بعد هم قطعا خیلی از بیشتر از هزینه اولیه می گیره!" گفتم:"این همه پول برای یه بازدید و قیمت گذاری؟! ما اشتباه کردیم وکیل شدیم!" ما هم دیدیم با این وضع این پرونده حالا حالاها به نتیجه نمی رسه، تصمیم گرفتیم از شورای حل اختلاف درخواست مهرو موم ترکه کنیم تا خونه هایی که زن پدر و عموی موکلین چندین ساله در اختیار خودشون گرفتن و خوش و خرم اجاره هاشو می گیرن و می خورن یه آب هم روش! تخلیه و پلمپ بشه تا بیان عین آدم برای فروششون توافق کنن!


نظر خواهی: آقای وکیل بهم پیشنهاد داده از شنبه تا چهارشنبه ساعت 9 صبح تا 4 بعد از ظهر برم دفتر برای هاهنگی کارهای وکلا و موکلین و دیگه کارهای دادگاهی دستم نده. با ماهی 500 هزار تومان حقوق. نمی دونم قبول کنم یا نه. یه خوبی هایی داره مثل این که ساعت و جای کار و حقوقم مشخصه. مسیرش هم نزدیکه. دیگه نمی خوام مدام این طرف  اون طرف برم و اعصاب خردی داشته باشم. خصوصا که هوا هم داره گرم میشه. از یه طرف کار تقریبا تمام وقته. من هیچ وقت کار تمام وقت نداشتم! می ترسم خسته کننده باشه برام. از خیلی چیزا باید بزنم. حقوقش هم که خیلی بالا نیست. شازده میگه اگه ماهی 700 تومن می ده برو، ولی خوب می دونم عمرا این قدر نمی ده! نظر شما چیه؟! هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم!!!


آهنگ نوشت: از دیشب تا بیکار می شم این آهنگ رو نان استاپ گوش می کنم! عجیب بهش گیر دادم! شما هم بشنوید امیدوارم لذت ببرید! این جا



پ.ن: دلم تنگ شده بود برای پست کار و کاسبی!!!


بعدا نوشت، تبریک نوشت: *پرنیان* عزیزم تولدت مبارک. با بهترین آرزوها!


مهریه عشقولانه

امروز برای آماده کردن دادخواست یه طلاق توافقی رفته بودم دفتر. پرونده رو از منشی گرفتم و دادخواستش رو نوشتم تا تایپ کنه. طبق بررسی های این جانب زن و مرد 9 سال پیش تو سن 21 و 17 سالگی ازدواج کردن. پارسال طلاق گرفتن ولی بعد سه هفته رجوع کردن! حالا هم دوباره قصد طلاق دارن. یه توافق نامه تو پرونده بود که طبق اون قرار بود شوهر سی میلیون تومان و یک پژوی 206 در ازای مهریه به زن بده. عقدنامه شون نبود که ببینم میزان مهریه چه قدره. طبق همین توافق دادخواست رو آماده کردم و منتظر موندم تا آقای وکیل بیاد و عقدنامه رو از تو گاو صندوق بهم بده. فکر می کنین مهریه چه قدر بود؟ 14 شاخه گل محمدی! همین فقط! یه مهریه عشقولانه! به آقای وکیل میگم در ازای 14 تا شاخه گل این همه می خواد بگیره؟! چه جوریاس؟! دوباره نگاه کردیم فهمیدیم پارسال که طلاق گرفتن و رجوع کردن شوهره یه تعهد نامه نوشته مبنی بر این که اگه دوباره خواستن طلاق بگیرن نصف اموالش رو به زن بده و اون پول و ماشین برای همینه. دادخواست رو عوض کردم و دادم به خانم منشی تا  اصلاحش کنه و سعی کردیم کشف کنیم برای چی می خوان از هم جدا بشن. چیز دیگه ای جز بچه دار نشدن به ذهنمون نرسید! (یه وقت فکر نکنین ما فضولیم ها! ) آقای وکیل هم اون وسط به من و خانم منشی گیر داده مهریه تون چه قدره و از این خانم یاد بگیرین!!! بعد به شوخی میگه بیا برو مهریه تو ببخش، شوهر به این خوبی داری!

خواستم بگم چه قدر زن ها هستن که مهریه های هزار سکه ای دارن و یه سکه شو هم نمی تونن بگیرن و مجبور میشن همه رو ببخشن تا طلاق بگیرن، یکی هم مهریه نداره ولی شوهرش این قدر آدم هست که بدون هیچی طلاقش نده. نتیجه این که مهریه زیاد خوشبختی نمیاره!

چیز جدیدی که امروز فهمیدم اینه که کا.نون وکلا هر گونه فعالیت تبلیغی رو برای کار وکالت ممنوع کرده. این یعنی اون چند نفری هم که در اثر تبلیغات میومدن دفتر و کارشون رو می سپردن به ما دیگه نمیان و اوضاع کسادتراز این میشه. این قانون هم رو کسایی گذاشتن که خودشون بارشون رو بستن و پولشون از پارو بالا می ره و اون قدر سرشناس هستن که نیازی به تبلیغ نداشته باشن. اون وقت ما وکلای تازه کار لابد باید بشینیم دست به دعا برداریم که کسی بیاد سراغمون! هر چند که خدا خودش روزی رسونه...


مواظب بینی خود باشید!

شنیدین که می گن یه دیوونه یه سنگی تو چاه می اندازه که صد تا عاقل نمی تونن درش بیارن؟! حالا ما با یکی از این دیوونه ها طرف شدیم که ظاهرا دیوونه هم نیست و خیر سرش دکتر متخصص گوش و حلق بینیه. این جناب دکتر (حیف اسم دکتر البته!) یک سال و اندی قبل چند تا عمل زیبایی بینی انجام داده که همه اش ناموفق از آب دراومده و برای راضی کردن بیمارا دوباره و سه باره عملشون کرده ولی وضع بهتر نشده که هیچ بدتر هم شده و عملا چیز زیادی از بینی این بیچاره ها باقی نذاشته. یکی از این ها پسر عمه 21 ساله منه که پاییز 89 به خاطر انحراف شدید بینی و تنگی نفس و سردرد ها و سرماخوردگی مزمنی که به خاطر این مساله پیدا کرده بوده می ره بیمارستان شرکت ن ف ت (چون شوهر عمه ام کارمند اون جاست همیشه این بیمارستان می رن و از دکتراش راضی بودن) و توسط دکتر کشیک گوش و حلق و بینی اون روز معاینه می شه. قصد عمل زیبایی هم نداشته و فقط می خواسته انحراف بینیش رو عمل کنه. ولی دکتر بهش می گه حالا که می خوای بری زیر تیغ جراحی بهتره شکل بینیت رو هم درست کنی(بینی گوشتی نسبتا بزرگی داشت) و اگه فقط انحراف رو عمل کنی بعدا دیگه نمی تونی عمل زیبایی کنی و ... پسرعمه هم تحقیق می کنه و می فهمه هیچ کس تا حالا از این دکتر ناراضی نبوده و اعتماد به اون بیمارستان هم باعث می شه بره زیر دست اون دکتر و تو یه کلینیک خصوصی عمل بشه. ولی مشکلات حل نمی شه و یه سری مشکل جدید هم پیش میاد و دکتر می گه دوباره باید عمل بشی. اما بعد عمل دوم هم اوضاع فقط بدتر می شه. یعنی الان بینی پسر عمه کلا تیغه استخوونی نداره، غضروف نداره و به بافت گوشتی هم آسیب وارد شده... دکتر پررو می گه بیا دوباره عملت کنم و از غضروف گوش و استخوون پات بهش پیوند می کنم درست می شه! ولی زیر بار نمی ره و عمه ام دادش درمیاد که مگه پسر من عروسک خمیریه که از یه جاش بردارین به یه جا دیگه اش بچسبونین!  می رن دادسرا شکایت می کنن و می فهمن چند نفر دیگه هم به همین دلیل از  دکتر شکایت کردن. از طرف دادسرا معرفی می شه به پزشکی قانونی و یه تیم سه نفره از پزشکان متخصص میزان خسارت وارده رو معادل 15 درصد دیه کامل معین می کنن که به این نظریه اعتراض می کنه و یه تیم جدید متشکل از 5 پزشک میزان آسیب وارده رو معادل 30 درصد دیه کامل تعیین می کنن. تو این مدت هم برای انجام عمل ترمیمی پیش کلی دکتر متخصص رفته که اکثرا قبول نمی کنن خرابکاری یه دکتر دیگه رو درست کنن و یکی دو نفری هم که قبول کردن دستمزد خیلی بالا می خوان.

بعد شکایت گاهی از من راهنمایی می خواستن که چی کار کنیم یا چی می شه.منم چون این پسر عمه مو خیلی دوست دارم و خیلی هم براش ناراحت بودم سعی می کردم هر جوری می تونم کمک کنم. ایام عید تو یکی از عید دیدنی ها جریان کاملش رو تعریف کرد و منم چون جنبه حقوقی قضیه برام جالب بود هی ازش سوال می کردم. یهو یکی اون وسط گفت:"گلی خانم شما خیلی پی گیری! نکنه می خوای بری بینیتو عمل کنی؟!"  هفته پیش خونه عمه ام مراسم فاطمیه بود. آخر سر عمه یه برگه نشونم داد و پرسید:"این چیه؟ دیروز برامون اومده." گفتم:"اخطاریه مربوط به جلسه رسیدگی دادگاهه. پرونده تون از دادسرا رفته دادگاه و براش وقت رسیدگی تععین کردن تا قاضی حکم بده." پسر عمه هم دنبال یکی بود که باهاش بره دادگاه. شوخی جدی گفتم:"می خوای من باهات بیام؟" که یهو عمه و شوهر عمه رو هوا پیشنهادمو قاپیدن و با اشتیاق گفتن اگه تو بری که خیلی خوبه و هر چه قدر حق الزحمه ات بشه می دیم و ...

امروز وقت رسیدگی دادگاه بود.صبح زودتر رفتم تا اعلام وکالت کنم و پرونده رو ببینم. به جز پسرعمه دو تا آقا و یه خانم هم شاکی بودن که قرار بود به شکایتشون یه جا رسیدگی بشه. یکی از آقایون که میان ساله فقط انحراف بینی عمل کرده بود و مشکلش خیلی حاد نبود ولی اون دو تای دیگه... یه دختر جوون که یه طرف بینیش رسما از بین رفته بود و دستمال جلوش نگه می داشت، مشکل تنفسی شدید پیدا کرده بود و کلا از بینی نمی تونست نفس بکشه، بویاییش دچار مشکل شده بود ... پزشکی قانونی 80 درصد دیه کامل براش تعیین کرده بود. و یه آقای جوون که یه طرف بینیش کاملا تو رفته شده بود و بعد از گذشت یک سال و اندی هنوز خون ریزی داشت... پزشکی قانونی 50 درصد دیه کامل براش معین کرده بود. اینا هر کدوم سه بار عمل کرده بودن و رسما بینی براشون باقی نمونده بود. باز بینی پسر عمه شکل ظاهریش بد نیست و فقط از داخل خرابه. بهش گفتم چه کار عاقلانه ای کردی زیر بار عمل سوم نرفتی... حالا اون وسط پسر عمه ام یواشکی ادای دکتره رو در می آورد و چرت و پرت هاشو برام تعریف می کرد.مثل این که گفته بود: "بعد از عمل فین کردی غضروف بینیت افتاده من کاریش نداشتم!!!" منم از خنده ضعف کرده بودم! بقیه شاکیا با تعجب به ما نگاه می کردن و حتما پیش خودشون فکر می کردن چه وکیل و موکل سرخوشی!!! موقعی که داشتم پرونده رو می خوندم وکیل دکتر هم اومد. با هم صحبت کردیم و گفت موکلش رو فقط یه بار دیده و بعد این که اخطاریه دادگاه اومده چند بار باهاش تماس گرفته که بیاد راجع به پرونده با هم حرف بزنن ولی خبری ازش نشده گویا متواریه! قصد داشت از وکالت پرونده استعفا بده که بهش گفتم اگه تو جلسه دادرسی استعفاش رو اعلام کنه چون وقت برای ابلاغ به خود متهم نیست، تخلفه و ممکنه براش دردسر بشه. بهتره تو جلسه حاضر بشه ولی دفاع نکنه. اون هم که از دیدن وضعیت شاکیا و شرح ما وقعی که براش دادم خیلی ناراحت شده بود، گفت اصلا جای دفاع نداره! تو جلسه دادگاه هم اعلام کرد اعتراضی به نظریه پزشکی قانونی نداره و طبق مقررات با موکلش رفتار بشه. به هر حال حضورش به نفع ما شد. اگه نمیومد ممکن بود جلسه دادرسی تجدید بشه یا حکم غیابی صادر بشه که زمان بیشتری برای قطعی شدن می بره. حالا منتظر صدور رای هستیم.



پ.ن 1:به عنوان اولین پست بلاگ اسکایی چه مفصل و طولانی شد!

پ.ن 2: از شکلک های این جا بسیار لذت می بریم!