یک روز درخشان!

قبل تر ها وقتی یه مدت سر کار نمی رفتم دلم برای کار تنگ می شد، ولی حالا بعد از یک ماه خونه بودن امروز که جلسه دادرسی داشتم هیچ رقمه تمایلی برای دادگاه رفتن نداشتم! مرا چه می شود؟!

موکل پرونده امروزی یه خانم جوون خیلی ناز و خوش برخورده. چند ساله شوهرش ورشکسته و خونه نشینه و تامین هزینه ها و مخارج روی دوش خانم که از صبح تا بعد از ظهر سرکاره. تا این که خانم می فهمه روابط عاطفی عمیقی بین شوهرش و زن صاحبخونه شکل گرفته و در نبود ایشون دل و قلوه هاییه که رد و بدل می شه! شوهرش شده راننده شخصی زن صاحبخونه و هر جا می خواد می رسوندش، زن صاحبخونه شده آشپز شوهره و مدل به مدل غذا براش می پزه و ... ( که این ها موارد علنیش بود بقیه اش هم...!) صحبت خانم با خانواده شوهر و ریش سفیدی بزرگ تر ها و صحبت با مرد صاحبخونه که هیچ جوره زیر بار رابطه زنش با یه مرد غریبه نمی ره، به جایی نمی رسه. آقای شوهر هم که کلا منکر همه چی بوده و به خانم انگ توهم داشتن می زده. کشمکش ها، بحث و جدل ها و وقاحت های آقا به نقطه اوج می رسه تا تصمیم بر طلاق گرفته می شه. تو تعطیلات عید امسال آقا به خانم می گه وسایلش رو برداره و از خونه بره تا بعد تعطیلات توافقی جدا بشن. اما بعد از تشکیل پرونده طلاق، آقا برای باقی مراحل تو دادگاه حاضر نمی شه و خانم رو سر کار می ذاره. خانم هم تصمیم می گیره حال شوهرش رو بگیره و برای مطالبه نفقه و مهریه اقدام می کنه. امروز جلسه رسیدگ مهریه بود شنبه هم جلسه نفقه اس. امروز آقا رو تو دادگاه دیدم. یک قیافه آروم و مظلومی داشت که عمرا این جلافتا بهش نمیومد! تیپش هم رسمی و اتو کشیده بود طوری که اول فکر کردم وکیلشه ولی بعد دیدم شخص شخیص خودشون هستن! منشی دادگاه برگه صورت مجلس رو داد بهمون که اظهاراتمون رو بنویسیم و به آقا که نمی دونست چی باید بنویسه گفت هر مطلبی راجع به مهریه دارین بنویسین. این که این میزان مهریه رو قبول دارین و چیزی پرداخت کردین و توانایی پرداخت یکجاشو دارین یا نه. اون وقت من می بینم آقا داره طومار می نویسه! یه برگه رو هم تموم کرد و یه برگه دیگه خواست! موندم چی داره می نویسه این همه! بعدش که برگه ها رو به من دادن تا بخونم و اگه حرفی دارم بزنم، دیدم نوشته من ورشکسته ام و بی کارم و نمی تونم مهریه رو بپردازم و خانمم چند ماهه بدون دلیل موجه خونه رو ترک کرده و برنمی گرده و من از ریاست دادگاه تقاضا دارم دستور بده همسرم به خونه برگرده! (این خلاصه اش بود!) منم گفتم اظهارات ایشون هیچ ربطی به موضوع پرونده نداره و منم حرف دیگه ای ندارم و اومدم بیرون!

بعد رفتم اجرای دادسرا دنبال پرونده پسر عمه ام که گفتن دکتر قلابی یه مقدار از دیه رو به حساب قوه قضاییه واریز کرده، یکی از شاکیا هم درخواست حکم جلب داده، پرونده رفته دادگاه تا قاضی تصمیم بگیره و بعد تعطیلات هفته آینده دوباره برم. اون وقت من گیج وقتی رسیدم نزدیک مهد گل پسر تازه یادم افتاده موبایلم رو که تحویل دادسرا داده بودم نگرفتم!!! قربون حواس جمعم! هر چی فکر کردم دیدم حال ندارم این همه راهو دوباره برگردم و از اون جا که این دادسرا نزدیک دادگاه شنبه اس تصمیم گرفتم شنبه بعد از دادگاه برم دنبالش! بعد ازبرداشتن گل پسر از مهد هم یه پله رو ندیدم و پخش زمین شدم! گل پسر هی می گفت مامان چی شدی؟ دستتو بده من بلند شو. بوست کنم؟! دیگه  داشت گریه اش می گرفت که ناچارا با وجود پا درد شدید از جام بلند شدم و گفتم هیچی نشده پسرم ناراحت نباش. مچ پای راستم ضرب دیده و درد می کنه. یه چیزیم میشه ها!!!

نظرات 24 + ارسال نظر
جمشید چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 08:21 ب.ظ

عجب مردک پست و نامردی.کاشکی که یه عکس ازش میگرفتی و میذاشتی اینجا تا ازش بیاموزم

حالا شما بدون عکس بیاموز!!!

جمشید چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 08:25 ب.ظ

ببخشید این 17 کنار "ارسال" یعنی چی؟

معنی خاصی نداره. جزء طراحی قالبه!

سمان چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 08:47 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com

دلم میخواد سر به تن این مردای بی شعور نباشه

بهار چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 08:56 ب.ظ http://joyz.blogfa.com/

عجب آدم هایی پیدا میشن! گفته بدون دلیل موجه!!

زن صابخونه شوهر نداشته؟!

اونم شوهر داره. نوشتم که موکلم با شوهرش حرف زده ولی فایده نداشته.

ساغر 1دختر ورنا چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 09:07 ب.ظ http://vornayan.blogfa.com

عزیزم مواظب خودت باش

چشم!

ghazaleh چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 09:11 ب.ظ http://gh-najafi .blogfa.com

گلی مواظب خودت باش تو رو خدا دل مارو هوری نریز نگرانت شدم الان بهتری ؟ مشکل حادی نیست که ؟
عجب مرد .... رابطه داره پنهان نمی کنه تازه از خونه بیرون می کنه زنرو واخر سر هم ..........
متاسفانه تو جامعه ما همیشه حق ما زنا پایمال شده و کاری ام نمی شه کرد

نگران نباش عزیزم. بهترم.

آفاق چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 09:51 ب.ظ http://b-arghavani.blogfa.com


عجب مرد اشغالی

هر چند از این نمونه ها زیاد پیدا میشه

حقشه خانمه پدرشو دربیاره

الان پات چطوره گلی جان

طفلک گل پسرت

امیدوارم حالش کامل گرفته بشه. هر چی داشته توقیف کردم!

پام بهتره ممنون.

سارا چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 10:17 ب.ظ http://hametalasham.blogfa.com/

الهی بگردم
الان یه شست پای به چشم فرو رفته داریم؟
حواست نبوده خب فکرت مونم مشغول بوده
پات چطوره خانوم؟
خدا به همه مون عقل بده
منظورم بعضی اقایونه

خدا نکنه!
یه همچین چیزی!
بهتره خدا رو شکر.
الهی آمین

احمد پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 12:52 ق.ظ

ههههههههههیییییییییییییییییییییییییییییییییی

ان شرلی پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 02:25 ق.ظ http://ansherly.persianblog.ir/

عجب مردایی هستنا!

یک محمد هستم پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 05:17 ق.ظ http://yekmohammad2.persianblog.ir/


چقدر بی وفا شدی.

پرنیان پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 09:28 ق.ظ

سلام گلابتون جون
داشتم با دوستم درباره مشکل طلاقم صحبت میکردم اسم وبلاگ شما رو بهم داد گفت از شما یه مشورت بگیرم.
من پارسال تیر 90 در سن سی سالگی با یه انتخاب اشتباه و فقط بخاطر اعتماد بی جایی که به کسی که فکر میکردم زندگی من براش مهمه به این روانی جواب مثبت دادم و مرداد ماه 90 بعد از شش بار کتک خوردن در حد مرگ و انواع اقسام تهمت و فحاشی و بی آبرویی تصمیم به طلاق گرفتم.در ضمن این روانی معتاد به هروئین و قرص متادون هم هست.تنها کاری که تونستم اون روزا انجام بدم این بود که حق طلاق به صورت ثبت تویه دفتر اسناد رسمی ازش بگیرم.الان بعد از گذشت این همه مدت من هنوز با داشتن حق طلاق نتونستم طلاقمو بگیرم.واقعا خودم موندم پس این حق طلاقی که میگن چرا هیچ کاری برای من نمیکنه.تا قبلش فکر میکردم کسی که حق طلاق رو داره نهایت زمانی که برای طلاق گرفتنش باشه یکماهه ولی دیدم ای دل غافل انگار اشتباه کردم.اینروزا اصلا حاله خوبی ندارم.نمیدونم میگم نکنه وکیلم بخاطر اینکه کار خودشو مهم جلوه بده و بخواد بعدا ازم حق وکالت بیشتری بگیره اینجوری طولش میده.نمیدونم شاید خیلی بدبین شدم.
ادامه دارد...

پرنیان پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 09:32 ق.ظ

متاسفانه دور و اطرافم هم هیچ کسی نیست که تجربه استفاده از حق طلاق و داشته باشه که ببینم واقعا گذشت این زمان طولانی عادیه یا نه!ترخدا اگه تجربه ای داشتید یا شنیدید بهم بگید.از این انتظار لعنتی خسته شدم.بخدا انقدر از این حق طلاقم نا امید شدم که الان دارم همزمان کار جمع آوری مدارک برای نقض مفاد عقدنامه رو ارائه میدم.
به راهنماییت خیلی احتیاج دارم.ممنوووووووووووونم پیشاپیش
میام اینجا سر میزنم ببینم جوابمو دادید یا نه.
منتظرررررررررررررررررم

سلام
کلا روند دادرسی تو سیستم قضایی ایران طولانی و زمان بره که این طلاق رو هم شامل میشه خصوصا وقتی از جانب خانم مطرح بشه.. تاریخ ازدواجتون نشون می ده قاعدتا مدت زیادی نیست که برای طلاق اقدام کردین.باید صبور باشین. امیدوارم کارتون زودتر به نتیجه برسه.

پرنیان پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 04:20 ب.ظ


سلام گلابتون جون
ممنون که جوابمو دادی.
میدونم که روند دادرسی ها خیلی طولانیه ولی من میخواستم ببینم تا حالا تجربه ای داشتید که کسی حق طلاق داشته باشه .میخوام ببینم واقعا با داشتن حق طلاق انقدر باید من معطل بشم؟
من از آذر ۹۰ درخواست طلاق دادم با توجه به حق طلاقم.ده ماه فکر نمیکنم زمان کوتاهی باشه.شاید برای کسی که حق طلاق نداشته باشه کوتاه باشه چون شنیدم دو سال و حتی بیشتر هم بعضی ها درگیر بودن ولی احساس میکنم نباید اینطور باشه.اگر واقعا با داشتن حق طلاق یه زن باید بازم انقدر بدبختی بکشه پس چرا انقدر دم از گرفتن حق طلاق و هزار تا حق دیگه رو میزنن.من واقعا موندم این چه حقیه که من هیچ حقی توش احساس نمیکنم.

سلام
خواهش می کنم.
من خودم تا حالا پرونده طلاق این شکلی نداشتم برای همین نمی تونم دقیق بهت بگم.

ابراهیم پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 04:49 ب.ظ http://www.namebaran.blogfa.com/

سلام
چه آقای مهربونی
شاید اون لحظه تصمیم گرفت خودشو بزنه به موش مردگی
زندگی شما وکیل ها هم کلی سوژه به آدم میده برای نوشتن

سلام
مهربون؟!
اکثر آدمای مقصر تو این جور مواقع خودشونو به موش مردگی می زنن!
بله! پس چی!!!

بهار(بوسه ی تقدیر) پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 05:12 ب.ظ http://gozashtehagozashte.blogfa.com/

عججججب
الان پات بهتره؟

آره بهتره.ممنون.

پرنیان پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 05:58 ب.ظ

چقدر آدمها در زندگی واقعی با آنچه که وانمود می کنند فرق دارند. وقتی که وبلاگت را خوندم احساس کردم چقدر مهربون و دلسوز نسبت به اطرافیانتون هستین .خیلی حس نکردم بین غریبه ها و آشنایان فرق بگذاری یا از دریچه مادیات به مشکلات دیگران نگاه کنی.اما وقتی که با کلی ذوق و امید ازت سوال کردم و اونقدر رسمی و خشک و بی تفاوت جوابمو دادی خیلی دلم شکست .شاید نباید خیلی آدمهای دنیای مجازی رو باور کرد و مهربونیاشونو .نه؟! پیدا کردن جواب این سوال من برای شمایی که به قول خودت در دفتر یک وکیل با تجربه کار می کنی و خودتم در این زمینه تحصیل و کار کردی خیلی مشکل بوده باشه.نمی دونم شایدم من خیلی پر توقعم!مهم نیست !همونطور که بهم مثلن راهکار دادی که باید (صبر) کنم من صبر می کنم اما هیچوقت این خاطره تلخ بی تفاوتیت از ذهنم پاک نخواهد
شد . زندگی با همه خوبیها و بدیها می گذره.

خانم عزیز این جا یه وبلاگ شخصیه اما من تا اونجایی که بتونم و بدونم به سوالات حقوقی خوانندگانم هم پاسخ میدم. همون طور که در حد اطلاعاتم سوال شما رو جواب دادم. حالا هم منظورتون رو از نگاه مادی و جواب خشک و شکسته شدن دل و بی تفاوتی اصلا نمیفهم!!! اگه این طور بود باید کامنتتون رو حذف می کردم یا جواب سوالتون رو نمی دادم یا اصلا ایمیل میزدم و درخواست حق مشاوره می کردم!!! شماسوال کردین تا حالا این مورد رو داشتم و زمان بر هست یا نه من هم جواب دادم پرونده طلاق به این صورت نداشتم ولی کلا به نتیجه رسیدن طلاق وقتی ازطرف خانم مطرح بشه زمان می بره. واقعا عذر می خوام اگه با جوابم شما رو ناراحت کردم!!!

handsome پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 11:18 ب.ظ

یعنی واقعا میخوای بزاری تا شنبه موبایلت اونجا باشه؟چه ریلکسی ها

آره طوری نمی شه که! آخه واقعا راهش دوره!

مامان بعد از این جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 03:18 ق.ظ http://faslino.persianblog.ir

پات بهتره حالا؟
خوب معلومه اعتیاد موبایلی نداری که تا شنبه می‌تونی صیر کنی :)

آره ممنون.
نه ندارم!

زهرا مرادی جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 11:29 ق.ظ

خسته نباشی ....

آزاده شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 12:12 ب.ظ http://bekasinagoo.persianblog.ir/

وای عزیزم بلا به دور خیلی مواظب باش

خانم اردیبهشتی شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
عجب وقاحتی داشته این آقا!!!
الان پات چه طوره؟ خوبی؟

سلام
خوبم عزیزم.ممنون.

حکیم بانو یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام. از همین آدمای اتو کشیده و مظلوم چه چیزایی که من تو دوران کاریم ندیدم.

موشو خانوم دوشنبه 6 شهریور 1391 ساعت 02:45 ق.ظ



عزیزم....
به دل نگیر حرفای مردم رو....
تو مهربونی و جواب هم دادی....
در صورتی که تعهدی هم نداری:‏)‏
امیدوارم زندگیت پر از خوشی باشه و گل پسر نازت تا وقتی مرد میشه همش به فکرت باشه و از آخ ت دلش بگیره:‏)‏
بمیرم براش مننن...
من یادمه پارسال که خاموش می خوندمت هی می خواستی بری سفر نمی شد...
عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد