بوی بهار

سبزه عید رو ریختم, با بسم الله, با آرزوهای خوب. با یه نگرانی و غمی ته دل که مثل همه این روزا از خدا خواستم زودتر ببردش...

سر شبی به مامان زنگ زدم که تازه رسیده بود مشهد و تو حرم بود. صدای مولودی ولادت حضرت زینب میومد. خبرای خوبی داشت. حرفای آرامش بخشی زد. انگار این طوفانی که یه ماهه آرامشمونو به هم زده داره فروکش می کنه انشاالله, گوش شیطون کر! خدایا ممنونتم. خیلی خیلی ممنونتم. خودت کمک کن اوضاع همین جوری پیش بره و ختم به خیر بشه همه چی.


دل که آروم می شه بوی بهار بهتر حس می شه, خنده ها از ته دل می شه, لبخندها پر رنگ تر و لذت بردن از حال و هوای روزای آخر اسفند بیشتر...


خدایا تو این روزای آخر سال دل همه رو آروم کن...



آخرین روز کاری

دیروز آخرین جلسه دادگاه امسالم برگزار شد: تجدید نظر خواهی از حکم نفقه این پرونده .دادگاه بدوی شهریور ماه تشکیل شد و با این که خوانده اقرار کرد همسرش اوایل سال با رضایت و اطلاع خودش از خونه رفته و تو این مدت ارتباطی نداشتن و نفقه ای پرداخت نشده, قاضی دعوی ما رو که درخواست نفقه از ابتدای سال 88 بود,کلا رد کرد و کار به تجدید نظرخواهی کشید. کلی مدرک (استشهادیه, فاکتور خرید به اسم موکل, پرینت حساب موکل که به حساب شوهرش پول ریخته بود, حکم کیفری ترک انفاق که موکلم خودش اقدام کرده بود و ...) جمع آوری کردیم و روی پرونده گذاشتیم تا بتونیم اقلا حکم نفقه رو از اول سال 91 بگیریم تا بعدا بشه از این حکم به عنوان دلیل برای طلاق استفاده کرد. چون یکی از مواردی که عسر و حرج زن رو در دعوی طلاق ثابت می کنه و به صراحت هم در قانون و هم در شرایط ضمن عقد  موجود در عقدنامه ها اومده, عدم پرداخت نفقه از سوی شوهر به مدت 6 ماه یا بیشتره. شوهر موکل هم که حسابی سر لج افتاده و به هیچ وقت برای طلاق توافقی حاضر نمی شه و موکل خودش باید دادخواست طلاق بده. اینه که گرفتن این حکم خیلی برام مهم بود.

دادگاه تجدید نظر معمولا جلسه دادرسی با حضور طرفین نمی ذاره و قاضی با توجه به مدارک رای می ده. این اولین جلسه تجدید نظری بود که می رفتم و بسیار هم دیدنی بود! دو ساعت تموم طول کشید و بیشتر صرف داد و بیداد های شوهر, گریه های زن, کشمش ها و تکه انداختن هاشون و صد البته تلاش و بعضا فریاد و تهدید قاضی برای ساکت کردنشون شد! منم هر چی می زدم روی پای موکل که بهش حالی کنم ساکت باشه و جنجال راه نیاندازه و بذاره شوهرش جو رو متشنج کنه که به نفع ما بشه, گوشش بدهکار نبود! آخرش قاضی گفت وقتی شما تو دادگاه این جوری هستین, دیگه معلومه تو خونه چه وضعیه!!!

طبق نظر مددکاری که دادگاه برای تحقیق و پرس و جو فرستاده بود, آقا خانم رو منزل بیرون کرده_ هر چند آقا نظرش این بود که مددکار با غرض ورزی نظر داده!_ و قاضی هم بر این اساس و سایر مدارک نظرش به اثبات عدم پرداخت نفقه از ابتدای سال بود. قاضی برگه صورت جلسه رو بهمون داد تا اظهارتمون رو بنویسیم. من حدود نصف صفحه نوشتم ولی آقا عملا طومار نوشت و چند صفحه رو پر کرد و کلی از وقت دادگاه رو تلف!!! بعد که نوشته هاشو خوندم تا جواب بنویسم می بینم قصه حسین کرد شبستری نوشته و چیزی که می شد تو کمتر از یک صفحه بنویسه بی خودی شاخ و برگ داده! (همون قضیه لطفا مغز نخورید!)

خلاصه که با وجود همه تنش ها و اتلاف وقت ها, نتیجه خوب شد و حکم الزام به پرداخت نفقه معوقه یک سال صادر می شه. کارشناس هم مشخص شده تا میزانش رو تعیین کنه.


تو اوج کارای من برای تمیز کاری خونه و چیدن وسایل بعد بازسازی, دو نفر تماس گرفتن برای کار که هم خیلی عجله داشتن هم خیلی اصرار, اما من نتونستم وکالتشون رو قبول کنم. حالا قبلش کلی بیکار بودما! چرا همیشه همه چی هم زمان می شه؟!

متفاوت می شویم!

بعد دو سال دل دل کرذن من و اصرار شازده, بالاخره موهامو بلوند کردم. از جلوی آینه که رد می شم با تعجب یه نگاه می اندازم و می گم این منم؟!


بی خودی این همه تردید داشتم. نتیجه بی دردسر خوب از آب در اومد. موهامم سالمه خدا رو شکر! فقط مواد دکلره پوست سرمو به شدت می سوزوند. حس می کردم آتیش تو سرم روشنه و از شدت سوزش صورتم سرخ شده بود! ولی از رنگ جدید خیلی خوشم اومده, واقعیت اینه که من عاشق تغییراتم!!!

آخیش!

روش خونه تکونی من برای اتاق ها اینه که چند تا کیسه بزرگ بر می دارم بعد یکی یکی کشوها و قفسه های کمد رو خالی می کنم روی زمین, وسایل اضافه و بی استفاده رو می ریزم تو کیسه و بقیه رو دوباره مرتب می چینم سرجاشون. این پروژه چند روز پیش به اتمام رسید. کار اساسی که امسال بعد مدت ها انجامش دادم تکوندن کمد رختخواب ها و شستن ملحفه ها بود, کاری بسیار زمان بر و نفس گیر که خیالمو خیلی راحت کرد! کارای خونه دیگه تموم شده. امروز تخم شاهی خریدم که کوزه سبز کنم و فردا هم وقت دادگاه و آرایشگاه دارم. قصد خرید به هیچ وجه ندارم و همگی همون لباسایی که ازقبل داریم رو می پوشیم! دیگه تا آخر سال می خوام فقط بشینم و استراحت کنم انشاالله!

این پست صرفا جهت پز دادن و سوزاندن دل کسایی بود که هنوز خونه تکونی نکردن!


به مناسبت تموم شدن خونه تکونی امروز به خودم جایزه دادم و بالاخره اینترنتم رو وصل کردم. بیشتر ازسه ماه بود که از خونه خودمون آپ نکرده بودم. الان حس خیلی خوبی دارم!


پ.ن: روش سبز کردن کوزه رو پارسال تو این پست نوشتم.

بالاخره!

بالاخره بعد از سه ماه آوارگی و انتظار, شنبه این هفته برگشتیم سر خونه و زندگیمون. تا دیروز به شدت مشغول بشور و بساب و جمع و جور کردن و جابجایی وسایل بودم. به هیچ وجه حوصله کارگر گرفتن نداشتم و دلم می خواست خودم خونه مو تمیز و مرتب کنم. همه چی عمیقا گرد و غبار گرفته بود و امسال به جای خونه تکونی, مراسم غبار روبی داشتم! دیگه امروز به خودم مرخصی دادم و اومدم خونه مامانم. اینترنتم رو هم عمدا وصل نکردم که به کارام برسم! کارا تقریبا تموم شده و خونه سر و سامون نسبی گرفته هر چند هنوز یخچال و لوستر نخریدیم و اشپزخونه هم پرده نداره ولی عمیقا از بودن تو خونه مون که حسابی هم خوشگل شده احساس آرامش می کنم! واقعا هیچ جا خونه خود آدم نمی شه... خدا رو شکر.

حال نوشت: قربون حکمت خدا که همیشه یه چیزی هست تا نذاره احساس خوشیت کامل بشه. فکر می کردم اسفند امسال برام خیلی لذت بخش و بی دغدغه باشه. ولی دنیاس دیگه, تضمینی نداده که چرخش به کام دل آدم بچرخه...

غر نوشت!

اگه فکر کردین این مدت که خبری ازم نبوده برگشتم خونه و مشغول سر و سامون دادن به کارا بودم سخت در اشتباهید! دسترسی به نت نداشتم! یک ماهه دارم می گم این هفته می ریم خونه مون, هفته دیگه می ریم خونه مون. ولی گویا دچار پدیده خود اسگلی شدم! نمی دونم چرا خرده کاریای خونه تمومی نداره و مدام یه کار دیگه مونده. این طول کشیدن اعصاب خرد کن بازسازی, همه شوق و ذوقمو برای تغییرات خونه از بین برده و دلم می خواد برم کارگرا و وسایلشون رو که انگار قصد بیرون رفتن ندارن شوت کنم بیرون!

یه خونه برام درست کردن لبریز از خاک و گرد و غبار! نمی دونم چه قدر باید بشور و بساب کنم تا از شرشون خلاص بشم. این قدر نیاین بگین خوش به حالت که خونه تکونی نداری. چیزی به مراتب فاجعه بارتر در انتظارمه!  بدتر از همه اینا یه شوهر رو دستم مونده خسته, بی حوصله, بی اعصاب, با کمری خم شده در زیر بار هزینه ها!

 بازسازی کردنمون چی بود اصلا؟!