858

جنبه خوب ماه‌ رمضان امسال، برگشتن به زندگی عادی بعد دو سال رمضان کرونا زده! رفتن به مهمونی های افطار، میزبان افطاری شدن و حضور در مراسم شب های احیا در مسجد.

جنبه غیر خوبش، حضوری شدن کامل مدارس بعد دوسال عدل از روز اول ماه مبارک و در نتیجه کم خوابی و خواب تکه تکه به خاطر فرستادن بچه ها به مدرسه، خستگی مدام و از دست دادن شب بیداری های دل انگیز ماه رمضان!

جنبه بدش، بی حس و حالی و ضعف بی سابقه خودم به خاطر به هم ریختگی های هورمونی و  کم خوابی هام که روی حال هم معنویم اثر گذاشت و حس و حال ابوحمزه و افتتاح و مناجات های شبانه رو کم کرد.

جنبه متفاوتش،  توفیق خواندن بیشتر نمازهای ظهر و عصر در مسجد به خاطر هم زمانی ساعت تعطیلی خانم کوچولو با اذان ظهر و مسجدی که چند کوچه بالاتر از مدرسه شونه، مراسم روز قدس و شروع کردن پروژه ای که بیش از یک سال تو فکرش بودم و زمانی که کلا ازش قطع امید کرده بودم، بعد از توسل به حضرت خدیجه در روز وفاتشون راهش باز شد و امیدوارم به لطف خدا نتیجه مطلوب برسه.

حالا ماه رمضان امسال با تمام جنبه های مثبت و منفی و متفاوتش رسیده به انتها و با وجود همه کم کاری ها و بی حس و حالی هام امید دارم به رحمت و فضل خدا که تو این روزهای آخر با یه توشه کامل از خیر و برکات این ماه بدرقه ام کنه!


طاعات و عباداتتون قبول رفقا

پیشاپیش عیدتون مبارک!


بیست و هشتم ماه مبارک رمضان

856

اومدن ماه مبارک که در این برهه از زمان از نظر روحی واقعا بهش احتیاج داشتم و حضوری شدن کامل مدارس بعد از دوسال، دو اتفاق واقعا خجسته ان! تنها مشکل اینه که هر دو هم‌ زمان بعد سیزده به در شروع شدن و این کار رو سخت کرده! سخت ترین قسمتش هم برای من اینه که نمیتونم صبح ها بعد سحری و نماز با خیال راحت بخوابم و از اون جا که شب ها هم  خواب درستی ندارم و کلا به این سبک ماه رمضان _که یک ساعت بعد سحری مجبور باشم بچه ها رو آماده کنم و برسونمشون مدرسه_ عادت ندارم، نمی دونم وضعیت به چه صورت خواهد بود!
فعلا که اولین روز ماه مبارک رو پرکار و شلوغ آغاز کردم، چون در تعطیلات عید که انگار به چشم به هم زدنی تموم شد هیچ کدوم از تدارکاتی که هر سال برای ماه رمضان می دیدم رو انجام نداده بودم، امروز مشغول خرید و آماده سازی مواد غذایی لازم بودم و بعد جمع کردن بساط افطار و درست کردن سحری ، با حال نزار و این تلنگر درونی که فردا هم روز خداست دست خودم رو گرفتم و از آشپزخونه کشیدمش بیرون!
سال هزار و چهارصد و یک با تعطیلات نوروزی دلچسبی که برای اولین بار در سال های بعد ازدواجم به سفر و بعد هم مهمونی های فامیلی گذشت و پیوند خورده به ماه مبارک رمضان که امیدوارم پر خیر و برکت و با حال معنوی خوش _که ازش دور شدم و خیلی نیازش دارم_ سپری بشه،  ان شاالله که سال خیلی خوبی باشه!

ماه رمضانتون مبارک رفقا
خیلی التماس دعا

812

 این ماه رمضان، تنهاترین رمضان عمرم رو تجربه کردم! بدون هیچ مهمانی که به برای افطار به خونه مون بیاد، بدون این که به جز یک افطاری به خونه پدری بریم و بدون حضور شازده در بیشتر روزها. 

شاید همین تنهایی‌ و بعضاً دلتنگی های همراهش بهترین فرصت بود برای فکر کردن، برای دوره کردن خودم و برای دنبال حال خوب گشتن، چیزی که تو این ماه بیشتر از همه وقت امکان به دست آوردنش هست! 

حالا به وقت خروج از ماه مبارک با امید آمرزیده شدن و بهره مندی از خیر و برکاتش و حال خوبی که سخت به دنبالش بودم، آرزوی داشتن حال خوب رو برای همه مسلمانان و روزه داران دنیا دارم. مسلمین داغدار افغانستان، مسلمانان زیر موشک در فلسطین و همه مسلمانان مظلوم جهان. به امید دورانی که حال همه مردم دنیا خوب باشه، حال دنیا خوب باشه...

«اللهم عجل لولیک الفرج»


عیدتون مبارک رفقا!


به وقت سحر عید فطر

809

دارم آروم ترین شب هفته رو تجربه می کنم. بچه ها بعد از چند شب دیر _خیلی دیر!_ خوابیدن، در اثر خستگی و از اون مهم‌تر تشر زدن های شازده که بعد چند شب برگشته خونه، زودتر از شب های قبل خوابیدن و خود شازده هم از خستگی بیهوش شده!

من مفاتیح باز کردم و دعای مجیر خوندم. بعد اومدم تو آشپزخونه مشغول تمیز کاری و درست کردن سحری شدم، به خواست بچه ها ماکارونی. پیاز و گوشت و رب رو تفت دادم و بهشون نمک و ادویه زدم، آب رو گذاشتم جوش بیاد و ماکارونی ها رو نصف کردم ریختم تو قابلمه و حین انجام کارام هی زیر لب زمزمه کردم یا امام حسن مجتبی، یا کریم اهل بیت، درددل گفتم و هر دعای خیری به ذهنم خطور کرد برای همه مردم خواستم، به امید اجابت و یه حال خوب برای دلای همه مون.


یا امام حسن مجتبی یا کریم اهل بیت مددی...


عیدتون مبارک رفقا! التماس دعا.

807

دم افطار که منتظر اذان کنار سفره نشسته بود بهش گفتم برای همه دعا کن، امروز اولین روزیه که روزه گرفتی و‌ دعات خیلی مستجابه! یه برقی تو چشماش اومد و گفت واقعا؟ گفتم آره واقعا! دعاهای تو یه جور دیگه مستجاب می شه. چشماش رو بست و در حالی که دل من غنج‌ می رفت شروع کرد به دعا کردن، گل پسر در اولین افطار بعد روزه در عمرش!
از چند روز قبل که گفته بودم حیف شازده امسال بعضی روزها نیست و موقع سحر تنهام، گل پسر با قطعیت اعلام کرده بود که می خواد امسال روزه بگیره و سحرهم هم با من  بیدار می شه و تنها نیستم! دیشب هم سفت و سخت سپرده بود که برای سحری بیدارش کنم و امسال همراه پسرم وارد ماه مهمونی خدا شدیم و چه قدر از بودن دوباره در این ماه مبارک با همه لحظات خاص و قشنگش خوشحالم...

742

رسیدیم به آخرین غروب ماه مبارک، بساط افطار آخر رو آماده می کنم و یه بغضی می‌شینه ته گلوم. زود گذشت، مثل هر سال. حالا ماه خدا داره بساطش رو جمع می کنه و من دل تنگ تمام لحظات نابش می شم، دلتنگ سحرها و افطارهاش، دلتنگ دعاها و آرامشش، دلتنگ... کی می دونه تا رمضان سال آینده چی می شه و چه طوری می شه، مثل همین ماه رمضان در قرنطینه امسالمون که سال گذشته اصلا تو تصورمون هم نمی اومد! هر چند همین تو خونه موندنش خوب بود. روزه گرفتن راحت تر شد و باز هم تونستم شب های قشنگش رو تا سحر بیدار بمونم، خلوت کنم و فکر کنم... شاید همین بود که من رو متوجه این کرد که تمام گرفتاری های سخت یکی دو سال اخیرمون چه قدر برام خیر داشته. که همون چیزایی که ازشون شاکی بودم و به خاطر برطرف شدنشون شدیدا مشغول دعا، باعث شد از خیلی چیزا کنده بشم و به خدا نزدیک تر، که شاید حالا دارم یه جورایی به آرامش بعد طوفان می رسم. بعد خدا رو از ته دل شکر کنم به خاطر تمام این مشکلات و ازش معذرت بخوام به خاطر بی صبری ها و شکایت هام...

تو این آخرین شب مهمونی ازتون خیلی التماس دعا دارم رفقا.
عیدتون مبارک و دلتون خوش!

740

نزدیک اذان مغرب زنگ خونه رو زدن. خانم همسایه بالایی که تازه دو ماهه به ساختمون ما اومدن پشت در بود با یک سینی نون سنگگ تازه و پنیر و سبزی خوردن. گفت برای شهادت حضرت علی نذر داره، هر سال می برده مسجد و امسال بعد کلی فکر کردن که چی کار کنه تصمیم گرفته بیاره برای همسایه ها، جوری گفت که انگار شک داشت تصمیمش درست بوده یا نه! با استقبال و تشکر سینی رو گرفتم و گفتم قبول باشه. سینی مسی قشنگش رو خالی کردم و براش بردم، بازم تشکر کردم و التماس دعا گفتم. 
برای افطار هوس سبزی خوردن کرده بودم اما حال نداشتم برم بخرم و پاک کنم و ضدعفونی! پس چی بهتر از یه سینی آماده نون و پنیر و سبزی؟! اگه مثل سال های گذشته بود که چنین شبی مراسم افطاری و عزاداری خونه عمه کوچیکم بودیم همراه فامیل و آشناها!  لازمه بگم لعنت به کرونا؟!

739

دعای جوشن کبیر امسال به نظرم چه قدر قشنگ تر و دوست داشتنی تر میاد، دلم می خواد تک تک اسامی و صفاتی که از  خدا تو این دعا اومده، ببلعم و بشه جزیی از وجودم، مهربونی و بخشندگیش، لطف و رحمتش، علم و قدرت بی انتهاش... بخونم و فکر کنم و بیشتر از قبل باورشون کنم. باور کنم که تو این روزای سخت که فشار و نگرانی و ناراحتی و تنهایی از همه جا رو دل آدما تلنبار می شه، خدایی که چنین اوصاف بی نظیری ازش ذکر شده، همه چی رو می دونه و حواسش به ما هست! و چه آرامشی از این بالاتر؟؟؟

خدا رو هزاران هزاران مرتبه شکر به خاطر نعمت وجود این شب ها، به خاطر رحمتش که تو این شبا بیشتر از همیشه سمتمون روانه می کنه، آغوشش که بازتره از همیشه اس و مرهم درد دل هامونه... 


خیلی التماس دعا رفقا!


 به وقت شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان


737

همین طور که کتلت ها رو دونه دونه کف دستم شکل می دم و میاندازم تو ماهی تابه، به این فکر می کنم که در شرایطی غیر از این، بدون وجود کرونا، تو این جمعه ماه مبارک که شب عید میلاد هم هست قطعا یه جا افطاری دعوت بودیم، یه مهمونی بزرگ و درست و حسابی! اون وقت مجبور نبودم به زور خودمو از جا بلند کنم و وایستم پای گاز دو تا ماهیتابه کتلت واسه افطار سرخ کنم!
هر چند این احتمال هم هست که خودمون در چنین روزی مهمونی افطار داشتیم و اون وقت مجبور بودم کارایی خیلی بیشتر از درست کردن دو تا ماهیتابه کتلت انجام بدم که البته خیلی هم خوب می شد! یکی از حسرت های این ماه رمضان هم اینه که نمی‌ شه یه مهمونی بزرگ افطاری بدیم! 

736

رفتن از بین سجاده های تو کمد برای خودشون انتخاب کردن، آوردن گذاشتن دم دست و چند روزه خیلی پیگیر و منظم نماز می خونن. خصوصا گل پسر که مدام راجع به احکام نماز سوال می کنه و نماز قضا هم می خونه! این قدر هم خوشگل نماز می خونن که چشمام قلبی قلبی می شه!
خانوم کوچولو اجازه گرفته، یکی از روسریای منو برای خودش برداشته و گذاشته تو اتاقش که هر وقت خواست بره بیرون سرش کنه!
به قول شازده عبادت و معنویت تو فضای خونه مون موج می زنه!