775

امروز در بلاتکلیف ترین و متفاوت ترین حالت ممکن سال تحصیلی رو شروع کردیم! خانوم کوچولوی کلاس اولی ذوق زده رو با دعای خیر راهی مدرسه کردم و گل پسر کلاس ششمی رو‌ نشوندم پای لپ تاپ، سر کلاس مجازی!
بر عکس سال های قبل نه هنوز خرید لوازم مدرسه رفتیم، نه برنامه ای برای ساعت های نبودن بچه ها تو خونه دارم! همین وضعیت نیم بند هم معلوم نیست تا کی ادامه داشته باشه و تغییر بکنه یا نه!
بله! فکر نمی کردیم سال تحصیلی نود و نه این شکلی باشه، مثل خیلی چیزهای دیگه که فکرش رو نمی کردیم و شد و این غیر قابل پیش بینی بودن هم جزیی از زندگیه که باید باهاش کنار اومد!
و البته که سلامتی بچه هام برام مهمه! اما چاره رو‌ تو تعطیلی مدارس یا آموزش کاملا مجازی برای بچه کلاس اولی ام نمی دونم! با وجود امکانات بهداشتی کامل و فضای مناسب مدرسه خانوم کوچولو و مهم‌تر از همه سلامت روح و روان بچه ام، ترجیحم اینه چند ساعتی رو که مدرسه در نظر گرفته تو کلاس حاضر بشه تا ببینیم بعد از این وضعیت چه طور خواهد بود.  

762

صبح تازه بیدار شده و مشغول کش و قوس دادن بدنم بودنم که دو تایی اومدن تو اتاق، پریدن روی تخت و خزیدن تو بغلم! از هر دو طرف غرق بوسه ام کردن و کلی ابراز عشق! درست صبح همون روزی که شب قبلش به خودم قول داده بودم با انرژی و نشاط از خواب بیدار بشم، بی حوصلگی رو بذارم کنار و یه روز خوب بسازم! و روزی که این قدر قشنگ شروع بشه ناشکریه اگه قشنگ تمومش نکنی! پس به وضع ظاهرم می رسم و از به هم ریختگی درش میارم، می رم پیاده روی و سر راه چند تا چیز حال خوب کن برای خودم می خرم، یه شام خوشمزه می پزم، مدام لبخند می زنم و خدا رو شکر می کنم!


750

برنامه ام این بود که بچه ها حداقل تا دوره دبیرستان وارد فضای مجازی و شبکه های اجتماعی نشن و این دنیای پر هیاهو و بعضا پرخطر رو برای ما بزرگترها بذارن. اما به لطف شیوع کرونا و تعطیلی مدارس که آموزش مجازی رو باب کرد و بچه ها رو گوشی به دست، حالا به طور کامل و مفصل کار با شبکه های اجتماعی رو یاد گرفتن! فقط به کانال آموزشی مدرسه اکتفا نکردن، با دوستاشون گروه درست کردن، برای هم عکس و ویس فرستادن، تماس تصویری گرفتن و حتی با عکسای خودشون استیکر درست کردن... ، کارایی که من به شخصه بعد سی سالگی یاد گرفتم! (البته اعتراف می کنم این مورد آخر رو هنوز هم بلد نیستم!)

بله و این چنین فضای مجازی خیلی زودتر از حد تصور و انتظارم بخشی از زندگی بچه هام شد و راستش این من رو یه کم می ترسونه!


+امروز کارنامه آخر سال گل پسر رو گرفتم و بادیدن نتایج که بر خلاف انتظارم همه خیلی خوب بود و صحبت های معلم ها و مدیرشون خیالم نسبت به وضعیت امسال و سال تحصیلی آینده اندکی راحت شده! 


746

یه جور بی سابقه ای خونه مون سوت و کور و بی سر و صداس. خانوم کوچولو از هفته پیش که یهو هوس خونه مادربزرگ موندن به سرش زد و با مامان شازده قرار گذاشتن و روز تعیین کردن که یه شب خونه شون بمونه، حسابی منتظر بود. دیشب هم وسایلش رو آماده کرد، گذاشت تو کوله پشتی اش و با باباش راهی شد. دیشب اولین شبی بود که خانوم کوچولو بدون من و تنها جایی موند! بر عکس گل پسر که قبل ها زیاد خونه مادربزرگاش می موند، خانوم کوچولو از وابستگی زیاد حاضر نبود از من جدا بشه. البته شرایط زمان بچگی گل پسر هم به خاطر سرکار رفتن من متفاوت بود و پسرم به دوری از من و بودن با مادربزرگاش عادت داشت. 
طی چند تماس تلفنی مون خانوم کوچولو اعلام کرده خیلی داره بهش خوش می گذره و تصمیم گرفته امشب رو هم بمونه! گل پسر هم که انگار دیگه طاقت دوری خواهرش رو نداشت گفت می خواد بره خونه مادربزرگش که با هم اون جا باشن و اونم راهی شد. حالا من موندم و یه خونه زیادی ساکت و دلتنگی برای بچه ها... 

744

آموزش های مجازی بچه ها هفته گذشته تموم شده، گل پسر امتحاناتش رو به صورت آن لاین داده و حالا تعطیلات تابستونی شون رسما آغاز شده، اونم در شرایطی که مدرسه ها از سه ماه قبلش تعطیل بوده! تو این تعطیلات چند ماهه هم نه کلاس تابستانه ای در کار خواهد بود نه پارک و گردش رفتن به شیوه سال های قبل. به فرض هم که بتونیم چهار ماه پیش رو تو خونه طاقت بیاریم و روح و روانمون سالم بمونه، هیچ معلوم نیست مهر ماه مدارس دوباره باز بشه! زمزمه هایی هست که سال آینده هم آموزش به شیوه مجازی ادامه داشته باشه، اونم وقتی سال تحصیلی آینده من یه دختر کلاس اولی و یه پسر کلاس ششمی خواهم داشت! 

در واقع به عمق فاجعه که فکر می کنم، مادر کلافه و نگران درونم می خواد بره یه گوشه تو تاریکی بشینه و زار زار گریه کنه!!!


743

یه برگه کاغذ داده دستم و گفته مامان اینو بخون! می خونم و می بینم تمام ناراحتی ها، شکایت ها و انتقاداتش از رفتار من رو خیلی شیک و مجلسی توش نوشته و حتی در تایید حرفاش یه حدیث هم آورده! خوندم و نیاز شدیدی به محو شدن در افق پیدا کردم! 
این که بچه های امروزی این قدر می فهمن و می تونن راحت حرفشونو بگن خیلی خوبه، اما از اون طرف هم رفتار کردن باهاشون سخت تره و ظرافت بیشتری نیاز داره. مثل زمان ما نیست که پدر و مادرمون هر چی گفتن بگیم چشم و جیکمون هم درنیاد! خدا آخر و عاقبت کار ما رو با بچه هامون ختم به خیر کنه! 

738

چند روز بود که خانوم کوچولو شعر مادر من مادر من رو نمی دونم از کجا شنیده بود و مدام زیر لب زمزمه می کرد، شعر معروف فیلم خواهران غریب و من رو به هوس انداخت که بعد سال ها دوباره برم سراغ فیلم محبوب دوران نوجوانیم! دوره راهنمایی بودم که این فیلم اکران شد و من با اشتیاق تبلیغات تلویزیونیش رو نگاه و چند هفته به بابا اصرار می کردم برای دیدنش بریم سینما تا بالاخره بابا وسط مشغله های تموم نشدنیش یه شب ما رو برد سینما و کلی از دیدن فیلم کیف کردم! بعد هم مدرسه مون فیلمش رو خریده بود و تمام زنگ ورزش هایی که هوا بارونی یا برفی بود و ساعت هایی که معلم نداشتیم، جلوی تلویزیون بیست و یک اینچ نماز خونه مدرسه جمع می شدیم و همراه همکلاسی ها «خواهران غریب» رو می دیدیم، جوری که تمام صحنه ها، شعرها و حتی دیالوگ هاش رو حفظ شده بودیم!
به خانوم کوچولو گفتم این شعری که می خونی مال یکی از فیلم هاییه که من قبلا می دیدم و خیلی دوستش داشتم! و بهش قول داده بودم یه بار با هم ببینیمش. تا بالاخره فرصت پیدا کردم و رفتم سراغ فیلیمو، از آرشیوش این فیلم رو پیدا کردم و با بچه ها نشستیم به تماشا. همون طور که حدس می زدم خانوم کوچولو خیلی خوشش اومد و با اشتیاق تماشا می کرد خصوصا قسمت شعر و آهنگ هاش، اما گل پسر وسطاش خسته شد و بالاخره هم تا آخرش ننشست! من و خانوم کوچولو تا آخر فیلم رو کنار هم دیدیم و برام جالب بود بعد این همه سال هنوز هم بیشتر شعرها و دیالوگ هاش رو حفظ بودم و به خاطر حس نوستالژیکش هنوز هم برام جالب و جذاب بود! 

736

رفتن از بین سجاده های تو کمد برای خودشون انتخاب کردن، آوردن گذاشتن دم دست و چند روزه خیلی پیگیر و منظم نماز می خونن. خصوصا گل پسر که مدام راجع به احکام نماز سوال می کنه و نماز قضا هم می خونه! این قدر هم خوشگل نماز می خونن که چشمام قلبی قلبی می شه!
خانوم کوچولو اجازه گرفته، یکی از روسریای منو برای خودش برداشته و گذاشته تو اتاقش که هر وقت خواست بره بیرون سرش کنه!
به قول شازده عبادت و معنویت تو فضای خونه مون موج می زنه! 

731

شب تازه از نیمه گذشته، شازده که از صبح زود بیرون بوده و چشماش از خستگی قرمزه با اصرار من راهی رختخواب شده، می رم تو آشپزخونه و مشغول درست کردن سحری می شم، گل پسر و خانوم کوچولو میان و طی یه اقدام هماهنگ اعلام می کنن می خوان شب رو بیدار بمونن! همون طور که پیازها رو خرد می کنم و اشک از چشمام سرازیره فکر می کنم حالا یه کم بیدار بمونن چیزی نمی شه و می گم فقط یه ساعت! بدون دعوا و سر و صدا! خانوم کوچولو تلویزیون رو روشن میکنه و می شینه پای شبکه پویا، گل پسر کتاب خوندنش رو می ذاره کنار، میاد تو آشپزخونه کنار من و با لحن مهربونش می گه: من اومدم کمکت مامان! ساقه های سیر تازه رو می ذارم رو تخته آشپزخونه و می گم: ممنون کاری ندارم! می ره سراغ لیوان ها و می چیند‌شون تو ماشین ظرفشویی. سیرها رو خرد می کنم و یه گوجه درشت از یخچال درمیارم و ریز ریزش می کنم. پیاز و سیر و گوجه رو می ریزم کف ماهیتابه و تکه های مرغ رو می چینم روش، یه روش من درآوردی یهویی واسه پخت مرغ! واسه افطار هم یه سوپ جدید با دال عدس پخته بودم که مثل همیشه نباشه! زیر ماهیتابه رو روشن می کنم با شعله خیلی کم که آروم آروم تا سحر بپزه، برنج رو خیس می کنم، وضو می گیرم و قرآنم رو بر می دارم که بخونم. گل پسر هم میاد می شینه کنارم با قرآن خودش و می پرسه: مامان! تو ماه رمضان چه دعاهایی خوبه بخونیم؟! فکر می کنم خود من چند ساله دعاهای مخصوص ماه رمضان رو می خونم؟ بچه های امروزی چه قدر تو همه چی از ما جلوترن حتی تو شروع دعا خوندن! جواب می دم: یکیش دعای افتتاحه. 
بوی غذا بلند می شه، گوش می کنم به زمزمه قرآن خوندن گل پسر، نگاه می کنم به خانوم کوچولو که زل زده به صفحه تلویزیون و وقتی متوجه نگاه من می شه لبخند می زنه و خدا رو شکر می کنم به خاطر حال خوب امشب، به خاطر نعمت وجود بچه ها، به خاطر اومدن ماه مبارک...


722

از تفریحات سالم و ایمن روزهای قرنطینه ما بازی کردن خانوادگی با تیزبینه*. کارت ها رو می ریزیم وسط و با تلاش برای برنده شدن و قوی ظاهر شدن، با سرو صدا و هیاهوی زیاد بازی می کنیم! گل پسر و خانوم کوچولو خیلی سعی می کنن من و شازده رو شکست بدن، وقتی موفق می شن دست می زنن و می خونن بازنده ها! بازنده ها! و حس می کنن بزرگ ترین برنده های دنیان! همدیگه رو بغل می کنن و بالا و پایین می پرن. ما هم از خنده غش می کنیم! البته ما هم داریم حرفه ای می شیم و خیلی وقتا می بریم! 


*تیزبین یه بازی فکری با کارت های دایره ایه که روشون یه سری شکل داره و می شه چند نوع مختلف باهاشون بازی کرد. اساس همه بازی ها هم پیدا کردن شکل های مشابه روی کارت هاست. تو خونه ما که خیلی طرفدار داره!