یه هم چین عصر ابری بارونی رمضانی، جون می داد واسه لای پتو پیچیدن و چرت زدن، البته اگر فرزندان دلبندمون هر چند دقیقه یه بار یه صدای بلندی از خودشون درنمیاوردن و چرت مادرشون رو پاره نمی کردن تا کلا عطای این خوابیدن رو به لقاش ببخشم! حالا تلویزیون روشن کردم تا زندگی پس از زندگی رو از شبکه چهار ببینم، یه برنامه گفتگو محور با حضور کسایی که تجربه نزدیک به مرگ داشتن. با این حال و هوای ابری نیمه خیلی هم جوره!
از تفریحات سالم و ایمن روزهای قرنطینه ما بازی کردن خانوادگی با تیزبینه*. کارت ها رو می ریزیم وسط و با تلاش برای برنده شدن و قوی ظاهر شدن، با سرو صدا و هیاهوی زیاد بازی می کنیم! گل پسر و خانوم کوچولو خیلی سعی می کنن من و شازده رو شکست بدن، وقتی موفق می شن دست می زنن و می خونن بازنده ها! بازنده ها! و حس می کنن بزرگ ترین برنده های دنیان! همدیگه رو بغل می کنن و بالا و پایین می پرن. ما هم از خنده غش می کنیم! البته ما هم داریم حرفه ای می شیم و خیلی وقتا می بریم!
*تیزبین یه بازی فکری با کارت های دایره ایه که روشون یه سری شکل داره و می شه چند نوع مختلف باهاشون بازی کرد. اساس همه بازی ها هم پیدا کردن شکل های مشابه روی کارت هاست. تو خونه ما که خیلی طرفدار داره!
در رو باز کرده بودم که کیسه های خرید رو از شازده بگیرم که پیرزن همسایه واحد روبرویی هم با شنیدن صدای ما درو باز کرد _خانم حدودا هشتاد ساله ای که سال ها پیش شوهرش فوت کرده و بچه ای هم نداره، بیشتر از پنج ساله همسایه مونه و یکی از سرگرمی هاش تماشای ما و حرف زدن باهامون دم دره! _ بعد از سلام و احوال پرسی های معمول و صدا زدن بچه ها که بیاین ببینمتون، یهو با یه نگاه پر از اشتیاق و البته حسرت زل زد به من و شازده و از ته دل گفت خدا برای هم نگهتون داره و سالها با خوبی و خوشی با هم زندگی کنین. بعد هم برامون ماشاالله خوند و فوت کرد سمتمون! اون حالت نگاه و لحنش باعث شد حس کنم خیلی خوشبختم، این که داشتن خانواده ای که کنارشون زندگی می کنم نعمت خیلی بزرگیه!
راستش دیدن تنهایی این خانم و آلزایمری که این اواخر دچارش شد و روز به روز هم بدتر میشه_ همین هفته گذشته دو بار کلیداشو گم کرده و شازده در رو براش باز کرده_ من رو بابت آینده نگران می کنم. نگران روزهایی که جوونی و سلامتی می ره و شاید دیگه هیچ کدوم از اعضای خانواده ام کنارم نباشن...
از اتاق فرمان اشاره می شه شما ببین اول از این کرونا جون سالم به در می بری یا نه، بعد راجع به آینده های دور فکر کن!
قصد کردم این قرنطینه رو به شکل یک فرصت ببینم نه تهدید! و شکر خدا کلی هم کار تو این مدت انجام شد. یه خونه تکونی مفصل انجام دادم و شازده هم از فشار خونه نشینی رفت سراغ یه سری تعمیرات اساسی و مورد نیاز لوازم خونه مثل صندلی های شکسته و کمد اتاق بچه ها که مدت ها بود فرصت انجامشون پیش نیومده بود. بعد هم رضایت داد به تغییر دکوراسیون کلی ای که من از خیلی وقت پیش دلم می خواست انجام بدم. در نتیجه خونه مون حسابی دلباز شد و زیر و روش جارو و تی کشیده و تمیز شد!
اینا به جز اون همه فیلم و سریالیه که تو این چند هفته دیدم و سه جلد کتابی که خوندنم و الان هم مشغول چهارمی هستم. کارایی که جایگزین پختن شیرینی عید و دوختن مانتو و باقی کارای تعطیل شده مربوط به شب عید شدن!