آغوشت گرم ترین جای دنیاس...

خواب می بینم زمان جنگه، صدام ما رو اسیر کرده، شازده و گل پسرو ازم دور کردن، شکنجه اس و عذاب... از خواب می پرم، می بینم تو خونه مونم، شازده و گل پسر پیشمن، جنگ تموم شده و صدام هم به درک واصل. خدا می دونه چه قدر احساس آرامش می کنم. شازده رو بغل می کنم و می گم خواب بد دیدم، خدا رو شکر که پیشمی... شازده می ره و یه ساعت بعد زنگ می زنه که کد ملیشو بهش بگم. صداش یه جوریه. دلم شور می افته می گم چی شده؟ می گه وقتی  ماشینو پارک کرده، چهار نفر با قمه ریختن سرش و هر چی داشته ازش زدن، پول، گوشی، کارتای بانکی. دلم می ریزه پایین، می پرسم خودت خوبی؟ تو رو خدا راستشو بگو خوبی؟ می گه خوبم... تا شب که بیاد و دوباره ببینمش دلم آویزونه. دوباره بغلش می کنم و می گم خدا رو شکر که سالمی... خدا رو هزار بار شکر...

نمی دونم صبح که خواب بد دیدم چرا صدقه کنار نذاشتم؟