561

بعد عمری که همیشه خودم موهام رو رنگ می کردم، یه رنگ موی فانتزی جینگولی  با گذشت و گذار از نت پیدا کردم و  از ترس این که خودم نتونم عینش رو در بیارم، به  خاطر دو تا مهمونی و مولودی پیش رو بلند شدم رفتم آرایشگاه. قبلش  هم عکس رنگ مورد نظر رو برای آرایشگر با تلگرام فرستادم و قول داده که عین همین رنگ رو برام درمیاره.

حالا بعد کلی صرف وقت و البته پول، رنگ موی از کار دراومده هیچ گونه ارتباطی با رنگ موی درخواستی من نداره و بعد شاکی شدنم آرایشگر مربوطه می فرمایند خب اون رنگ روی زمینه ی موی شما در نمیاد و باید فلان کنیم و بهمان! علاوه بر این که کلی از قشنگی رنگ موی فعلی تعریف کرده!

با نارضایتی اومدم خونه و کلی به خودم غر زدم که اصلا برای چی رفتم  آرایشگاه و اگر خودم رنگ کرده بودم قطعا  قشنگ تر و شیک تر می شد!

560

دیشب گل پسر با سرفه های شدید از خواب پرید و وقتی با خوردن شربت و شیر نشاسته و کلی قربون صدقه دوباره خوابید، اعلام کرد حالش خوب نیست و فردا مدرسه نمی ره. صبح هم علی رغم این که حالش اون قدرا بد نبود که نتونه سر کلاس حاضر بشه، با ناله گفت که خیلی مریضه و نمی تونه بره مدرسه! منم که احساس کردم بیشتر خسته اس تا مریض و عملکرد درسیش هم تو این مدت خوب بوده، با قول گرفتن ازش که حالش واقعا بده، یه آوانس برای استراحت بهش دادم. البته که با قطعیت اعلام کردم اگه ببینم به جای خوابیدن بلند شده و مشغول بازیه، می فرستمش مدرسه! بعد هم خودم با سر شیرجه رفتم تو تختخواب!

خانوم کوچولو هم که امروز زودتر از روزای قبل بیدار شد، تا چشمش به برادرش افتاد گل از گلش شکفت و خواهر برادر برای خودشون خوراکی خوردن و تلویزیون دیدن و بازی کردن. در نتیجه به من کاری نداشتن و بعد مدت ها یه خواب مبسوط صبح گاهی داشتم و کلی خوش خوشانم شد!

اما خب از اون جا که عمر این همه خوب رفتار کردن بچه ها اصولا کوتاهه، یه کم بعد بیدار شدن من دعوا مرافعه هاشون شروع شد و مکرارا صدای جیغ و گریه ی خانوم کوچولو شنیده!