در باب تاثیرات وبلاگی!

یکی از فایده های عالم مجازی و خوندن وبلاگ های متعدد, یاد گرفتن چیزهای جدیده و شریک شدن تو تجربیات دیگران و در خیلی موارد ایجاد انگیزه برای کارایی که تا حالا نکردی یا حوصله انجامش رو نداری! شاهد مثال هم زیاده.

یادمه انار خانوم نوشته بود که وقتی پست یخچال تکونی منو خونده, وسط درس و کار و امتحان یهو گیر داده به تمیز کردن خونه! یا آرزو که با خوندن پست شیرینی پزیم, وسط خونه تکونی عید, هوس شیرینی پزی زده بود به سرش و تمیز کردن آشپزخونه رو نصفه ول کرده و نشسته بوده به شیرینی درست کردن! یا خود من که چند وقت پیش بعد از خوندن این پست روزهای مادرانه, تنبلیم رو برای مرتب کردن اتاق گل پسر کنار گذاشتم و یه سر و سامون اساسی به وضعیت اسباب بازی هاش دادم!



یکی از تاثیرات مثبت دنیای مجازی روی من, ایجاد علاقه به آشپزی و درست کردن غذاهای جدید بوده. از پست هایی که دوستان راجع به غذاها و کیک و شیرینی هایی که پخته ان می نویسن و عکس هاشون رو می ذارن, خوشم میاد! این ها باعث شده من که قبلا علاقه چندانی به آشپزی نداشتم, هم چنین حوصله اش رو, به پختن عذاهای جوروجوار علاقه مند بشم و کلی رسپی از سایت های مختلف دربیارم و امتحانشون کنم!

در همین راستا چند وقت پیش بعد از ابراز علاقه شدید شازده به خوردن دلمه فلفل, من برای اولین بار دلمه درست کردم! دستورش رو هم با سرچ از نت درآوردم! بسیار خوشمزه شد و خیلی مورد استقبال شازده و گل پسر و روز بعدش هم همکارهای شازده تو محل کارش قرار گرفت!


+ شما هم بگین چه پست ها و وبلاگ هایی روتون تاثیر گذاشته و ترغیبتون کرده کار خاصی رو انجام بدین! یا تو وبلاگ های خودتون بنویسین یا تو کامنت های این جا.


اگر شکمو یا باردار نیستین, می تونین ادامه مطلب رو هم ببینین!



ادامه مطلب ...

و اینک مدرسه!


خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم گل پسر بزرگ شد و رسید به سنی که باید براش دنبال مدرسه بگردم! امسال 5 سالش تموم می شه و چون ما می خواستیم پیش دبستانی رو تو مدرسه بره, از بعد تعطیلات عید دغدغه ام شده بود مدرسه گل پسر! از اون جا که تو منطقه خودمون کسی از فامیل و آشنا زندگی نمی کنه که ازش سراغ مدرسه خوبی که تجربه اش کرده باشن رو بگیرم, از مدیر مهد کودک گل پسر که می دونستم اطلاعات خوبی داره پرس و جو کردم و اونم با توجه به معیارهای من دو تا مدرسه رو معرفی کرد. یه سری به سایت هاشون زدم و یکیشون رو هم که نزدیک تر بود و هم محلش بهتر, رفتم دیدم و با مسئولینش صحبت کردم و خوشم اومد!

در مرحله اول چند تا از معیارهای اصلی منو داشت: نزدیک بودن که بچه تو مسیر رفت و آمد خسته نشه, زیاد نبودن ساعت کار, بزرگی و امکانات خوب, دل نشین بودن فضا و زیاد نبودن تعداد دانش آموزان. بعد هم محیط آروم و سخت گیری نکردن زیاد که از صحبت با مسئولین مدرسه به نظر می اومد داشته باشه. یه روز دیگه رفتم برای پیش ثبت نام تو ساعت تعطیل شدن پیش دبستانی و با چند تا از مادرها صحبت کردم که گفتم راضین. یکشنبه با گل پسر رفتیم برای مصاحبه! یه فرم بهم دادن که در مورد خصوصیات و ویژگی های بچه ها سوال کرده بودن و بعد هم گل پسر رو بردن تو یه اتاق و چند دقیقه ای باهاش حرف زدن. گل پسر که حسابی از مدرسه و خصوصا حیاطش که زمین چمن داشت خوشش اومد و از اون روز مدام سوال می کنه کی می رم مدسه!!!



دیروز هم ثبت نام بود و با شازده رفتیم. خوشبختانه همون روز کارنامه هم می دادن که باعث شد بتونم خیلی از خانواده ها  و برخورد معلم ها و مسئولین مدرسه با والدین رو ببینم و از چند تا مادرها راجع به مدرسه سوال کنم. هر کسی رو که بی کار گیر می آوردم, می رفتم ازش می پرسیدم:"ببخشید شما از این جا راضی هستین؟ چه جوریه؟!" همه راضی بودن. یکیشون که بچه اش کلاس چهارم بود گفت:"من خیلی حساسم و موقعی که می خواستم پسرم رو ثبت نام کنم 17 تا مدرسه تو این منطقه دیدم و این جا از بقیه بهتر بود!!!" خداییش چه مادر با پشتکاری! دیگه نگفتم که من فقط همین یه جا رو دیدم و ممنون از شما که 16 تا مدرسه دیگه رو هم دیدین و تایید می کنین این جا بهتره!!! یکی دیگه از مادرها هم پسرش کلاس سوم بود و می گفت بچه اش پیش دبستانی و کلاس اولش رو یه مدرسه دیگه بوده که خیلی سختگیری می کردن و باعث شده بوده که پسرش خیلی استرسی بشه و اعتماد به نفسش رو از دست بده. اما این جا محیط آرومی داره و بچه رو اذیت نمی کنن و پسرش خیلی خوب شده. دیگه خیالم بیشتر راحت شد و ثبت نامش کردیم.

به امید خدا...



+ یک سال پیش چنین روزی بود که فهمیدم یه مهمون عزیز دارم. مهمون عزیزی که وجودش خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می کردم من رو عوض کرد و زندگیم رو قشنگ تر. خدایا خیلی شکرت به خاطر خانوم کوچولو!