خوابم آرزوست!


منی که عاشق خواب صبح بودم و جز در مواقع اجبار زود بیدار نمی شدم (+), دیگه نهایت خوابم شده تا ساعت 8 صبح. روز تعطیل و غیر تعطیل هم نداره! تصمیم گرفتم ساعت خواب گل پسر وخانوم کوچولو رو درست کنم. گل پسر شب زود بخوابه که صبح هم زود بیدار بشه و به موقع بره مهد و برای پیش دبستانی رفتن  آماده بشه. خانوم کوچولو رو هم قبل 6 ماهگیش عادت بدم که شب ها زود بخوابه تا کلا عادتش بشه. چون دوستان توصیه کرده بودن که بچه زیر6 ماه اگه ساعت خوابش منظم بشه و هر شب حدود یه ساعتی بخوابه, دیگه اون ساعت خوابیدن براش عادت میشه  و بعدها خودش تو همون ساعت می ره می خوابه. زمان گل پسر که این چیزا رو نمی دونستم و ساعت خوابش رو تنظیم نکردم و همیشه منو سر خوابیدنش به غایت اذیت کرد, گفتم این یکی دیگه این جوری نشه! برای همین تو مهمونی ها هم می برم سر موقع می حوابونمش یه وقت خللی تو برنامه تنظیم خوابمون پیش نیاد خدای نکرده! حالا دیگه نمی دونم بعدا که بزرگ تر بشه و ووروجک تر, از قوانین خوابی من پیروی می کنه یا نه؟!

در نتیجه این دو نو گل نوشکفته از ساعت 7 صبح برای مادر خوابالوشون سرود بیدار باش می خونن و هر چی خودم رو این طرف و اون طرف می کنم و پتو رو می کشم رو سرم و به گل پسر می گم هنوز برای مهد رفتن زوده و خواهش می کنم صدا نکنه بذاره یه کم دیگه بخوابم و خانوم کوچولو رو می ذارم رو تخت کنار خودم, نهایت بتونم نیم ساعت دیگه نصفه و نیمه بخوابم! این قدر این فسقلی ها اصوات مختلف از خودشون تولید می کنن یا دوتایی ور دل من با هم می خندن که نمی ذارن به خواب خوشم ادامه بدم و باید از جا بلند بشم. هر چه قدر از شازده خواهش کنم یه روز هم اون گل پسر رو ببره مهد تا من یه کم بخوابم فایده ای نداره. همون جور خوابالو می گه:"نه دیگه خودت ببرش. آفرین!"



حالا که یه چند روزیه دیگه ماشین هم نمی برم و خانوم کوچولو رو می ذارم پیش شازده و پیاده می ریم. هم خودم یه کم پیاده روی کنم شاید فقط یه ذره از این اضافه وزن لعنتی دست از سرم برداره_ بماند که چه قدر با این هیکل به هم ریخته و شکم آویزون شده دلم باشگاه و ورزش کردن اساسی می خواد که نمی شه_ هم این که طبق توصیه روانشناس مدرس کلاس مهارت های فرزند پروری, گل پسر یه کم سختی هم بکشه و همه چی همیشه براش آماده نباشه مثلا! آره دیگه! دو قدم پیاده راه می رم کلی هدف از توش اسخراج می کنم! پس چی فکر کردین؟! موقع برگشت هم علی رغم این که دلم لک می زنه تو اون هوای خوشایند اول صبح در حالی که کتونی و لباس راحت هم تنمه برم و تو پارک بزرگ و خوش منظره روبروی کوچه مهد گل پسر  همراه با خیل کثیر ورزشکاران پیاده روی کنم, نون بربری تازه می خرم و برمی گردم خونه تا بساط صبحانه رو آماده کنم!

از خواب بعد ازظهر هم خبری نیست معمولا! چون به فرض این هم که خانوم کوچولو خانومیش گل کنه و بگیره مثل دخترای خوب بخوابه و منم بخوام کنارش یه چرتی بزنم, به محض گرم شدن چشمانم گل پسر میاد با هیجان بیدارم می کنه که چی؟ مسخره ترین و بی ربط ترین سوالاتی رو که همون موقع به ذهنش رسیده ازم بپرسه یا خط خطی هاشو که از نظر خودش شاهکار نقاشیه, به محض کشیدن بهم نشون بده تا بیات نشن خدای نکرده!

برای همین این روزها در بی سابقه ترین حالت عمرم قبل از ساعت 10 شب خوابم می گیره و دلم می خواد همون موقع که کنار گل پسر دراز کشیدم و نوازشش می کنم تا بخوابه یا گهواره خانوم کوچولو رو تکون می دم, بخوابم! اما اون وقت شازده تازه از سر کار برگشته و باید ازش پذیرایی بشه! بعد هم که دیگه خواب از سرم می پره و باید کلی تلاش کنم تا دوباره برگرده!

الان یکی از دست نیافتنی ترین رویاهام چند ساعت خواب بی وقفه اس تو هر ساعتی از شبانه روز که دلم بخواد و بعد هم بیدار شدن تو زمانی که خوابم تکمیل شده باشه و خودم بخوام بیدار بشم! می شود آیا؟ فکر نکنم حالا حالاها!!! 


+ با این وضعیت و در ادامه پست قبل باید بگم الان واقعا خوشحالم که دیگه سرکار نمی رم وگرنه کلا نابود می شدم!!!




نظرات 16 + ارسال نظر
الهه چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 01:12 ق.ظ

گلی خانوم
این درد مشترک بیشتر مادرایی است که بچه کوچیک دارند، تازه من که سر کار هم می روم چی بگم؟
باور کن بعضی وقتا خیلی حسرت زمانایی رو می خورم که این بچه ها نبودند و راحت می خوابیدم.
به هر حال زندگی همینه دیگه، به قول فرنگی ها gain و loss با همدیگه است!
توی این ایام مبارک ما رو هم دعا کنید!

یک درد مشترک مادرانه!
من گاهی فکر می کنم وقتی بچه نداشتم اصلا چی کار می کردم؟!
به همچنین.

آفرین چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 08:52 ق.ظ

زن متاهل چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 09:18 ق.ظ

گلی جان اینهای که گفتی دقیقا مشکل من هم است
به اینها مشکلات درسی دخترک ودرس ومشق هررو ز مقنعه شستن و اتو زدن ووووو را هم اضافه کن
وبا همه اینها باید ساعت 7 نیم صبح دخترک مدرسه باشه فینگیل خان مرتب خودم آماده منتظر سرویس دفتر باشیم
رسما سر کار جنازه ام در حالیکه همچنان فینیگل آویزان من است

وای عزیزم تو که کارت خییییلی سخت تر از منه. خدا بهت توان بیشتر بده.

فاطمه مامان مریم خانم چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام
راهش اینه که یک روز بچه ها را بیاری پیش من و خودت بری تخت بخوابی
و یکم استراحت کنی
منتظرم

سلام
اون وقت شما کجا هستی دقیقا؟!

دارچین چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 10:06 ق.ظ

دو قدم پیاده راه می رم کلی هدف از توش اسخراج می کنم!
وای گلی کلی به این جمله ت خندیدم خیلی بامزه بود

دوست چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 11:49 ق.ظ

وای من با یک پسر یکساله بیش از یکساله خوابیدن بی وقفه ارزومه ، صبح زود بیدار شدن کاری که باباش نتونست تو هفت سال انجام بده شده جزی از برنامم. وای به حال شما به دوتا کوچولوی نتز

خدایا خواب خوش و کافی نصیب همه مادران بفرما!!!

سمانه چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 06:44 ب.ظ http://weroniika.blogfa.com/

سلام
از خوش سانسی های من اینه که بچه هام به خانواده پدریشون رفتن و در هر شرایطی خوب می خوابن
اما خودم چون 6-7 سال هر روز صبح زود بیدار می شدم الان شب هر موقعی که بخوابم فایده ای نداره و هرچقدر به خودم می گم ، خواهش می کنم از خودم باز هم فایده ای نداره با خروس محله امون همزمان بیدارم

سلام
خوش به حالت. منکه هنوز با گل پسر درگیرم بابت خواب شب!!!
ای بابا! چه بد!

ابراهیم پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 05:55 ق.ظ http://www.namebaran.blogfa.com/

خواب خوب واقعا نعمت بزرگیه. شکر خدا من این نعمت رو دارم. و فکر می کنم که بستگی به ژن داره. شش ساعت شب و یک ساعت هم بعد از ظهر.
بیخود نیست که بهشت رو خدا به مادر هدیه کرده . بس که مادر باید حرص می خوره و زحمت می کشه و خودشو فدا می کنه تا همه کار ها درخ انواده مرتب جلو بره

خدا رو شکر! قدر این نعمت رو بدونین!

ترلان پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.tarlancafe.persianblog.ir

خوبیش به اینه که هر چقدر سختی های زندگی بیشتر میشن توان آدم هم میره بالاتر! من تو دوران بارداری دست به سیاه و سفید نمی زدم (با این که بارداری راحتی داشتم ولی فکر می کردم خیلی سنگینه!!) و همیشه خدا خونه م نامرتب و به هم ریخته بود. حالا که پسرم 11 ماهشه و به مراتب سختی های دوران بچه داری خیلی خیلی بیشتر از بارداریه من از هر فرصتی برای تمیز کردن خونه استفاده می کنم و خودمم متعجبم که چطور از وقتم دارم اینجوری استفاده می کنم.
من از همون روزای اول سعی کردم خواب پسرم رو تنظیم کنم ولی نشد که نشد! فوق العاده بدخوابه و هنوز که هنوزه شبا بیدار میشه و شروع می کنه به گریه کردن و من باید کنارش باشم! با این اوصاف فکر کنم متوجه بشی که من و پسرم هر شب با هم هستیم و شوهرم توی هال در حال تماشای تلویزیون خوابش می بره!!! (باز به شما که زندگیتون منظم تر از ماست!!) من هر کاری کردم بچه م توی تختش نخوابید. تو بغل خواب خواب بودا ولی همچین که میذاشتمش توی تخت یهو می پرید!! تا اینکه آخرش تختش کوچیک شد و حالا با هم روی زمین میخوابیم!! (به شیوه غارنشینی!!)

آره خداییش من تا چند سال قبل فکرش رو هم نمی کردم که یه زمانی بتونم این همه کار انجام بدم و این قدر هم کم استراحت کنم!
گل پسر هم خیلی بد خواب بود. هنوز هم هست البته! تو تخت خودش هم نمی خوابه!
خدا به همه مادرا صبر بده!

رضوان پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 10:42 ق.ظ http://zs5664.blogsky.com/

تلخه اما این چیزایی که از خانوم کوچولو وگل پسر نوشتی خیییییییلی جالب و شیرینه

من همیشه میخونمت

ممنون از لطفتون.

نیکادل پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.somerest.blogfa.com

عزیزم همه ی اینا خوبه..منظورم اینه که خیلی عالیه که بچه ها رو زود میخوابونی و زود هم بیدار میشین.فقط اونجای کار اشکال داره که شازده ساعت خوابش مثل شما نیست.دیر تر بیدار میشه و دیرتر میخوابه.باید این درست شه

بله اشکال بزرگ اینه!

حکیم بانو پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 06:45 ب.ظ

بچه داری خودش یه رمانه . البته وروجک های این دور و زمونه این رمانو خودشون می نویسن.

بلورین پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 07:15 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com

آخی یعنی منم در آینده این مدلی میشم؟
منم خواب برام خیلی مهمه...من خوابم از دوازده شب شروع میشه تا ده یا یازده صبح

آره عزیزم! الان روزگار خوشیته! تا می تونی بخواب!

شوریده پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 11:09 ب.ظ http://shooridehal.blogfa.com/

همه اینایی که میگی برای من یه آرزوی دست نیافتنیه .. یه آرزوی محال..

چیا دقیقا؟ زود بیدار شدن بچه ها؟!

نگین جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 01:23 ب.ظ

عزیزم در عوضش این سختی ها همه شیرین هست و اجر و ثواب داره انشالله
راستی از بله برون خالت نگفتی؟؟؟ :)

بله. انشاالله.

خوب بود شکر خدا. خیلی هم خسته شدیم!

دلارام جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 10:03 ب.ظ http://femo

میفهمم حرفهایت را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد