مرض لاعلاج

 باید به عوارض ناشی از بارداری که تو کتاب ها و سایت های مختلف اومده, عارضه ای که مبتلا به این روزهای منه و هیج جا هم بهش اشاره ای نشده رو اضافه کرد: وسواس تمیزی! یعنی الان آرامش روحی روانی من تا حد زیادی به تمیز و مرتب بودن خونه ارتباط داره و هیج جوره هم نمی تونم بی خیال بشم! تا چند تا تکه لباس جمع می شه باید ماشین لباسشویی رو روشن کنم, تا یه جا لکه می بینم باید دستمال بیارم پاکش کنم, تا ... خل شدم رسما! قبلا همیشه منع آدمای وسواسی رو می کردم که چرا این قدر خودشون رو اذیت می کنن و تمیزی خونه این قدرها هم مهم نیست, حالا خودم بهش دچار شدم!

سه هفته اس آماده باش کاملم. مدام می شورم و تمیز می کنم و جمع می کنم تا موقع زایمانم همه چی مرتب و آماده باشه. اونم با وجود گل پسر!!! اما می ترسم آخرش هم موقعی که می رم برای زایمان خونه کثیف و نا مرتب باشه!



یه هفته ای تقریبا بی خیال شده بودم, اما امروز باز وسواسم عود کرد و افتادم به جون خونه با بی اعصابی و غرغر فراوان! نمی دونم چی کار کنم با این مرض لاعلاج!!! غبطه می خورم به حالا خانومای بارداری که با آرامش تمام استراحت می کنن و اصلا هم خودشون رو بابت این چیزا اذیت نمی کن! مثل دوستم که قرار بود یه هفته بعد من زایمان کنه اما جمعه بچه اش به دنیا اومده و دو هفته قبل که باهاش تماس گرفته بودم, طبق معمول یه دوره جدید استراحت رو شروع کرده بود به خاطر یه شک کاذب در مورد سوراخ شدن کیسه آبش و مامانش خونه شون بود. وقتی پرسیدم خونه تکونی کردی یا نه, با خونسردی گفت:"نه بابا! ولش کن. دوباره کثیف می شه!!!" اون وقت دیروز که باهاش حرف می زدم می خندید و می گفت:"من که تمام مدت حاملگیم تو استراحت بودم رفتم راحت زایمان کردم, اون وقت تو که این همه کار و نرمش می کنی و تاریخ زایمانت هم جلوتر از من بود, چرا هنوز هیچ خبری نیست؟!" (آیکون کوبیدن سر به دیوار!)

نبودن شازده هم خیلی کلافه ام کرده. این هفته خونه خودمون موندم و داداشم اومده پیشم. بهش زنگ زدم و اتمام حجت کردم که اگر امشب برنگشتی دیگه اصلا نیا! کلی کارمند و بازاریاب استخدام کرده و آموزش داده, اون وقت می گه من کارشون رو قبول ندارم و فروششون خوب نبوده و این طوری پیش بره چک هام برگشت می خوره و ... خودش راه افتاده دنبالشون از این شهر به اون شهر, تو این وضعیت آماده باش من!


+ قرار نبود این پست این شکلی باشه!!! می خواستم عکس بافتنی های جدیدمو بذارم و یه مدل پاپوش خیلی راحت یادتون بدم, اما کابل گوشیم خراب شده و نتونستم عکسا رو بریزم تو لپ تاپ. تو روحش! این شد که اومدم غر زدم!

 

نظرات 21 + ارسال نظر
زهره دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 03:32 ب.ظ

گلابتون بانو عزیزم
هر روز میام بهت سر میزنم.
دعاگوت هستم.
منظرم همین روزا بیای و با سلامتی زایمان راحت و خوبت رو تعریف کنی ان شالله

خیلی خیلی ممنونم از لطفتون.
انشاالله.

آفرین دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 05:30 ب.ظ

ازقدیم گفتن دنیا رو هر جور بگیری همون جوری میاد....

همین طوره.

شادی دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 10:07 ب.ظ http://shadi2022.persianblog.ir/

سلام گلی جون .ماهم اندازه ی تو هیجان داریما واسه اومدن خانومچه.

منم موقع امتحانات وسواس پیدامیکنم!!

سلام
واقعا؟!

فاطمه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 10:09 ب.ظ http://engarehayam.blogfa.com

عزیزم آرامش خودت رو حفظ کن بالاخره نی نی گلت میاد یه هفته این ور اون ور که مهم نیست
شاید وسواس به خاطر اضطراب زیادت باشه.

از بلاتکلیفی خسته شدم. این روزا با این وضعیتم و نبودن شوهرم و شیطنت های پسرم سخت می گذره.
اضطراب ندارم, کلافه ام گیر میدم به خونه!

لیلی از شیراز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 10:16 ب.ظ

اشکال نداره عزیزم درکت میکنیم

ممنون!

شیما دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 10:18 ب.ظ http://midwife21.blogfa.com

ای جان...گلی خودتو انقدر خسته نکن...انرژیت کم میشه...لازمش داری :(
خانوم کوچولو ول کن دیگه اونجارو بیا...بسه...
ایشالا زووود خانوم کوچولو سورپرایزت کنه..البته فکر نکنم دیگه سورپرایز باشه

باشه سعی می کنم.
عزیزم زایمان آخر هفته چهلم دیگه سورپرایز داره؟؟؟ تازه اگر تا اون موقع بیاد!

ترنج دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 11:42 ب.ظ http://http://shaparak75.blogfa.com/

من موقعی که میخوام برم مهمونی یا مسافرت کلا جایی که بهم خوش بگذره وسواس می گیرم.یعنی انقدر کار می کنم که رسما تو مهمونی مثل جنازه ام (مرض دارما)
بعد یه ساعت که می شینم و یه چایی می خورم تازه می فهمم چی به چیه

این جوجه خوشگلت کی میاد پس؟
من منتظرم بیام اینجا پستتو درباره ی زایمان راحتت بخونم ....ایشالاه

من موقع مسافرت رفتن هم باید همه جا رو تمیز و مرتب کنم!

نمی دونم!
انشاالله.

مینا سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 12:02 ق.ظ http://gonbademinagallery.blogsky.com/

سلام چه خوب که داری دختر دار میشی، الهی هر دو فرزندت همیشه سالم و زیر سایه پدر و مادر باشن، دلم روزای قبل از زایمانم رو خواست... چه روزای خوبی بود، عاشق بارداری و زایمانم، عاشق بوی نینی و شیر خوردنشم، وقتی اومد ببوسش عوضم
راستی نظرت در مورد یه سفره هفت سین استثنایی چیه؟ وقت کردی یه همفکری باهام میکنی؟ممنون میشم

سلام.ممنونم سلامت باشین.
بوی نوزاد که معرکه اس!

نوا سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 12:50 ق.ظ http://navaomom.persianblog.ir

خب معلومه طبیعیه دیگه ادم وقتی میخواد یک کاری را شروع کنه یا جایی بره کلا درحالت انتظار برای شروعی قرار میگیره دسواس فکر ی پیدا میکنه وبرای ما خانمها چه موضوعی بهتر از تمیزکاری خونه.
ببخشین مگه گوشیتون بلوتوث نداره مگه سیستمتون بلوتوث نداره خب چرا عکسا را به کامپیوتر بلوتوث نمیکنین؟

آخه دلم می خواد تو شرایط بعد زایمان که خودم نمی تونم کار کنم و مهمون هم دارم خونه ام تمیز و مرتب باشه!
داداشم برام بلوتوث کرد. حالا میذارم عکسا رو.

مینو سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 01:23 ق.ظ http://www.sabzineh67.blogfa.com

سلام
منم همین جوری بودم ! دلم می خواست خونه همه جوره مرتب باشه وقتی میرم برای زایمان!

خانوم کوچولو می خواد حسابی برسه و به دمیا بیاد...
ان شاءالله که هم خودت هم نی نی سلامت باشید

سلام
این جوری خیال آدم راحته!
آره احتمالا! انشاالله ممنون.

جوهر سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 02:45 ق.ظ http://myprinter.blogsky.com

سلام
اگه تا این زمان که اینو می نویسم، زایمان نکردین، این توصیه به دردتون می خوره...
مامانم می گفت: دردهای زایمانم که شروع شد (اوایلش، با فاصله زیاد) شروع کردم به جمع و جور کردن خونه، غذام رو هم بار گذاشتم...
بعد رفتم بیمارستان...
البته با این وسواسی که شما دارید، احتمالا با شروع اولین دردها، بیمارستانید
ان شاءالله صحیح و سالم بدنیا بیاد...

سلام
نه هنوز که زایمان نکردم!
منم همین قصد رو دارم. نه بر عکس دوست ندارم زود برم بیمارستان.
انشاالله.

خانوم میم سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 03:06 ق.ظ http://mrsmim.persianblog.ir

گلابتون جون امیدوارم که به زودی فارغ بشی . خوش به حالت که یه نی نی کوچولو تا چند روز دیگه تو بغلته...واییییی دلم نوزاد میخواددددددد
بهت مژده بدم که آدم از بچه ی دوم خیلی لذت میبره. انشاله سالم و سر حال به دنیا بیاد و کیفشو کنی
در ضمن خواهر من تو هفته ی 42 یعنی 41 هفته و دو یا سه روز زایمان کرد.
خب نی نی دوس داره اونجا باشه، حولش نکن طفلکی رو.

آره خیلیا میگن بچه دوم بهتره! اشااالله ممنون.
من هول نیستم فقط خسته شدم! دکترم هم گفته اگه تا هفته دیگه به دنیا نیاد باید سزارین بشم!

صبور سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 09:17 ق.ظ http://saboraneh.blogfa.com/


اجازه ببخشید به دختر گلمون میخندم که خط بطلان به حدسامون میکشه
سعی کن آرامشتو حفظ کنی هر وقت وقتش بشه میاد

فعلا همه رو گذاشته سرکار!

مامان مترجم سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 09:30 ق.ظ

ماجرای این زایمان شما هم خلی جالب شده:) یادمه من که از هفته 34 حاملگیم بستری شده بودم، با یه دختر شیرازی دوست شده بودم که این روزا با خوندن تو یاد اون می افتم...ماجراش از این قرار بود که این خانوم هفته چهل و یکمش بود! می‌خواست طبیعی زایمان کنه اما تا اون روز درد زایمان سراغش نیومده بود:)) خلاصه با آمپول و اینا هم دردش نگرفت (خدا شانس بده) اونوقت وقتی بچه من داشت تو هفته سی و ششم به دنیا میومد، اینو بردن سزارینش کنن:)))) جالب اینجاست تا لحظه آخر می‌خندید و می گفت بچم این رگ شیرازیشو از من به ارث برده:)))

می ترسم آخرش منم همین جوری بشم!
زایمان نه زودرسش خوبه نه دیررسش. هر دوش مشکلات خودشو داره!
ما که شیرازی هم نیستیم آخه!

خدیجه زائر سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 09:47 ق.ظ http://http:/480209.persianblog.ir

سلام......من هم سر دومی و سومی به وسواس مبتلا شدم..مثلا روشویی رو روزی سه بار می شستم......ملحفه ها رو هر هفته....با دست البته..تازه سر بچه تو لگن بود و چشمت نبینه با پا لگد می زدم...جوانی بود و غرور......باهاش مبارزه نکن.....فقط سرتو گرم کن تا از سرت بیفته....الان چنان از پا افتادم که دور از جونت باشه.....این دخمله چرا نمیاد؟البته دختر خوبه ناز داشته باشه

پس مثل من باز هم بوده! مادرشوهرم هم می گفت نزدیک زایمان دومش مثل من شده بوده.
خدا بهتون سلامتی بده.
دیگه این قدر ناز هم خوب نیست!

منجوق سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 10:51 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

خوبه حالا مثل من آدم عجولی نیستی . دوستهام همیشه بهم می خندیدن و می گفتن اگه تو عروسی کردی ما یک ماه بعدش میاییم خونت تولد بچه ات رو بهت تبریک بگیم. از بس تو عجولی یک ماهه میزاییش.

عجول نیستم اما وقتش دیگه این هفته اس!
خودت هم بخوای نمی تونی یه ماهه بچه بزایی! شاید بچه ات به باباش بره و عجول نباشه اصلا!

گلابتون سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 10:55 ق.ظ http://golabetoon.blogfa.com

الان هفته چندمی گلی؟ چقدر دیراومد این دخترخوشگل؟

هفته چهل. قاعدتا باید تا آخر این هفته بیاد وگرنه هفته دیگه به زور درش میارن!

شیرین سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 11:13 ق.ظ

عزیزم خوب کاری کردی اومدی غر زدی روزهای آخر آدم کلافه است و بی قرار. عیب نداره ماه دیگه همین موقع به خودت میگی وای کاش هنوز اون تو بودی از بس که یه بچه نوزاد آدم رو کلافه میکنه. منتظر خبرهای خوب هستیم.

آره دلم باز شد یه کم!!!
نه امیدوارم دختر خوبی باشه که همچین چیزی نگم!

نبات سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 01:39 ب.ظ http://unman.persianblog.ir/

چه بامزه بود دوستت گفته دوباره کثیف میشه

ایشالا پست بعدی عکس خانوم کوچولو

دوستم راحته کلا. همه بارداریش رو استراحت کرد اون وقت یه زایمان طبیعی خیلی راحت و خوب هم داشت!

فاطمه مامان مریم خانم سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام خانمها
اخه با دو تا خانم صحبت می کنم دیگه
برایتان در کربلا دعا کردم
نگران هیچی نباش خدا را شکر تا اینجاش را به خوبی گذراندی بقیه اش هم زودتر از انچه فکر کنی می گذره
به این فکر کن این لحظات دیگه هرگز تکرار نمیشه
استراحت کن و انرژی را واسه زایمان ذخیره کن
راستی میشه بپرسم کدام دکتر می ری
دوست منم الان دو ماهه بارداره است و می خواهد برود دکتری که اگر شد طبیعی زایمان کنه
مراقب خودت و خانم کوچولو باش

سلام
خیلی خیلی ممنونم از این که به یادم بودین و برام دعا کردین.
من پیش دکتر نفیسه ظفرقندی میرم.انشاالله دوستتون هم به سلامتی زایمان کنن.

سمیه-حسابدار سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 02:51 ب.ظ

آخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!نازییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد