835

ژاکت پوشیده و پتو پیچ شده نشستم جلوی تلویزیون که سریال ببینم! هر چند حس می کنم گرمای پتوی مخملی و نرم بنفش رنگ خانوم کوچولو در حد مطلوب جواب گو نیست. دلم گرمای شوفاژ رو می خواد‌ که بچسبم بهش و ذره ذره گرما بشینه تو تنم و سرما رو‌ بفرسته بیرون. این در کنار خرمالوی رسیده و درشتی که تو پیش دستی کنارمه یعنی حسابی پاییز شده!

تجربه حال و هوای پاییزی رو از صبح امروز با یه پیاده روی طولانی در پارک بزرگ نزدیک مدرسه خانوم کوچولو و خرد کردن برگ های زرد و خشک زیر پام شروع کردم. بعد این قدر هوا و منظره دلچسب بود که دیدم هیچ جوره دلم نمی خواد برگردم خونه! یه گوشه دنج روی چمن ها پیدا کردم، تکیه دادم به درخت و مشغول گوش کردن یکی از کلاس های مجازیم شدم تا زمان تعطیل شدن خانوم کوچولو رسید و با هم برگشتیم خونه.

حالا بدون گرمای شوفاژ و بخاری و مواردی از این دست، دل خوش کردم به گرمای چایی که بعد شام با گلاب دم‌ کردم‌. به این امید که در این شب سرد پاییزی تن و دلم رو با هم گرم‌ کنه!



نظرات 2 + ارسال نظر
من یکشنبه 18 مهر 1400 ساعت 10:25 ب.ظ http://me2020.blogsky.com

تصور نوشته هاتون قشنگ بود
حس و حال خوبی بهم داد

ممنون از محبتتون خدا رو شکر.

متین دوشنبه 19 مهر 1400 ساعت 11:21 ق.ظ

گرمای لذت بخش فقط بخاری و نهایت لذت نوستالژی کرسی و بازدم همراه بخار در حالی که زیر کرسی داغ داغ هستش

اون که حرف نداره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد