828

رسیدیم به هشتمین شب دهه محرم، شب تاسوعا که از وقتی یادم میاد بین تمام شب های دیگه به خاطر صاحبش یه حس و حال دیگه و یه علاقه ویژه ای بهش داشتم.
بچه ها رو گذاشتم خونه مامان، پیاده از کوچه پس کوچه ها خودم رو رسوندن به هیات قدیمی مون، زیر انداز انداختم یه گوشه حیاط مسجد، نشستم و دلم رو بردم به ایام اربعین سال نود کربلا  و هشت و شبی که برای وداع، با کلی حاجت و حال پریشون خودم رو رسونده بودم به حرم آقا اباالفضل. در حرم بسته بود و یه گوشه تو خیابون نشسته بودم چادرم رو روی صورتم کشیده بودم و میون همهمه زائرها و نوحه خونی زن های پاکستانی درد دل هام رو گفته بودم و با اشک و آه دم گرفته بودم «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین» این قدر گفته بودم و اشک ریخته بودم تا دلم سبک شده بود و راه نفسم باز و مطمئن که حاجتم رو گرفتم و گرفته بودم‌. اصلا مگه می شد دم خونه باب الحوائج رفت و دست خالی برگشت؟
کی می دونست چند ماه بعد اون شب دنیا کن فیکون خواهد شد؟ که یه ویروس وحشی مثل بمب می‌افته وسطمون و پراکنده مون می‌کنه، که حسرت خیلی چیزای به ظاهر ساده رو به دلمون می ذاره، مثل همین سینه زنی و دم گرفتن های پرشور شب تاسوعا؟
حالا تو این گوشه حیاط مسجد تو شب تاسوعا زیر آسمون دعام اینه که خدایا هر کاری با ما می کنی، بی حسین مون نکن...
خیلی التماس دعا رفقا!

نظرات 1 + ارسال نظر
مخمور شنبه 30 مرداد 1400 ساعت 12:58 ب.ظ http://mastoori.blogfa.com

الهی برای لحظه ای و کمتر از لحظه ای ما را به حال خودمان وانگذارند
الهی نبهنی لذکرک فی اوقات الغفله

الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد