822

از اوقات مادرانه لذت بخش زندگیم، وقت هایی هست که با گل پسر بحث های مهم و جدی می کنیم، در واقع گل پسر افکار و سوالات نیمچه فلسفی ش رو مطرح می کنه و در موردش با هم حرف می زنیم! بیشتر این بحث ها یا توی ماشین در مسیرهای طولانیه یا آخر شب ها قبل خواب. مثل دیشب که بعد مدت ها وقفه یه گپ و گفت درست و حسابی با هم داشتیم، بعد مدت ها چون این روزها کنار اومدن من و گل پسر به خاطر شرایط سنی و ورودش به دوران بلوغ، خیلی وقت ها سخت می شه و به مشکل می خوره و در نتیجه تمایلی به حرف زدن با من نشون نمی ده!
باید اعتراف کنم تعامل درست با یه پسر نوجوون کار خیلی سختیه که گاهی حس می کنم قادر به انجامش نیستم! با این وجود دارم تا حد ممکن سعی می کنم، مطالب جدید یاد می گیرم و تا جایی که بتونم خویشتنداری می کنم تا روابط رو محبت آمیز و محترمانه نگه دارم و صحبت های دیشب نشون داد این تلاش تا حدی ثمربخش بوده، شکر خدا!
به ذهنم خطور کرده بود اخیرا که بار سنگین یه سری مشکلات و ناراحتی ها تا حد زیادی از روی دوشم برداشته شده، شاید مجالی برای یک کم نفس کشیدن و آسودگی داشته باشم. اما این فرصت رو باید بذارم برای پایه گذاری یک رابطه درست و محکم‌ با پسرم در دوره بلوغش، پایه ای که تمام روابط آینده ما رو شکل می ده و امیدوارم بتونم درست بناش کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد