802

‌هر چند دیرتر از همیشه، ولی بالاخره از دیروز پروژه خونه تکونی رو شروع کردم! جمعه شب بعد کلی کلنجار رفتن با بی حوصلگی و فکر و خیال، به خودم گفته بودم باید فردا بری سراغ خونه تکونی. این که در ایام عید دید و بازدیدی در کار نیست به کنار، از نظر روحی بهش نیاز داشتم تا حال و هوام عوض بشه، فکر و خیالم کم بشه و آرامش پیدا کنم! 
‌ اول قصدم فقط شستن پرده اتاق ها و تمیز کردن شیشه هاشون بود اما کار تا نظافت اساسی هر دو اتاق و سرویس بهداشتی و قسمت هایی از هال پیش رفت و به شستن قالیچه ها در حمام قبل از شستن خود چرک و چپولم رسید تا بالاخره دقایقی بعد از نیمه شب در حالی که به خودم می گفتم: بسه دیگه! حالا هیچ کس با جایزه منتظرت نیست که برای انجام کار بیشتر بهت تقدیم کنه، دست خودم رو گرفتم روی مبل نشوندم، یه لیوان چای گلاب ریختم و یه فیلم گذاشتم تا در سکوت شبانه ببینم و استراحت کنم!
‌شب خوابیدن در اتاقی پر از تمیزی و  تختی که ملافه هاش بوی پودر صابون می ده، اونم با یک بدن له و لورده از کار زیاد از جمله لذت های کم نظیر دنیاست که دیشب شانس تجربه کردنش رو داشتم و خدا رو شکر کردم بابت داشتن خونه ای که باید تمیزش کنم و سلامتی و توانی که بتونم با دستای خودم کارای خونه ام رو انجام بدم...

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 27 اسفند 1399 ساعت 09:43 ق.ظ http://4seasoninlife.blogfa

سلام واقعا خسته نباشید..راستی آدرس وبلاگم عوض شده بهم سر بزنید

سلام
سلامت باشید.
چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد