ماجراهای گلابتون بانو

797

در بهمن ماهی که گذشت، ماجراهای گلابتون بانو ده ساله شد!

در یکی از روزهای سرد زمستونی بهمن ماه ۸۹ که خیلی هم بی حال و حوصله بودم، لپ تاپم رو‌ باز کردم، یه وبلاگ برای خودم ساختم و اولین پستم رو نوشتم. بعد از اون روزها و شب های زیادی بود که تو شادی ها، ناراحتی ها، بی‌حوصلگی ها، نگرانی ها و حال و احوالات دیگه، وقایع اتفاقیه و حس و حالم رو با کلمه ها و جمله ها ریختم رو صفحه سفید پست تازه و این عادت کم و بیش موند تا حالا که ده سال از اون موقع گذشته!

یه نگاه گذرا به صفحات وبلاگ و نوشته هام یادم میاره که تو این سال ها چه قدر اتفاقات و حالات مختلف رو تجربه کردم، چه قدر دغدغه هام فرق کرده و نگاهم به زندگی عوض شده...

در آخر یه تشکر ویژه اون دوستانی که طی این سال ها همراهم بودن و به من و نوشته هام لطف داشتن!

تو این شب قشنگ لیله الرغائب از همه تون التماس دعای مخصوص دارم رفقا!

گلابتون بانو پنج‌شنبه 30 بهمن 1399 ساعت 08:19 ب.ظ

نظرات 8 + ارسال نظر

متین پنج‌شنبه 30 بهمن 1399 ساعت 09:26 ب.ظ https://matinzandy.blogsky.com/

سلام مبارکه
التماس دعا بانو

علیک سلام
ممنونم

م جمعه 1 اسفند 1399 ساعت 10:52 ق.ظ

مبارکه
یادم اومد چقدر بی انصافم که از همون سالها میخونمت ولی تقریبا هیچ وقت کامنت نمیگذارم
بهترین تبریکات بخصوص برای این که به وبلاگت وفادار موندی و مثل بعضیا یهو خصوصیش نکردی یا بی خبر رها نکردی

سلام
ممنونم که تو این سالها همراهم بودین.

سمانه شنبه 2 اسفند 1399 ساعت 07:42 ب.ظ https://weronika.blogsky.com/

خوب حداقل ۸ سال از این ۱۰ سال خوندمت و حیلی خوشحالم ک باهت آشنا شدم

ممنون از همراهی و نظر لطفت

Dina شنبه 2 اسفند 1399 ساعت 08:57 ب.ظ

Tamame in salha ,hamrahet boodam azat kheyliiiiiiiiiiiiii chiza yad gereftam ba ham bozorg shodim Choon daghighan Hanseno salim o azat mamnoonam be khatere hame chi shayad bavaret nashe ke cheghad baram olgoo boodi too hame chi va in akhara manam az khodet omidvari ro yad gereftan mamnoon ke too hame in salha in sangaro hefz kardi

سلام
وای خدا! موندم چی بگم از این همه ابراز لطف و محبت
خوشحالم که همراه خوبی مثل شما داشتم و دارم. برات بهترین آرزوها رو‌ دارم.

حاج خانوم یکشنبه 3 اسفند 1399 ساعت 01:36 ق.ظ http://manare.blogsky.com

سلام
بعد مدت ها دوباره اومدم، چیزی که منو تو وبلاگت نگه داشت که هر از چندگاهی سر بزنم، همسن و هم رشته ای بودنمون بود.
اما با دوتا مسیر کاملاً متفاوت...
امیدوارم سال جدید، برات پر از خیر و برکت باشه.

سلام
خوش اومدی!
ممنون از لطفت به هم چنین.

Reyhane R یکشنبه 3 اسفند 1399 ساعت 01:03 ب.ظ http://injabedoneman.blog.ir/

سلام.منم خیلی وقته میخونمتون و خوشحالم که هستید و مینویسید همچنان (:

سلام
ممنون از لطف‌ و همراهی تون.

amir سه‌شنبه 5 اسفند 1399 ساعت 09:04 ق.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام دوست قدیمی! خوبی یا چطوری؟

چقد زود گذشت ، دیدی؟
من یه 2 تا خاطره بامزه از وبلاگ شما دارم گمونم شیطنت منو دیده باشین یا لااقل اینطوری حدس میزنم ، یکیش یادم رفت ولی تا یادم اومد میام میگم ولی اون یکیش این بود که اون موقع ها بود که وکالت مارگزیده رو گرفته بودین بعد شوشو اش می اومد اینجا چرت و پرت میگفت؟ اون کسی که بعد دیدن کامنت هاش تو وب مارگزیده به اسم " وکیل خاموش" کامنت گذاشت من بودم که گمونم یه بارم بیشتر نبود ، یادم نیست چی گفتم ولی شما تایید کردین که حق با من بوده.

راستی اون پست صندلی داغ که گذاشته بودین خاطرتون مونده یا نه ؟ خیلی باحال بود .

من 2 تا از پست های قدیمی آشپزیمون رو از اون وبلاگ اولم تو پرشین بلاگ برداشتم اوردم تو بلاگ و کامنت ها هم به همراش اوردم و کامنت شما هم داخلش هست که گفته بودین

" ... خیلی خوبه! یکی از مزایای زندگی دانشجویی تو شهر غریب خوب شدن دست پخته و این مسال در زندگی آینده تون می تونه تاثیر خوبی داشته باشه و همسرتون همه جا با افتخار بگه: "امیر" دستپختش عالیه! شازده هم دانشجوی شهرستان بود و آشپزیش عالیه. هرچند الان زیاد فرصتش رو نداره! .... "