777

شده تا حالا یه اتفاقی براتون بیافته که حس کنین یه بلای بزرگ سرتون نازل شده ولی با خسارت کم رد شده و هم شوک زده باشین هم شاکر؟! مثل اتفاقی که امروز برای من افتاد!

معلم خانوم کوچولو چند روز پیش پیام داده بود ماژیک های وایت بردی رو که گرفتیم باید عوض کنیم و مدل نوک گردش رو بگیریم. چند بار خواستم برم فروشگاه لوازم التحریر اما نشد تا امروز که بعد از برداشتن خانوم کوچولو از مدرسه تصمیم گرفتم تا بیرون از خونه ام بریم فروشگاهی که با وجود کوچیک و جمع و جور بودنش جنساش کامله و هر چیزی رو که باقی جاها نداشته باشند معمولا می شه اون جا پیدا کرد.

بعد از کلی چشم انداختن تو خیابون شلوغ برای پیدا کردن جای پارک مناسب و‌حتی تعویض یک جای پارک، با آرامش از ماشین پیاده شدم که صدای داد زدن راننده پشت سری اومد و تا برگردم سمتش که ببینیم چه خبره و چی شده، یهو یه صدای وحشتناک برخورد اومد و وقتی روم رو بر گردوندم دیدم یه پرشیای سفید کجکی کوبیده به گوشه سمت راننده ماشین من و دو تا ماشین در هم فرو رفتن! هر چی نگاه کردم راننده ای تو پرشیا ندیدم و همون موقع همه مغازه دارای اطراف دور ماشین ها جمع شدن و راننده عقبی که داد زده بود به من که هاج و واج مونده بودم توضیح داد ماشین پرشیا که اون سمت خیابون توی پارک بوده یه دفعه تو سرازیری ول شده سمت ماشین من و برای این  داد می زده که نزدیک بود ماشین به خانوم کوچولو برخورد کنه...  یکی می‌گفت خدا رحم کرد به بچه ات نخورد، یکی می گفت کسی نمی دونه راننده این ماشین کجاس؟ یکی می گفت زنگ بزنین صد و ده، یکی می گفت ماشین رو موقع پارک تو دنده نذاشتن که تو سرازیری ول شده ... من هم چنان هاج و واج به دو تا ماشین نگاه می کردم و‌‌ منتظر بودم راننده پرشیا سر برسه که دیدم یه خانوم با یه بچه چند ماهه به بغل در حالی که توی سرش می زنه از اون طرف خیابون بدو بدو سمت ما میاد. یه دختر بچه هم پشت سرش بود و آشنا بود!  مامان یکی از همکلاسی های خانوم کوچولو! وقتی به ماشین ها رسید این قدر هول کرده و رنگش پریده بود و همه مغازه دارها هم دوره اش کرده بودن که دیدم باید دلداریش بدم و بچه ش رو از بغلش بگیرم!

کاشف به عمل اومد ماشین خانوم امانت بوده و مال پدرش. گفت نمی خواد پدرش متوجه بشه و از بیمه استفاده کنه. در نتیجه نیازی به اومدن افسر نیست و خودش خسارت رو می ده. شماره هامون رو رد و بدل کردیم و من که هنوز دست و پام از فکر نزدیک بودن برخورد ماشین ول شده با خانوم کوچولو می لرزید راهی مغازه لوازم التحریر شدم که حداقل بعد این همه ماجرا کارمون انجام بشه! خانوم کوچولو رو هم که از  دیدن قیافه داغون شده ماشین بغض کرده بود، دلداری دادم که اشکال نداره و درستش می کنیم مثل اولش می شه و علاوه بر ماژیک یه بسته استیکر هم به انتخاب خودش خریدم که باهاشون سرگرم بشه و از شوک تصادف بیاد بیرون.

از اون موقع صدای و صحنه تصادف مدام توی ذهنم رژه می رن و خدا رو شکر می‌کنم برای خودمون اتفاقی نیافتاد... 


نظرات 8 + ارسال نظر
amir دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 06:46 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
خداروشکر به خیر گذشت

سلام خدا رو شکر

بانو سه‌شنبه 25 شهریور 1399 ساعت 06:34 ب.ظ

سلام عزیزم ... خداروشکر به خیر گذشته.

دقیقا حس و حالت رو درک میکنم بخاطر حادثه ای شبیه همین برامون. فکر کن تو ماشین پارک شده ساعت یازده شب تو یه خیابون خلوت نشسته باشی و همسر و فرزندت هنوز بیست ثانیه نشده باشه که از خیابون رد شدن برای عملیات بانکی عابر بانک اون طرف خیابون و از پشت یه کامیون پر از بار کنترل فرمون از دستش در بره بخاطر سرعت زیاد و افتادن روی دست انداز و بزنه به ماشینتون... یعنی بعد گذشت یک سال و نیم هنوز صدای وحشتناک برخورد و ترس از صدمه دیدن پسر بزرگم که همراه من تو ماشین بود تو جونمه و هنوز تو خیابون هر ماشینی میاد طرفمون ناخودآگاه جیغ میکشم اونم منی که عاشق سرعت بالا و..‌ بودم بدون هیچ ترسی. فقط خداروشکر میکنم که پسرم که از ماشین پیاده شد به حرفم برای پوشیدن کاپشن توجه نکرد و سریع با پدرش رفت وگرنه ... خدا ارحم الراحمینه .

ان شاءالله خدا حافظ شما و خونواده گلت باشه و خیر و برکت بیش از پیش نصیبتون بشه .

سلام. واقعا خدا رو شکر.
ان شاالله بلا از همه دور باشه.

بانو سه‌شنبه 25 شهریور 1399 ساعت 06:56 ب.ظ

راستی سلام عزیزم ... چند وقت هست از روی وبلاگ های به روز شده باهاتون آشنا شدم . وبلاگ بلاگفا رو هم خوندم و بعد هم اینجا رو... درسته طولانی شد ولی ارزشش رو داشت .خیلی خوشحالم تو این سوت و کوری وبلاگ نویسی با شما آشنا شدم. نوشته هات خیلی آرامش بخش بود برام و چقدر به حال خوب و هنرمندی هایی که داری غبطه خوردم ... ماشاءالله

سلام. خیلی خوش اومدین. ممنون از نظر لطفتون. سلامت باشین!

مامان دخترا چهارشنبه 26 شهریور 1399 ساعت 05:55 ق.ظ

خدا رو شکر سالمید

الحمدلله

عابر چهارشنبه 26 شهریور 1399 ساعت 10:04 ب.ظ

خدا رو هزار مرتبه شکر الهی که همه بچه ها در پناه حق باشن

سلامت باشین

مونا چهارشنبه 26 شهریور 1399 ساعت 10:45 ب.ظ https://motherofflowers.blogsky.com/

سلام خواننده خاموش جدیدی هستم...خدا خیلی بهتون رحم کرد
اینجور وقت ها نمیشه گفت مقصر کی هست،یکجورایی همه چیز معلول خطای انسانی،باز هم شکر که خانوم کوچولو سلامت

سلام خیلی خوش اومدین.
الحمدلله.

شیرین جمعه 28 شهریور 1399 ساعت 10:56 ب.ظ

خداروشکر فقط ضرر مالی بود وکسی آسیب ندید
حتما صدقه بدین

الحمدلله. بله صدقه که بلافاصله دادم!

رها یکشنبه 30 شهریور 1399 ساعت 04:33 ب.ظ

خداروشکر بخیر گذشت الحمدالله.عزیزم من دخترم امسال پیش دبستانی باید بره با وجود کرونا آیا ثبت نامش کنم؟مدرکش برای ثبت نام کلاس اول لازمه؟

ممنون از لطفتون
نه پیش دبستانی الزامی نیست. غیر حضوریش هم فایده چندانی نداره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد