767

دوستام اومده بودن خونه ام، دوستای خسته و کسل و کلافه ام! دورهم آبگوشت خورده بودیم با ترشی، سبزی خوردن، نون سنگک و دوغ خونگی. ولو شده بودیم رو مبلا، چایی با خرما خورده بودیم و حرف زده بودیم، خنده بودیم و حال های خراب و ناله شکایت هامون رو ریخته بودیم وسط! ما که عادت کرده بودیم به مهمونی های دورهمی ماهانه مون_نهایتا دوماهانه!_ و حالا مدت ها بود مهمونی نداشتیم! دلمون برای با هم بودنای این مدلی تنگ شده بود، هر چند بیشترمون نبودن و به ملاحظه کرونا و فضای بسته خونه و تمام این چیزایی که ماه هاس دست از سرمون برنمی دارن، فقط آرزوی خوش گذشتن کرده بودن و عکسامونو دیده بودن! بچه هامون ریخت و پاش کردن، دنبال هم کردن، جیغ کشیدن، بازی کردن، مغز ما رو خوردن و صد البته کیف دنیا رو کردن!
شب شده بود و به زور بچه ها رو راضی به جدا شدن کرده بودیم، هر چند که خودمون هم که هنوز حرف و خنده داشتیم! با حال خوب و یه روحیه تازه شده از هم خداحافظی کرده بودیم و من مونده بودم با یه خونه زیر و رو شده که با همه خستگی هنوز انرژی برای تمیز و مرتب کردنش داشتم! تا دوازده شب همه چی رو سر و سامون داده بودم، بچه ها رو فرستاده بودم بخوابن و ولو شده بودم رو تخت. گوشی دستم گرفته بودم و در جواب تشکرها و عذرخواهی بابت زحمت دادن هاشون با اسمایلی قلب و بوسه نوشته بودم ممنون که اومدین! کلی خوشحالم کردین! و خدا رو شکر کردم به خاطر داشتنشون! 

نظرات 1 + ارسال نظر
من چهارشنبه 1 مرداد 1399 ساعت 07:17 ب.ظ http://me2020.blogsky.com

این دورهمی ها بعد از مدت ها چه کیفی میده به آدم یه جور تجدید قواس انگار...چقدر الان قدر جمع و دورهمی هامون رو بیشتر میدونیم،ایام به کام...جمعتون جمع

ممنون از لطفتون. ان شا الله به زودی شرایط عادی و دوباره مهمونیا و دورهمیا برگزار بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد