چند وقت پیش شازده یه گله ریزی کرد و گفت چند وقته یه کیک هم نمی پزی ها! منم به روی خودم نیاوردم و از این گوش شنیدم و از اون یکی در کردم! هرچند خودم حواسم هست که حال و حوصله آشپزیم کم شده و از اسفند ماه سال گذشته که کیک تولد شازده رو پخته بودم دیگه سمت پخت کیک که بسیار هم تو خونه ما پرطرفداره نرفتم.
امروز عصر به شازده زنگ زدم تا ببینم در چه حاله و گفت راه افتاده سمت خونه و حدود یه ساعت دیگه می رسه. منم بلند شدم تا یه دستی به سر و روی خونه بکشم که یه دفعه به سرم زد کیک درست کنم. البته نه کیک درست و درمون، یه کیک فوری با پودر کیک هایی که شازده چند ماهه خریده و من گذاشتم ته کابینت و اصلا سراغشون نرفته بودم!
مایه کیک رو که گذاشتم تو فر و آشپزخونه رو مرتب کردم، تلفن زنگ زد. شازده بود که بی مقدمه گفت می شه یه کیک با اون پودر آماده ها درست کنی تا من برسم؟! با خنده گفتم تو فر داره می پزه!
منهمیشهمیخونمتولیچیزیبه ذهنم نمیرسه واسههمینکامنت نمیذارم ولیقلمت زیباو همراه باشوخطبعیهست.
سلام. ممنونم از همراهی و نظر لطفتون
مرغ آمین بالای سرشون بوده
آره واقعا!
سلام.منم همیشه وبلاگتونو میخونم.کلا وبلاگ خیلیهارو میخونم ولی نمیشه خیییلی هم کامنت گذاشت.یه موقعی فکر میکنم نظر من و اون نویسنده مثل هم نیست و شاید ناراحت بشه یا شاید فضولی باشه چیزی که میخوام بگم یا شاید اون حرف دلشو نوشته و دوست هم نداره نظر منو بدونه و....
سلام.
بله حرفتون درسته همیشه هم نمیشه نظر گذاشت.
منظورم اینه که وقتی نویسنده یه وبلاگی بدونه خواننده ها نوشته هاشو دوست دارن حس قشنگی داره!