661

تا چشم به هم گذاشتم اقامت دو روزه مون در جوار حرم امام رضا (ع) رسید به آخر، رفتیم برای زیارت وداع و من هنوز همه دردلام رو نگفته بودم. خودمو رسوندم به صحن آزادی، روبروی ضریح یه جا پیدا کردم که بایستم و زیارت نامه بخونم، خانوم کوچولو رو نشوندم جلوم جوری که زیر دست و پا نباشه، زیارت وداع خوندم، حرف زدم، درد دل کردم و تمام دلتنگیام رو اشک ریختم. از حال خرابم گفتم و گره های روی هم اومده و این که امید دیگه ای جز امام مهربونم ندارم. که حالا که تو زمانی طلبیده شدم که این قدر محتاج حرمشون بودم دست پر برم گردونن... بعدش آرامش و سبکی بود و امید بیشتر، و ما با داشتن چنین امام مهربونی چه قدر خوشبختیم که هیچ چیز مثل لطف و عنایتشون و حال و هوای بهشتی حرمشون نمی تونه حال بد آدم ها رو به حال خوش تبدیل کنه... 

نظرات 3 + ارسال نظر
سمانه یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 11:20 ق.ظ http://weronika.blogsky.com

حقیقتا حرم امام رضا ی تکه از بهشته
من توی مسجدالحرام و مسجد النبی هم حس و حالم با حرم امام رضا مقایسه می کردم
انشالله که همه گره ها باز می شه از زندگی هممون

آره واقعا! ان شاءالله. ممنونم.

عابر دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 07:50 ب.ظ

زیارتتون قبول. الهی که مستجاب بشه همه دعاهات

ممنون. ان شا الله

Amir جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 04:18 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

سلام - زیارت قبول باشه
انشالله سفر کربلا

سلام. خیلی ممنونم. ان شا الله!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد