649

 چند هفته قبل ماه مبارک، یهو یه چیزی مثل لامپ تو ذهنم روشن شد! اونم این که به خاطر شرایط جدید کاری شازده و این که هفته ای چند روز تهران نیست، باید تعدادی از سحری ها رو تنها بخورم و موقع افطارها هم فقط خودمم که روزه ام! _ هر چند بچه ها همیشه طوری سر سفره افطار حاضر می شن که به نظر می رسه از من روزه تر بودن!_ این بود که حالت غمباری بر دل ما چنبره زد! اصولا بخشی از صفای ماه رمضان به دور هم سحری و افطاری خوردنشه و تنها گذروندش خیلی غم انگیزه!

البته از اون جا که قرار نیست چرخ روزگار همیشه به مراد دل آدم بچرخه و اصولا مدت هاست بنا رو بر چرخیدن بر خلاف جهت مراد گذاشته، خیلی شیک و مجلسی این نامرادی رو هم به دیده منت پذیرا شدم و بعد از سحر روز اول که با حاضری خوردن گذروندم، شروع کردم به آشپزی برای خودم و سعی می کنم این سحرهای ساکت و تنها و سوت و کور رو یه جورایی برای خودم دلپذیر کنم!


نظرات 2 + ارسال نظر
سمیه پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1398 ساعت 08:32 ق.ظ

بهترین کار می کنید می تونید از فرصت استفاده کنید و یکی دو تا مهمونی افطاری زنونه خودمونی هم برگزار کنید

بله اتفاقا به این هم فکر کردم!

سارکبیر جمعه 20 اردیبهشت 1398 ساعت 07:24 ب.ظ

من از اول ازدواجم اکثرا فقط صبحانه ها رو با همسرم میخورم.... ناهار و شام تنهام. ماه رمضون ک صبحانه ای هم در کار نیست ولی بازم راضی ام:) خدا کنار هم حفظتون کنه

چه سخته این جوری!
ممنونم از محبتتون. سلامت باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد