594

امروز جدا از روز مشخصی که هر هفته با برادرا جمع می شیم خونه ی مامان اینا، رفته بودم اون جا. به بهانه ی پرو لباسم که خیاطش همسایه شونه. ظهر لباسم پرو شد ولی با بچه ها تا شب موندیم. می خواستم گرمای هوا بیافته و ترافیک کم بشه، بعد راه بیافتم سمت خونه که مامان گفت شام هم بمونین یه چیزی حاضری می‌خوریم. شازده می خواست بره باشگاه و ما هم با خیال راحت موندیم! خودم با مامان و بابا بدون شلوغی و حضور بقیه ی اعضای خانواده که اینم شیرینی خودش رو داشت و یه جورایی تمدد اعصاب بود برام! 

یه موقعایی هم باید همین جوری برم خونه ی مامان اینا، تو خلوتی ! دور بودن راهم و نگرانیم از این که به خاطر مریضی ها و مشکلات و کم حوصله شدنشون با زیاد رفتنم مزاحمشون باشم، باعث شده که سال های اخیر هفته ای یه بار بیشتر اون جا نرم، اونم تو یه روز مشخص و همراه بقیه ی خانواده. از اون طرف یه چیزی ته دلم می گه از بودن مامان و بابا استفاده کنم و بیشتر باهاشون باشم، نکنه سال های بعد به خاطرش حسرت بخورم...

نظرات 3 + ارسال نظر
متین شنبه 6 مرداد 1397 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام حتما برو، مطمئن باش ناراحت و اذیت نمیشن، کمک کن تو پخت و پز، مواظب بچه ها هم باش، اما حتما برو، یه وقتا هست که یه حرفهایی و درد دلهایی مادرها دارند، تو شلوغی جمع ها نمیتونن،برو و گاهی گوینده باش و بیشتر شنونده حرفهاشون

سلام.
کمک که میکنم. هربار هم من از ظهر میرم و بقیه شب میان که نصف روز با مامان تنها باشیم اما باید بیشتر بشه!

محبوبه یکشنبه 7 مرداد 1397 ساعت 02:23 ق.ظ

بعد از سالها وبلاگ خاطره نویسی خوندن چه لذذذذذتیییی داره.ممنون که مینویسی.اگر در اینستا هم هستید خوشحال میشم فالو کنم

ممنون از نظر لطفتون. تو اینستا فعالیت زیادی ندارم. هم چنان وفادارم به وبلاگستان! البته نوشته های وبلاگ رو در کانالی به همین نام در تلگرام هم منتشر می کنم. خوشحال میشم تشریف بیارین.

شیرین یکشنبه 7 مرداد 1397 ساعت 09:40 ق.ظ

سلااااام
دقیقا فکرت درسته نزار بعدها حسرت این روزاروبخوری
ما مثلا بفکرشونیم میخوایم اذیت نشن راحت باشن توزحمت نیفتن ولی متاسفانه اونا همیشگی وموندگارنیستن
ایشالا 120ساله بشن مامان بابای بزرگوارت و شماها زیرسایشون باشین
مرتب بهشون سربزن و ازلح ظه لحظه ش لذت ببر
خدا پدرمادر منو رحمت کنه و سلامتی وعمرباعزت به پدرمادرشما وبقیه دوستان بده

سلام
خیلی ممنونم از لطفتون. سلامت باشین.
روح پدر ومادرتون شاد و قرین رحمت الهی باشه. فاتحه براشون خوندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد