552

زمان بچگی یکی از آرزوهام این بود که موهای بلند داشته باشم تا کمرم و موقع راه رفتن پستم پیچ و تاب بخورن،  عین پرنسس ها! اما خب مامان نمی ذاشت موهام حتی یه کم بلند بشه! مرتب منو با خودش می برد آرایشگاه و می داد موهامو مدل کرنلی کوتاه کنن. چیزی که ازش متنفر بودم! موهای من فر بود و پرپشت  و بلند بودنش یعنی دردسر و زحمت بیشتر مامان وسط اون همه گرفتاری. هربار موقع  آرایشگاه رفتن خواهش می کردم بذاره موهام بلند بمونه و مامان هم هر دفعه میگفت باشه فقط میگم یه ذره مرتبش کنه اما  نتیجه یه کوتاهی کامل بود!  تا بار آخری که موهام به این شیوه ی ناجوانمردانه کوتاه شد، بعد دیدن خودم تو آینه گریه ای سر دادم  طولانی و سوزناک! اون موقع هشت سالم بود و  بالاخره مامان به این نتیجه رسید من واقعا دوست ندارم موهام کوتاه بشه و دیگه دست از سر من برداشت!

از همون موقع ها با خودم عهد کرده بودم که هر وقت دختردار شدم بذارم موهاش بلند بشه تا کمرش! بعدها هم هر وقت یه دختربچه رو با موهای بلند می دیدم دلم می رفت واسه این‌  که منم یه دختر موبلند داشته باشم و موهاش رو به مدل های مختلف براش درست کنم!

از بعد تولد خانم کوچولو هیچ وقت موهاش رو کوتاه نکردم. هر چند وقت یه بار فقط در حد نوک گیری موهاشو مرتب کردم و گذاشتم تا قشنگ بلند بشن. اما از اون جایی که اصولا آدمیزاد نسبت به هر چی حساس باشه بر عکسش می شه هم رشد موهاش کمه و هم به خاطر فر بودنش می پره می ره بالا! تازه بعد چهار سال چند وقتی بود که می شد موهاشو جمع کرد، اما هنوز به اندازه ای نرسیده بود که بشه بافتشون یا مدل های مختلف درستشون کرد. 

تا این که امروز صبح موقع کاردستی درست کردن تو اتاق که داشت کاغذ می برید، هوس کرد که موهاشم قیچی کنه و کرد! چند تکه بلند از جلوی موهاش کوتاه کرد و ریخت زمین کنار کاغذ خرده ها و من اصلا نگم چه حالی شدم وقتی این صحنه رو دیدم و با چه ناراحتی و حسرتی مجبور شدم  ببرمش تو حموم  و  موهاش رو کوتاه کنم تا آثار شیرین کاریش رو بپوشونم! 

حالا از یه طرف خودم رو دلداری می دم که با این کوتاهی موهاش تقویت می شه و دوباره بلند و از یه طرف دیگه غصه ام می شه که چه قدر طول می کشه تا موهاش حسابی بلند بشه و اصلا حالا چه وقت این کار بود وقتی آخر هفته جشن تولدشه و کمتر از دو ماه دیگه عروسی داییش؟!