حمله ویروس ها


خودم رو برای یه آخر هفته شاد و دل انگیز آماده کرده بودم که از صبح جمعه ویروس ها به خونه مون حمله کردن! اولش من بدحال شدم و کارم به درمانگاه و سرم و آمپول کشید, بعد شازده و بعد هم گل پسر! من تهوع گرفتم, اون ها ضعف و بی حالی شدید و بی اشتهایی.خانوم کوچولو هم که گویا فهمیده بود ما حال خوشی نداریم, گریه ها و جیغ و نق زدن هاش رو به مراتب افزایش داده بود و رسما روانمون رو بر باد داد!

مامانم که جمعه شب خونه مادربزرگم حال منو اون جوری دید باهامون اومد خونه که بهم برسه و خانوم کوچولو رو نگه داره و شنبه شب که حال من بهتر شد برگشت. بعدش هم من به پرستاری از شازده و گل پسر که ویروس هام بهشون منتقل شده بود, مشغول شدم!



حالا نمی خوام غر بزنم و بگم همه اش بد بود. این مریضیم دو تا نتیجه خوب هم داشت! یکی این که  جمعه بعدازظهر که من خیلی حالم بد بود و شازده هنوز مریض نشده بود, شازده کارای خونه رو انجام داد و آشپزخونه رو یه نظافت اساسی کرد که لازم بود ولی من وقت و حوصله اش رو نداشتم! بقیه کارهای آشپزخونه رو هم مامانم روز بعدش انجام داد و الان یه آشپزخونه دارم مثل دسته گل! بعد هم در اثر تهوع و درد معده ام این چند روز خیلی کم غذا خوردم و الان احساس می کنم می تونم یه کم غذامو کم تر کنم, بلکه این شکم گنده ام از این وضعیت اسف بارش در بیاد!


خلاصه خیلی مواظب خودتون باشین. دکتر می گفت الان فصل این بیماری های ویروسی همراه با تهوع و اسهاله. انشاالله بلا دور باشه از همه تون.