یا من اسمه دواء...


چند هفته پیش بود که یهویی حال مامان بزرگم (مادربزرگ پدری) بد شد. اولش ضعف و بی حالی خیلی شدید طوری که به سختی حرف می زد و دیگه قادر به دستشویی رفتن هم نبود, بعد هم خونریزی روده که کارش رو برای ده روزی به بیمارستان کشوند. تو این مدت سه بار رفتم دیدنش, هر بار رنجور تر و ناتوان تر از دفعه قبلیه. یک بار که گریه می کرد و می گفت از خدا بخواین عزراییل بیاد و منو ببره. در کنار این پدربزرگم هم هست که با وجود حواس پرتی و فراموشیش به شدت نگران مامان بزرگه و تو این مدت از خواب و خوراک افتاده...

از دو روز پیش که آخرین ملاقاتمون بود فکرم خیلی مشغولشه. علی رغم تمام خاطرات ناخوشایندی که از دوران بچگی که با هم تو یه ساختمون زندگی می کردیم برام مونده, علی رغم همه بی توجهی ها و کم محبتی ها و بداخلاقی های مامان بزرگ, دیدنش روی تخت و تو اون حال و روز نزار ناراحتم می کنه. و من رو می ترسونه از آینده مبهم خودم که نکنه منم یه روزی زمین گیر بشم و اسیر تخت مریضی و محتاج دیگران...



چه قدر دلم می خواست اون همه اصراری رو که مامان بزرگ اون روز بهم می کرد تا برای ناهار خونه شون بمونم _ و منم به خاطر این که خانوم کوچولو خوابش می اومد و گریه می کرد و باید گل پسر رو هم از مهد بر می داشتم, نتونستم_ یک بار قبلا موقعی که حالش خوب بود, بهم کرده بود...

یادم باشه که باید تو روزای خوشی و سلامتی مون بیشتر به هم توجه کنیم و با هم مهربون تر باشیم.



+ لطف کنین برای بهبودی مامان بزرگم سوره حمد بخونین.



نظرات 26 + ارسال نظر
نادم چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 04:27 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

سلام
ان.. خدا بهشون شفا بده
شب جمعه حتما تو دعای کمیل براشون دعا میکنیم

شیرین چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 04:36 ب.ظ

خدا همه مریض های روی تخت بیمارستان رو خودش نجات بده الهی آمین
سوره حمد رو خوندم گلی جان

مونا چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 06:35 ب.ظ http://monanevesht.persianblog.ir

سلام. انشاالله حالشون خوب شه.

صبا چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 06:50 ب.ظ

انشالله که خدا شفاشون بده
بزرگترا از هر مدلش که باشن برکتن

زهرا چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 07:44 ب.ظ

انشالله خدا شفاش بده عزیزم.

اندر احوالات چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 08:31 ب.ظ http://andarahvalat30.blogsky.com

ایشالا که هرچه زودتر حالشون خوب می شه

مهتاب۲ چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 09:09 ب.ظ

عزیزم برای همین کم پیدایی... امیدوارم خداوند خودش سلامتی عطا کنه

mahdis چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.fakoorestan.blogfa.com

خب فرقی نمیکنه فقط قشنگ باشه

emasis چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 09:32 ب.ظ

سلام

اینجاهاست که آدم می فهمه عاقبت بخیری یعنی چی

امیدوارم حالشون خوب شه و خدا بهشون شفا بده

گلابتون بانو جان ،

شیما چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 10:07 ب.ظ

براشون سوره حمدو خوندم...دعاشون میکنم...
نگرونت بودم اصلا... باز کردم و پستت رو دیدم ناراحت شدم...مواظب خودت بااش

ممنون ازلطفت.

نوا پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 12:56 ق.ظ

اللهم اشف کل مریض
انشاالله شفا وسلامتی برای مادربزرگت باشه

انار پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 03:01 ب.ظ http://ladypomegranate.persianblog.ir/

انشالله که زود خوب بشن .

آرمان پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 07:42 ب.ظ http://trytobebetter.blogfa.com/

سلام
خدا بهشون سلامتی بده انشالله!
شما و سایر دوستان هم لطفا واسه مادر بزرگ منم که اتفاقا رو تخت بیمارستانه؛ دعا کنید!

حکیم بانو جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 06:20 ق.ظ

سلام. انشاالله بهتر میشن.
بزرگترا گرفتاری های ماها رو درک می کنن.

برای تو جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 10:49 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام خانومی
این پستت خیلی حرف داشت خیلی پشت هر سطرش کلی خاطره برای منم زنده شد و کلی موضوع مهم که نباید یادمون بره
واقعا حالا تا شاد و سالم هستیم باید با هم باشیم و سعی کنیم خاطرات خوشی برای هم بسازیم
نوشته ات من رو به یاد اقاجانم انداخت پدر پدریم انشالله که خدا ایشون و مادر بزرگ شما هر دو رو شفا بده و عاقبت به خیر کنه
اما برعکس من هر وقت میرم دیدنشون اشک چشمام رو نمی تونم نگه دارم چون یاد خاطرات خوبی می افتم که ازش دارم یاد تمام محبت ها یاد تمام مهربونی هاش

سلام
چه قدر خوبه که ازشون خاطرات قشنگ داری. مثل پدربزرگ مادری مرحوم من...

روجا جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 07:44 ب.ظ http://north79.blogfa.com/

انشالله خدا شفاشون بده.
کلا فامیل مخصوصا نزدیکش مثل پاره های تن آدم میمونن، حتی اگه رابطه ها خیلی خوب نباشه باز هم آدم تحمل دیدن ناراحتیشون و نداره.
حرفهات منو هم به فکر برد، واقعا باید با هم مهربونتر باشیم.

انشاالله
موقع مریضی و ناتوانی وقت خوبی برای مهربون شدن نیست!!!

دختر خوب جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 08:26 ب.ظ http://goodgirl1393.blogfa.com/

سلام ... امیدوارم بهتر شه ... مطمئن باش درکت میکنه که گرفتاری ... حمد خوندم ...

مینو شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 01:24 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

امیدوارم خیلی زود حالشون بهتر بشه۰
خیلی سخته که یکی از نزدیکان آدم مریض باشه۰

ابراهیم شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 10:09 ق.ظ http://namebaran.blogfa.com/

نمی دونم چرا روی تخت دیدن آدم ها حال آدم رو بد می کنه. البته شاید به قلب ادم هم بستگی داهر چرا که سنگ دلی نمی ذاره حال بد بشه

تصویر غم انگیزیه.

داش بهی شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 05:08 ب.ظ http://behii.persianblog.ir

چقدر بده بعد یه مدت غیبت باید بخوریم به یه پست ناراحت کنندهّ
خدا اول شما رو شاد شما هم با پست سرحال شدن مادربزرگتون ما رو

سلام
چه عجب؟!!!
ممنون از لطفتون.

آقای میم شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 08:17 ب.ظ http://cafemim.blogfa.com/

سلام. انشاءالله که به حرمت همه حمدهایی که خوانده شد، ایشان شفا پیدا کنند.
این حس شما رو من هم تجربه کردم. پدربزرگم پیر شده و هر بار حالش بد میشه و کارش به بیمارستان می کشه، دلم میریزه. می ترسم دیگه این دفعه فرصت نداشته باشم. واقعیتش دلیل نگرانیم بیشتر به خاطر خودم یا بهتر بگم خودمونه. آقاجون من اخلاق خوبی نداشت و نداره. اما با این همه من فکر می کنم بودنشون لازمه. مثل نخ تسبیح می مونند. می ترسم رفتنشون باعث بشه جمع فامیل از هم بپاشه. چون این رو توی خانواده پدری تجربه کردم.

سلام
ممنون
بله مثل نخ تسبیحن بزرگترا. فقط کاش خوش اخلاق تر و مهربون تر بودن!

فانوس شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 10:21 ب.ظ http://mimfanoos.blogfa.com

خدا شفای آجل بده ان شاالله

سارا یکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت 08:23 ق.ظ http://biadonyabesazim.blogfa.com

آرامش و سلامتی از خدا می خوام برای مامان بزرگت ...

مینا یکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت 11:00 ق.ظ http://minayidays.blogfa.com

منم هرگز مادربزرگم رو دوست نداشتم چون هیچ وقت جز بدی و بداخلاقی ازش ندیدم. اما بعد از اینکه فوت کرد از اینکه فرصت جمع اوری ثواب و دعای خیر از طریق مادربزرگ بداخلاقم رو از دست داده بودم خیلی ناراحت شدم..
این فرصت رو از دست نده..
بذار دعای خیرش پشت سر تو و بچه هات باشه..
ان شالله حالش خوب میشه و برمیگرده
براش دعا کردم

انشاالله دعای خیرش همراهم باشه. هر چند که بعضی خاطره ها هیچ وقت از ذهن نمیرن...

آفاق یکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت 03:45 ب.ظ http://http://b-arghavani.blogfa.com/

من براشون خوندم ان شاالله شفا پیدا کنن

نگار سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 01:03 ب.ظ

اره دیگه اینجوریاست وقتی به گوز گوز میافتن مهربون میشن اصلا تحت تاثیر قرار نگیر

وای! چه عصبانی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد