در مصایب مهمانداری با بچه کوچک!


تجربه ثابت کرده یکی از سخت ترین کارها, مهمونی گرفتن با بچه کوچیک و بدون کمکه! یعنی خیلی سخته ها! خصوصا که اون بچه نازنین, دقیقا موقعی که شما به شدت درگیر تدارکات مهمونی هستین, بخواد فقط تو بغل باشه و اگر محلش نذارین گریه هایی سر بده آن چنانی! و مجبورتون کنه خیلی از کارها رو یه دستی انجام بدین و هول و استرس بهتون وارد کنه که نکنه نرسم کارهامو به موقع تموم کنم!!! اونم برای یه آدم خود آزاری که اصرار داشته باشه تا قبل اومدن مهمون ها همه کارها انجام و همه چیز چیده شده و مرتب باشه! اینو که بذارین کنار پذیرایی کردن از مهمون ها که حتما باید درست و کامل صورت بگیره, بعد از اتمام مهمونی می تونین یه جنازه تحویل بگیرین!!!


از یک سال و نیم پیش تا حالا که از سفر کربلا برگشتم, دوست داشتم دوباره همسفرهام رو ببینم و دور هم جمع بشیم. بس که اون سفر در جوار هم بهمون خوش گذشت! اون وقت تا سه ماه بعد برگشتنم که کلا خونه زندگی نداشتم به خاطر بازسازی خونه, بعدش که عید شد. یه کم دست دست کردم باردار شدم و حس و حال مهمونی دادن نداشتم و بعد هم که درگیر خانوم کوچولو بودم! دیگه شد دیروز بالاخره! هیچ کدوم از همسفرها هم تو این مدت مهمونی نداده بودن که همدیگه رو ببینیم! فقط گهگاه تلفنی حال همدیگه رو می پرسیدیم و اخیرا هم یه گروه تو وایبر درست کرده بودیم و اصلا هاهنگی زمان مهمونی و دعوت مهمون ها هم همه تو همین گروه انجام شد! بعد چون دوتاشون فامیل بودن یعنی دختر عمه و عروس عمه ام, به تبع اون ها عمه ام و اون یکی عروسش رو هم دعوت کردم و همه هم با بچه هاشون اومدن و حسابی شلوغ پلوغ شد!




دلم می خواست خیلی خوش بگذره. بشینیم دور هم, بگیم و بخندیم. اما من این قدر خسته شدم که چیز زیادی از مهمونی نفهمیدم! روز قبلش که درگیر تمیز کردن خونه بودم که حسابی کثیف و نامرتب شده بود و نیاز به یه نظافت اساسی داشت, دیروز هم از صبح زود مشغول خرید و آشپزی و آماده کردن کارها بودم. البته مهمونی عصرونه بود و منم فقط کیک و سالاد الویه درست کردم. اما همین هم با وجود خانوم کوچولو که دیروز کلا رو مود گریه و بی قراری بود و حساسیت خودم به آماده و مرتب بودن همه چیز و پذیرایی خوب اونم دست تنها, کل انرژیم رو گرفت! تمام مدت در حال راه رفتن و گذاشتن و برداشتن بودم! اما خدا رو شکر به مهمون ها خیلی خوش گذشت و همه شاد بودن! کیک و الویه هم با استقبال بسیار مواجه شد و همه خیلی تعریف کردن و گفتن که ما اصلا راضی نبودیم تو با بچه کوچیک این همه تو زحمت بیافتی! بعد هم قرار شد که این دورهمی ها ادامه داشته باشه و هر چند وقت یه بار دور هم جمع بشیم که امیدوارم همین طور بشه و تو دفعات بعد بیشتر  بهم خوش بگذره!

عمه ام و عروس کوچیکه اش قبل رفتن همه ظرف ها رو بردن تو آشپزخونه و منم اصرار که نمی خواد بشورین می ذارم تو ماشین! بعد که همه به سلامتی رفتن, اول گل پسر و خانوم کوچولو رو که دو تایی از خستگی قاطی کرده بودن خوابوندم! بعد هم شازده اومد و شامش رو آوردم و نماز خوندم. دیگه هرچی خواستم بی خیال اون خونه آشفته بشم و رو مبل لم بدم, دیدم نمی شه! بلند شدم اسباب بازی های گل پسر رو جمع کردم و جارو برقی کشیدم. بعد هم رفتم خدمت آشپزخونه و ظرف ها! خونه که تمیز و مرتب شد, چایی دم کردم و نشستیم با شازده به فیلم دیدن و چایی و میوه خوردن که این قسمت آخرش واقعا دلچسب بود!


حالا فکرم این شده که من که پارسال ماه رمضون به خاطر ویار و بدحالیم مهمونی نکردم و قصد داشتم امسال چند تا مهمونی افطار درست و حسابی برگزار کنم, با خانوم کوچولو چه کنم؟! اگر بخواد وضعیت مثل دیروز باشه که واقعا در توان خودم نمی بینم!


نظرات 27 + ارسال نظر
emasis چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 01:59 ب.ظ

1

emasis چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 02:03 ب.ظ

من واقعا" تعجب میکنم از خوانندگان اینجا

یعنی اینقدر خاموش بودن خوبه؟

فعلا که گویا خاموشی مد شده!!!

بلورین چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 02:57 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com

چه قدر خوب که با همسفرات هنوز در ارتباطی...اینجوری خیلی خوبه...من خودک کلا آدم به جوش و خوش مشربی نیستم که دوست زیادجمع کنم و آشنا زیاد داشته باشم ولی اگر با فردی این مدلی که تمام خصوصیات دوست مورد علاقه من و دارا باشه برخورد کنم سعی میکنم باهاش گرم بگیرم ولی راستش تا حالا که پیش نیومده...فعلا منم و همون پنج شش نفر دوست دوران مدرسه و دانشگاه...که گاهی در مراسم ها هم و میبینیم...
مهمونی گرفتن با بچه کوچولو سختی داره خب بذار خانوم کوچولو که بزرگتر شد و وابستگیش کمتر راحت مهمونی های نگرفته این مدت و جبران کن...به خودت فشار نیار اذیت میشی...

اما من برعکس خیلی اهل دوست و رفیقم!
آخه خودم مهمونی دادن دوست دارم. خصوصا افطاری.

حکیم بانو چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 04:01 ب.ظ

خیلی سخته. نمی شه خانوم کوچولو را بذاری خونه مامان اینا؟

نه عزیزم. خونه مامانم اون سر شهره!

جیکو چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 05:55 ب.ظ http://jikjikooo.blogfa.com

به نظرم اگه ماه رمضون شما مهمونی ندین کسی ناراحت نمی شه چون درک می کنن مهمونی دادن با دو تا بچه کوچولو سخته.

کسی که ناراحت نمیشه خودم دوست دارم!

مامان آویسا چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 10:08 ب.ظ

خسته نباشی خانمی منم این تجربه رو داشتم وقتی مهمونام رفتن گفتم آخیش راحت شدم خداییش خیلی سخته با بچه کوچیک مهمونی گرفتن اگه واقعا دوس داری حتما یکی ر و بیار کمکت یا اصلا امسال مهمونی نگیر مطمئن باش کسی از شما انتظار نداره

آره واقعا منم همین طور! نمی دونم حالا یه کاری می کنم!

neshat چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام,واقعا وبلاک زیبایی داری.خسته نباشی از مهمون داری.ولی به نظرم واقعا درست نیست با بچه بخوای افطاری بکیری چون هم خودت اذیت می شیو هم بچه هات.ایشالله بزرکتر که شدن جبران می کنی.

سلام. ممنون.
اگه نتونم کمک جور کنم که مهمونی نمی گیرم!

مینا چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 10:53 ب.ظ

آفرین و خسته نباشی همین که اهل مهمونی دادن خانومی هستی عالیه منم همینطورم و واقعا میفهمم با بچه کوچیک چقدر سخته منم تجربه دارم ولی حس خوبیه مهمونی دادن و ثوابم داره.

آره من خیلی دوست دارم مهمون بیاد خونه ام!

من و دخملی چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 11:01 ب.ظ

گلی جون تو هم مثل من کمال گرایی دختر.
پس با این اوصاف ما نیاییم دیگه. دخملی نمیزاره برای ما سنگ تموم بزاری آیکون بچه پررو

واقعا هم بچه پررویی ها!!!
تو بیا من قول میدم سنگ تموم نذارم!!!

آرزو(همه اطرافیان من) پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 01:44 ق.ظ http://ghezavathayam.blogsky.com

برای مهمونی افطارت همه جوره پایه همکاری هستم. البته مطمئن باش تنها میام نه با زلزله هایی که امروز دیدی

وای خدای من! چه دوست مهربونی!!!

دختر خوب پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 02:10 ق.ظ http://www.goodgirl1393@yahoo.com

فکر کنم واسه ماهایی که برا مهمون خودکشی میکنیم خیلی باید سخت باشه با بچه .... اووووف
یادم باشه قبله بچه دار شدن چندتا مهمونی بگیرم ... بعد تا سه سالگیش نگیرم

بله قطعا!!!
فکر خوبیه!

سمیه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 08:08 ق.ظ

سلام به جاش امروز یه خونه مرتب دارین و یه خیال راحت واسه ماه رمضون هم من خیلی دیدم تو پارک آب و اتش یا خلیج مهمونی افطاری می دن می تونین این کارو بکنین تازه به همه بگین کاسه بشقاب و قاشق خودشونو بیارن چی می شه خوب آْخه من یه بار شام پیک نیکی دادم کلی پول ظرف یه بار مصرف دادم فرداشم شستن قاشقا و قابلمه سخت شد

اون که بله!
نه تو پارک که سخت تره! باید کلی وسیله رو بکشم ببرم اونجا! تو خونه راحت تر میشه پذیرایی کرد. پارک برای مهمونی های دیگه شاید خوب باشه اما افطاری نه!

سنبله پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 10:45 ق.ظ http://s0nb0leh.blogsky.com/

ای جانم
خدا بده توان

الهی آمین!

دل آرام پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 01:30 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

خسته نباشید... من که بچه ندارم وقتی میخوام مهمونی بگیرم عذاب عالم میاد سراغم. وای به حالش ما با بچه کوچک... واقعا زحمت کشیدید. خسته نباشید

سلامت باشین!

پرنیا پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 04:40 ب.ظ http://bazigooshi63.blogsky.com/

الهییییییییییییییییی...من فکرشم برام ممکن نیست:دی باز خوبه تو عملیش کردی!

برا ماه مبارک هم به نظرم دعوتم میکنی تعداد کم و خانواده ای باشه! اونجوری از پا میافتی...

راستی روزه میگیری امسال؟


حالا نمی دونم. یه کاریش می کنم!
نه فکر نکنم بتونم.

شادی پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 08:35 ب.ظ http://shadi2022.persianblog.ir/

خداقوت مامان خانوم کدبانو .

عیدتم مبارک باشه .پست بالایی زیبابودگلی جون

سلامت باشی.

اماسیس پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام
عیدتون مبارک ":)

مهربون خانوم پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 11:38 ب.ظ http://emruzchekhabar.blogfa.com

والا منم دقیقا عین خودتم.
پارسال که نه جایی رفتم نه افطاری دادم.
امسالو چکار کنم.

من که مهمونی میدم بالاخره!

البته من پارسال همه جا رفتم خودم مهمونی ندادم!

رویای58 جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 01:31 ق.ظ

پسرم پنج ماهه بود که به سرم زد مهمونی افطار بدم. با اینکه همه ی غذاها رو از بیرون آوردیم اما موقع آماده کردن میوه و شیرینی،پسرکم کلی گریه کرد.گریه های اون روزش یادم نمیره.و خودمو به خاطرش نمی بخشم.
بی خیال افطاری شو. کسی ازت انتظاری نداره

خیلی این گریه ها آدمو کلافه می کنه!
کسی انتظار نداره خودم دوست دارم!

صبا جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 10:41 ق.ظ http://sabar766.blogfa.com/

عیدت مبارک گلابتون جان

خسته نباشی از مهمونداری
واقعا با بچه کوچیک مهمونی دادن سخته

سلامت باشی. ممنون.

آذربانو شنبه 24 خرداد 1393 ساعت 09:28 ق.ظ

یعنی ایول داری واقعا،مهمونی، بچه کوچیک، بدون کمک و ...
فقط خوش بحالت که وقتی بچه هات خوابن، میتونی جاروبرقی بکشی

خجالت زده ام نکنین!
خوابشون عمیق شده بود در اتاق هم بسته بود. جاروی منم صداش کمه!

سمیه-حسابدار شنبه 24 خرداد 1393 ساعت 12:42 ب.ظ

مهمونی دادن خیلی خوبه اونم تو ماه رمضون من که پایه هستم وحشتناک!وقتی مهمونیکه میدم همه غذاها حتی چای طعمش و عطرش متفاوته"مهربان همسر ""داود جیگر طلای خودم"میگه از برکته مهمونه !الهی قربون قدمهای مهمون من که مهمونام فدایی دارن اول از همه خودممهمونی بده که خدا هم توانش رو میده و هم روزیش را...آفریییییییییییییییین

آره منم خیلی دوست دارم. خیلی باصفاس!
انشاالله قصدش رو دارم.

شیما شنبه 24 خرداد 1393 ساعت 04:18 ب.ظ

عجب مهمون داری نفس گیری بوده...خسته نباشی...
خیلی خوبه که با وجود خانوم کوچولو همت کردی و همسفراتو دور هم جمع کردی...
اما ماه رمضون خیلی سخت میشه...

سلامت باشی! آخه خیلی دوست داشتم دوباره دور هم جمع بشیم.

emasis شنبه 24 خرداد 1393 ساعت 04:56 ب.ظ

میگم فوتبالی هم هستین؟

نه اصلا!

فانوی شنبه 24 خرداد 1393 ساعت 09:19 ب.ظ http://mimfanoos.blogfa.com

واقعا مهمونی دادن با بچه کوچیک خیلی سخته،منم از وقتی ماهور به دنیا اومده چند تا مهمونی دادم.
مهمونی عصرونه خیلی خوبه خیلی خوش میگذره.از من میشنوی افطاری رو بی خیال.کلا یه پروژه سخته افطاری دادن.اونم با بچه!!
البته باید اعتراف کنم که منم خیلی دلم میخواد افطاری بدم ولی هنوز تصمیم قطعی نگرفتم واسش.

افطاری اگه بخوام بدم باید کمک بیارم. دست تنها غیر ممکنه!!!

مامان مینو جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 05:41 ب.ظ http://heavenm.persianblog.ir

به نظر من اگه می خوای مهمونی بدی یا کلا بیرون دعوت کن! یا غذا از بیرون بگیر، یا یکی رو بگو بیاد کمکت که تمیزکاری ها و ظرف شستنها با اون باشه تو فقط غذا بپزی. در غیر این صورت به خودت و بچه ها ظلم کردی، خدا رو هم خوش نمیاد!

من غذای بیرون دوست ندارم! دلم می خواد خودم برای مهمونام آشپزی کنم! کسی رو هم سراغ ندارم که این جور مواقع بگم بیاد کمک. بعد هم اصل کار که با خودمه آخرش!

مهاجر دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 10:45 ق.ظ

گلی جان من برای فردا شب 20 نفر مهمون برای افطار دعوتیدم با اعتماد به نفس کامل دعا کن همه چیز خوب پیش بره با خانوم کوچولوم. این مهمونی نتیجه یک گپ دوستانه با همسر بود که گفتم دلم میخواست میشد افطاری بدم و ...... شد دیگه

خدا بهت توان بده! موفق باشی.
من هفته دیگه چهل تا مهمون دارم برای افطاری!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد