گلی و گیگول داغون


هنوز از شوک دزدیده شدن کالسکه خانوم کوچولو در نیومده بودم که امروز خیلی مسخره و الکی تصادف کردم! رفته بودم دنبال گل پسر مهدکودک و اونم طبق معمول نشست روی صندلی جلو و کمربند نبست و سرش هم تو شیشه بود رسما! داشتم باهاش کلنجار می رفتم که عقب تر بشینه و کمربند ببنده که یهو... بوم! دیدم تو شکم یه سمند پارک شده ام! اصلا نفهیدم چه جوری زدم بهش. تصادف از این مسخره تر نمی شد! جلوتر پارک کردم و رفتم دیدم ماشین بیچاره رو قر کردم. هم چنین گیگول خودم رو! با دپرسی عمیق یه یادداشت برای راننده سمند گذاشتم و شماره شازده رو نوشتم. بعد هم زنگ زدم به شازده و گفتم که تصادف کردم و شماره اون رو دادم, در جریان باشه. گفت یه عکس هم از محل تصادف بگیرم که بعدا طرف دبه نکنه و خسارت دیگه ای ازمون نخواد.

هنوز نرسیده بودم خونه که شازده زنگ زد و گفت راننده سمنده تماس گرفته و برای عصر قرار گذاشتن. بعد هم گفت:"تو که گفتی مالیدی ولی راننده می گفت خیلی داغون شده!" گفتم:"من کی گفتم مالیدم؟ گفتم تصادف کردم! ماشینش قر شده!" دیگه خیلی رفتم تو فاز غم! دوباره زنگ زدم به شازده گفتم: "من خیلی ناراحتم.می شه دلداریم بدی؟!" گفت: "ای بابا! من هم باید خسارت بدم هم دلداری؟!!! الان سرم خیلی شلوغه بعدا زنگ می زنم دلداریت می دم!!!"



زنگ زدم به مامانم. چند روز بود با هم حرف نزده بودیم. یه کم حال و احوال کردیم و بعد من سر درد دلم باز شد که کالسکه خانوم کوچولو رو بردن و تصادف هم کردم! مامان بر عکس شازده کلی دلداریم داد که فدای سرت و اشکال نداره و انشاالله قضا بلا بوده که دفع شده و خدا رو شکر کن که ضرر به مالتون خورده نه جونتون و برای بچه ها اتفاقی نیافتاده و حتما اون کالسکه و پول خسارت روزی تون نبوده و شاید اگر خانوم کوچولو رو با اون کالسکه بیرون می بردی یه اتفاق بدی می افتاد و ... دیگه خیلی آرومم کرد. البته خودمم این حرفا رو به خودم می زدم اما شنیدنش از زبون مامان یه لطف دیگه داشت. بعد هم گفت به یه خیریه آشنا می سپاره که یه مرغ برامون قربونی کنن.


خدایا خیلی خیلی شکرت که از این بدتر اتفاق نیافتاد. لطف کن از این بعد رو بیشتر به خیر بگذرون. من دیگه کشش ندارم!


نظرات 17 + ارسال نظر
اندر احوالات یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 03:29 ب.ظ http://andarahvalat30.blogsky.com

:( ناراحت نباش دوستم

سعی می کنم!

شیما یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 04:12 ب.ظ

فدای سرت گلی جان...پیش میاد خب...خدارو شکر ک اتفاق ناجوری نیفتاده...
خیلی خوب کردین بابت قربونی.خودت هم صدقه بزار کنار و خدارو شکر کن بابت سلامیتیون..این چیزا که ارزش غم خوردن نداره....

غصه نمی خورم اما اعصابم خرد شده...
ممنون از محبتت.

برای تو یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام
وای تصادف خیلی بد واقعا ادم همون لحظه حس بدی داره حالا باز خدا را شکر که رانند ه نبوده هی بخواد غر بزنه
و در اصل خدا را شکر که بچه ها و خودت خوبین
واقعا انشالله که دیگه همه چیز به خیر و خوشی می گذره

سلام
واقعا بده. آره از این نظر خوب بود!
انشاالله.ممنونم.

ارغوان یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 04:48 ب.ظ

انشالله که هر چی پیش میاد براتون خیره
خدا به خیر گذروند
صدقه بدید

انشاالله.
خدا رو شکر.
صدقه که مرتب کنار میذارم.

مهتاب2 یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 05:49 ب.ظ

عزیزم خداروشکر که برای بچه های دسته گلت اتفاقی نیفتاده

آره الحمدلله.

یک تجربه ساده یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 06:13 ب.ظ

قضا بلا بوده گلابتون جان. خدا رحم کرده اتفاق بدتری نیفتاده. صدقه بدید رفع بلا شه.
خدا همه مامانا رو نگه داره، قوت قلبن.

صدقه مرتب میدم خدا رو شکر به خیر گذشت.
الهی آمین.

آفرین یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 06:20 ب.ظ

عزیزم خدا رو شاکر باش که به خودتون آسیبی نرسید.


الحمدلله.

جیکو یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 06:32 ب.ظ

جوونم دلداری های مادرانه خدا رو شکر که خودتون خوبین.

صبا یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 06:52 ب.ظ http://gharetanhaei.persianblog.ir

فدای سر خودت و بچه هات مامان مهربون.
جای مال رفته خیلی زود میاد. و خاطره ش هم خیلی زود میره.

اون که بله اما اولش اعصاب خرد کنه دیگه.

هانیه یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 08:09 ب.ظ http://hani9125@yahoo.com

سلام مامان مهربون
خداروشکرکه به خیرگذشت.ان شاالله صدقه فراموش نشود.
سلامت وشادباشید

سلام
ممنون از لطفت.

من و دخملی یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 08:40 ب.ظ

اصن دلداری های مادر یه چیز دیگه است. خدا حفظش کنه.
بله خیلی به قضا و قدر اعتقاد دارم.

آره واقعا. خدا همه مادرا رو حفظ کنه.

سحر یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 09:48 ب.ظ

فدای سرت عزیزم.یه لحظه به این فکر کن که خدای نکرده اتفاق بدتری می افتاد.اونوقت واسه الان هزاربار خداروشکر میکنی.راستی پسر گلت چند سالشه؟از اختلاف سن بچه هات راضی هستی؟

به همین فکر می کنم و اروم میشم. کلا آدم غصه خوری نیستم اما این قضایا پشت هم اعصابمو به هم ریخت!

گل پسر نزدیک 5 سالشه. آره راضیم.

یک جرعه آرامش(بانوی بهار) یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 11:05 ب.ظ http://yekjoreearamesh.blogfa.com

سلام عزیزم.
خدارو صد هزار بار شکر که ضرر جانی نبوده....ضرر مالی برطرف میشه...
غمگین هم نباش گاهی اتفاقات به مصلحت آدمهاست...

سلام
البته!

باران دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 08:12 ق.ظ http://baranedelpazir.persianblog.ir

"من باید هم خسارت بدم هم دلداری؟"
خدارو شکر که به خیر گذشته


خدا رو شکر.

مریم جمعه 26 اردیبهشت 1393 ساعت 11:27 ق.ظ

یعنی واقعآ آقاتون میزاره رانندگی کنی؟ تازه تصادف هم کردی شماره اونو دادی؟ اونم هیچی نگفت؟ کتکت نزد؟ مگه میشه... مردا اینجور مواقع واسه ادب کردن هم که شده یک گوشمالی به زنشون میدن ... من یک بار در ماشینو باز کردم خورد به جدول کنار خیابون ... آقام یک دونه مشت زد به صورتم یک دندونم شکست... ولی الان خیلی دقت میکنم و واسه همیشه تو ذهنم مونده که مواظب باشم .... آقام خیلی مهربونه ... فقط وقتی کار اشعوضشتباه میکنم تنبیهم میکنه که حواسم جمع بشه .... خودشم میگه به خاطر خودمه ... ولی عوضش زود باهام آشتی میکنه... نمیدونم چرا همیشه خرابکاری میکنم . باعث میشم آقام عصبانی بشه... خیلی هم دقت میکنم ولی آخرش دستپاچه میشم و کارا خراب میشه... همین که آقاتون بعد از تصادف کتک نزد شما رو واقعآ استثناییه و آقای شما بهترین آقای دنیاست... ایشاللا به پای هم پیر بشین... برای شما و آقاتون و دو تا کوچولوی نازنین سلامتی و خوبی آرزومندم... شادکام باشید

بله. چرا نباید بذاره؟! تصادفه دیگه. برای هر کس ممکنه پیش بیاد.
شوهر من استثنایی نیست. شوهر شما استثناییه که برای تصادف دست رو زنش بلند می کنه!
سلامت باشین.

حالا خداییش اینا رو واقعا نوشتی یا منو سرکار گذاشتی؟؟؟

سمیه-حسابدار شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 05:44 ب.ظ

آخییییییییییییییییییییییهمی که مامانتون گفتند درسته گلم

صد البته.
سمیه جون ترکوندی با این همه کامنت پشت سر هم!!!

بلورین شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 10:57 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com

واقعا تصادف شک بدیه..
البته صدقه سر خودتونو بچه هاتون...اصلا ناراحت این چیزا نباش ضرر پولی جبران میشه

خیلی!
اولش خیلی ناراحت بودم بعد که فکر کردم چه قدر بدتر از این می تونست باشه آروم شدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد