صبح دل انگیز بارانی

مصداق یه روز خوب می تونه این باشه که چشماتو از خواب باز کنی و ببینی هوا ابریه. بفهمی بارون میاد و دیگه دلت نخواد تو رختخواب بمونی! با لبخند بری کنار پنجره و چکیدن قطره های بارون روی کف خیابون رو نگاه کنی. چایی دم کنی و با بیسکوییت کاکائویی بخوری.

می تونست خیلی قشنگ تر بشه اگه یه نفر پایه بود برای رفتن به یه گشت و گذار پاییزی تو یه پارک پر از بوی بارون و برگ های زرد و نارنجی, که نیست قاعدتا! تنها کاری که می شه کرد باز کردن پنجره اس و بلعیدن این هوای لطیف و بوی خوش!



دلم این روزا پاییز بازی می خواد ولی با وجود یه پسر بچه 4 ساله و یه شکم قلنبه و دیر اومدن های شازده, فانتزی بزرگیه! دلم می خواست تو این شرایط این قدر سر شازده شلوغ نبود و می شد بیشتر از آخرین روزهای سه نفره بودن استفاده کرد. این قدر فکرش درگیر کاره که حد نداره. چند شب پیش باهاش راجع به انتخاب بیمارستان برای زایمان صحبت می کردم. دکترم تو دو تا بیمارستان هست که یکیش به ما نزدیکه اما خیلی مجهز نیست. یکیش دورتره اما خیلی مرتب و مجهزه. می پرسم:"اگه یهو یه مشکلی پیش بیاد و بخوایم بریم بیمارستان دومی چه قدر طول می کشه؟ خیلی راهه؟" با خونسردی می گه: "نه! از اتوبان فلان و فلان می ری و راحت می رسی! " دقت می کنین؟! بهم آدرس می ده که چه جوری برم بیمارستان!!! می گم:"به نظرت اگه مشکلی برام پیش بیاد یا درد زایمان بیاد سراغم, خودم باید ماشین بردارم برم بیمارستان که داری مسیر رو یادم می دی؟! فکر نمی کنی احیانا تو باید بیای منو ببری؟!" یه کم مثل آدمای مات زده نگاه می کنه و می گه:" آره خوب! من باید بیام ببرمت!" دیگه شدت درگیری فکریش رو خودتون برآورد کنین!


ای خدا! من و خانم کوچولو رو صحیح و سلامت به هفته چهلم برسون!

نظرات 54 + ارسال نظر
آفرین چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 11:48 ق.ظ http://mylivesky.blogsky.com

غصه نخور گلابتون جون! همسرتونم برای رفاه شما تلاش می کنند. وقتش که برسه حمایتشو دریغ نمی کنه. حالا می بینی. اصلا باباها اینقده دختراشونو دوست دارن که نگو! از ما گفتن.
یواشکی گوشتو بیار جلو! کدو بابایی دست دخترشو میگیره و میره روی پل هوایی و اون بالا به میله ها آویزون میشه و از روی پل می دوه و....
دیروز که من مدرسه بودم. دخترم با باباش رفته بودن ثبت نام کلاس و ...

غصه نمی خورم! اون که صد البته.
چه بامزه!

بهآر چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 11:53 ق.ظ http://http://joyz.blogfa.com/

عزیزم...
ان شالله هر 4 نفرتون به سلامت این روزهارو طی می کنین...

انشاالله. سلامت باشی.

دختر گندمگون چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 12:14 ب.ظ http://dokhtaregandomgon.blogsky.com

انشالله هم تو و هم خانوم کوچولو همیشه صحیح و سالم باشید.و در کنار همسر و گل پسر همیشه لباتون خندون باشه. غصه نخور عزیزم.مسلما آقای پدر به خاطر راحتی و آسایش شما عزیزانش اینقدر فکرش درگیره.

ممنون. می دونم. غصه هم نمی ورم. فعلا شرایط این جوریه دیگه!

ملیکا خاموشه چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام !
گلابتون جان دستم به دامنت! کمک!
از قرارداد بین دو شخص خصوصی میشه کپی برابر با اصل تهیه کرد؟
تو رو خدا ببخشیدا... خیلی گیر کردم...یه کلمه بگی نه یا بله برام کافیه بیشتر زحمتتت نمی دم.

سلام
بله می تونین ببرین دفتر اسناد رسمی براتون برابر با اصل می کنن.

گلی چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 12:39 ب.ظ http://ouj.blogfa.com


از همین هوای خوب لذت ببر

چشم!

مامان سام کوچولو چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 01:47 ب.ظ

به به امیدوارم پاییزه شادی داشته باشین و هر جهارتایتون همیشه شاد و سلامت باشین.

ممنون. سلامت باشی.

منجوق چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 02:39 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

هفته چهل مگه تو فیلی ؟ مگه 36 هفته نیست؟ من دارم اشتباه می کنم؟

نه عزیزم 36 هفته که میشه زایمان زود رس! زایمان نرمال باید بین هفته 37 تا 40 باشه.

قاصدک چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 02:41 ب.ظ

ایشالا این روزهاتون به خیر و خوشی میگذره و دختر کوچولو به سلامتی به دنیا میاد ..

انشاالله.ممنون.

سونیا چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 02:52 ب.ظ http://sherokhatere92.blogfa.com

سلام خوبی؟؟؟؟؟؟ازوبلاگت خوشم میادقشنگه اگه باتبادل لینک موافقی بیاپیشم.درضمن اگه شعریاخاطره جالب داری میتونی برام بفرستی تابااسموآدرس وبت بذارم تووبم. مرسی

مهرگل چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 02:59 ب.ظ

این مردا کلا بلدن سر خودشونو شلوغ کنن
همسری من هم اقدر سرشو شلوغ کرده اعصابم بهم میریزه دیگه
بارونو یه زمانی دوست داشتم ولی الان دلگیرانه س هوا
منم که بی حس و حال
راستی دخملی کی به دنیا میاد به سلامتی؟

نمی دونم چرا بلد نیستن ناز خانم باردار رو بکشن؟!

انشاالله نیمه اول بهمن.

فانوس چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 03:12 ب.ظ http://mimfanoos.blogfa.com

ای وای! فکر کن با درد زایمان بشینی پشت ماشین که بری بیمارستان!!
یعنی کلا این صحنه به درد فیلم های کمدی میخوره!

منم این روزا به شدت به این فکر میکنم که روز های دو نفری به پایان رسید و ....
من همسرم رو گاهی سه چهار روز نمیبینم



راستی گلی جان یه سوال تخصصی میخوای زایمان طبیعی داشته باشی؟؟

آره واقعا! خیلی خنده داره!

خواستنش که می خوام تا ببینم وضعیت چه جوری میشه.

مینو چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 03:15 ب.ظ http://milad321.blofa.com

سلام
ایشالا دختر نازنینتون به سلامتی بدنیا بیاد.بعضی مردها ،بیشتر از خانمشون در این موارد دستپاچه میشن و ترجیح میدن سر خودشون را با کار گرم کنن.غیر از اینکه این روزها دغدغه مخارج زندگی خیلی زیاده.

سلام
انشاالله.
نه دستپاچگی نیست گرفتاریه!

فاطمه چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 03:24 ب.ظ http://2t7p.mihanblog.com/

سلام
چرا خودتون با پسرتون نرفتین ؟ دونفره ! هم برای پسر خوب بود هم برای شما هر دو حالی عوض میکردین .

سلام. سخته برام. خیلی سنگین شدم باید مواظب گل پسر هم باشم تنبلیم میاد!

نونا چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 03:41 ب.ظ http://nona88.blogfa.com/

انشاءالله

فائقه چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 04:41 ب.ظ http://2nafare.persianblog.ir/

الهــــــــــــــــــــــــی آمیـــــــــــــــــــن.
(واسه اون دعای آخری بودها...)

بلورین چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 04:55 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

دقیقا حس منم توی روز بارونی همینه...خیلی قشنگه...آدم حض می کنه با صدای بارون از خواب بیدار بشه...
...
منم یه زمانی بس که درگیری فکر داشتم(همین سه ماه قبل و می گم) فراموشی و حواسپرتی گرفته بودم که بیا و ببین...شازده تون قابل درکه دیگه...

خیلی دل انگیزه!
تو هم بلورین؟!

دختری به نام صبر چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 06:10 ب.ظ http://pop_corn.persianblog.ir

عزیزم........ از مرد ها چه انتظاری داری؟!!!

هیچی! هیچ!!!

بهار چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 06:18 ب.ظ http://manojojom.blogsky.com

گلابتون جان امروز هوا خیلییییی سرد بود!بارون ک قطع شد سرماش بیشتر شد!خیلی هم نمیشد پیاده رفت!

آره سرد که شد. اما من عاشق قدم زدن زیر نم نم بارونم!

ملیکا خاموشه چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 07:11 ب.ظ

خیلی خیلی ممنون عزیزم!

خواهش می کنم.

شیما چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 09:47 ب.ظ http://midwife21.blogfa.com

ایشالا خانوم کوچولو هم سر موقع و در بهترین شرایط به دنیا میاد و بابایی هم زود شمارو به بیمارستان میبره...شما هم کلی مراقب باش...برنامه ریزی کن برای همه چی...
من برعکست امروز از سرما بیشتر خابیدمو از صب پتو پیچیدم به خودم ; )

انشاالله. ممنون.

جودی آبوت با موهای مشکی چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 10:47 ب.ظ http://judy-Abbott.blogsky.com

صد در صد مشغله ى اقاتون واسه زندگى بهتر سه نفر عزیزش توى دنیاس.
ایشاالله که بى خطر و راحت نى نى بیاد به جمعتون

قطعا همین طوره!
انشاالله.ممنون.

انار چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 11:19 ب.ظ http://ladypomegranate.persianblog.ir

ای بابا ! این خانم ها چه توقعاتی دارن از شوهراشون ها ! خوب سوار ماشین شو از اون اتوبان برو اون یکی اتوبان . زود میرسی دیگه ! حالا حتما باید آقای شازده بیان ببرنت !
جدای از شوخی آقایون می تونن یه مسئله رو حل کنن تو مشکلت مسیر بوده یادت دادن دیگه . باید مشکل رو شفاف براشون مطرح می کردی !(سوال تک پاسخ طرح کن !!!)

واقعا! خوب مسیرو به این خوبی داره یادم میده, باید خودم هر وقت لازم شد برم دیگه!

یک تجربه ساده چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 11:35 ب.ظ http://http://ektajrobeh.blogfa.com/

نگران نباش، بهار نزدیکه، 4 تایی میرید تو پارک و قدم می زنید و از بوی شکوفه های باران خورده لذت میبرید، این نسیه رو داشته باشید و از نقد الان پشت پنجره لذت ببرید.
دست پسر کوچولو رو بگیرید وبرید پیاده روی، زایمانتون رو راحت تر میکنه. ان شاالله صحیح و سالم کنار برید.

آره به این که خیلی فکر می کنم البته اگر خانم کوچولو بچه بدقلقی نباشه!
انشاالله.ممنون.

۩۞۩ پدرام ۩۞۩ پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 06:22 ق.ظ http://doriha.persianblog.ir/

کسانی در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگی به ندای وجدان درونی خویش گوش فرا دهند و آن را ارج نهند . زیرا وجدان درونی همه انسانها آنها را به سوی کردار نیک رهنمایی میکند . زرتشت

سلام دوست خوب من
روزمرگی هاتو زیبا و خوندنی می نویسی
ان شاا... مسافرتون در پناه خدا و سایه پدرومادرش سالم باشه.......

خوشحالم میکنی بهم سر بزنی

سلام
خوش اومدین.
ممنونم.

مامان تربچه پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 06:27 ق.ظ

گلی جون مردان دیگه با ادتها و کاراشون آدم و کغری می کنن می دونی چی بیشتر آدم و اذیت می کنه انکه یه دختر لوس و نازک نارنجی ببینی بعد سوهرش خیلی متفاوته با شوهرای ما :-)
در هر صورت هر دو وعشون مردن و هزارتا دلیل فکر کاری
قربون خودت و نی نی نازت بوس

فعلا شرایط این جوری ایجاب می کنه! چاره ای نیست!

زیر این آسمون آبی (فاطیما) پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 07:32 ق.ظ http://zireasemoon.blogsky.com/

سلام گلابتون بانوی عزیز
میدونم که همسرتو درک میکنی پس نصیحت نمیکنم
فقط امیدوارم این روزهای گرفتاری شازده خان زودتر تموم شه و با خیال راحت زودتر بیاد پیشت

راستی با گل پسر قدم زدن هم کم حال نمیده ها
انشالله روزهای آخر هم به خیر و خوشی تموم شه

سلام عزیزم
بله همه اش در حال درک کردنم!!!

گل پسر خیلی معطل می کنه تا راه بیافته. بعد هم مدام باید مواظبش باشم. تازه می ترسم سرما بخوره!!!

مهتاب2 پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 07:47 ق.ظ

عزیزم دنیای مردها با ما کاملا متفاوته، اون فکر میکنه الان باید خیلی کار کنه چون داره باز پدر میشه و تو فکر میکنی اون باید بیشتر کنارت باشه چون تو باز داری مادر میشی، هر دو ی شما از نگاه خودش به مساله نگاه میکنه..

آره همینه!

آرامیس پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 09:31 ق.ظ http://nightday.blogsky.com

آممممممین

شاعر شنیدنی ست پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 10:26 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

عزیییزم
حتما خیلی سرش شلوغه حتما میخواد هزینه هارو پیش پیش تامین کنه که تو دغدغه دیگه ای بجز بچه نداشته باشی

آمین

بله سرش خیلی شلوغه. خیلی گرفتاری کاری داره...

فاطمه پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 01:42 ب.ظ http://engarehayam.blogfa.com

سلام بانو
من مخاطب خاموشم همیشه
فقط خواستم تبریک بگم و برای همۀ اعضای خانوادۀ چهرنفریتون آرزوی سلامتی کنم

سلام
خوشحالم از آشناییتون.
خیلی ممنونم. سلامت باشین.

کیانا دخترشهریوری پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 03:11 ب.ظ

منم ی دختر میخوام برای خود خودم ک باهاش برم زیر بارون لی لی کنیم.باباشم بره کارکنه

خیلی هم عالیه!

سنا پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 06:33 ب.ظ http://msdntanha.blogfa.com

سلام خواننده خاموشت هستم مطالبتو می خونم خیلی زیبا می نویسی ..این پستت هم باحال بود ..
اینکه خودت موقع درد بری بیمارستان خنده داره..راستی اون موقع که مات زده نگاتون کردند خنده ات نگرفت؟

سلام. خوشحالم از آشناییتون. ممنون.
نه! بیشتر تعجب کردم!

فاطی خاکی پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 08:25 ب.ظ http://yeganemaabod.blogfa.com

آقایون کلا قدرت درکشون خیلی پایینه.....
هوا هم که هی ما رو قلقلک میده با این شکم قلمبه٪هههههههه.....

تو یه عالم دیگه سیر می کنن!
بله چه جورم!

ترنج پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 08:48 ب.ظ http://http://shaparak75.blogfa.com/

نترس عزیزم
وقتش که بشه اقای خونه تون از همه بیشتر برات تلاش میکنه و نگران میشه .مردا اینجورین دیگه ادم دقیقه نود
قطعا اونم برات نگرانه...
این روزای شیرینو با این افکار منفی خراب نکن

آآآآآآآآآآآآآآآآ میییییییییییییین (برای دعای اخرت)

نمی ترسم. می دونم همین طوره!
ممنون.

فروغ پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 09:50 ب.ظ

گلابتون جان ایشالا به سلامتی خانم کوچولو را به دنیا میاری و فارغ میشی

انشاالله.ممنون.

آنی جمعه 15 آذر 1392 ساعت 06:09 ب.ظ http://ansherly.persianblog.ir/

بابا من ارزومه عزیز صبح تا شب بره سرکارسرکار می ره ها ولی من حس می کنم همش خونست!مرد باهاس صبح علی الطلوع بره بیرون شب بیاد شام بخوره جومونگ ببینه بخوابه!حالا نخواستم نبینه!زودتره بره بخوابه

به به! از این طرفا!
عجب زن شوهر دوستی!

جوهر جمعه 15 آذر 1392 ساعت 06:50 ب.ظ http://myprinter.blogsky.com


سلام...
ان شاءالله پاییز سال دیگر بروید حسابی کیف کنید...روزهای پاییز تکرار می شوند، اما این روزها هرگز...

سلام
انشاالله. درست میگی.

برای تو شنبه 16 آذر 1392 ساعت 08:35 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام خانومی کاملا می فهمم حرفت رو همسر منم حسابی درگیر کارهاش و فکرش دور و بر کارهاش رژه میره چه میشه کرد اینجوریش همسران ما کاریییییییییی

اما خیلی باحال جواب همسرت رو دادی و اون رو توی دنیای
که پر از فکر درگیر تر کردی

هفته چندمی راستی
انشالله که خانومی به سلامت زایمان می کنی و یک دختر خوشگللللللللللللللللللللللللل و ناز و سالم و صالح به دنیا می یاری نگران نباش

سلام
هفته سی و سه.
انشالله.ممنون.

هدیه شنبه 16 آذر 1392 ساعت 03:21 ب.ظ http://hadyeh.persianblog.ir

آمین !!!!الهی که شما ونی نی، سالم وشاد شاد باشید .وبلاگتونو دوست دارم میخونمش ،به من سربزن خوشحال میشم.

ممنون. سلامت باشین.

خانم اردیبهشتی یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 10:08 ق.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
راستش به نظرم میاد بهتر باشه بیمارستانی بری که ترجیح خود دکترت اون جاست! اون جوری احتمال این که دکتر سریع تر پیشت بیاد بیشتره!
دکتر من هم دوتا بیمارستان می رفت ولی ترجیحش بیمارستانی بود که به ما دورتر بود و یک کم هم کوچک تر بود ولی وقتی من با عجله و ریسک بالا رفتم بیمارستان خدایی بود که همون جا بود و داشت بیمارهاش را ویزیت می کرد.

امیدوارم این روزهای آخر تا آمدن خانم کوچولو به خوبی و شادی و راحتی بگذره

سلام
ترجیح خود دکتر بیمارستان دومیه به خاطر امکانات کامل ترش مثل ان آی سیو. اما انتخاب رو گذاشته به عهده خودم.

ممنون. انشاالله.

یادداشت های مینا یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 12:26 ب.ظ

این روزا انگار یه کم کسل شدی گلابتون...
نی نی که بیاد دیگه وقت سر خاروندن هم نداری با دو تا بچه...
ایشاله به سلامتی بیاد و خیالت راحت بشه. اونوقت سال دیگه نی نی رو بذاری تو کالسکه و دست گل پسر رو هم بگیری و بری قدم بزنی...

کسل که شدم. خونه نشینی و سنگینی و...!
انشاالله.

حکیم بانو یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 01:28 ب.ظ

اگه زایمان طبیعی هستی خودم در خدمتم. منت شازده رو هم نکش...

انشاالله طبیعیه! ممنون از لطفت عزیزم.

نازنین دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 09:46 ق.ظ http://ta-be-ta.persianblog.ir/

امیدوارم زمان باقیمونده رو هم به خوبی و راحتی سپری کنی و فارغ بشی به سلامتی.

ممنونم. سلامت باشی.

نادیا مامان مهرسا دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 10:07 ق.ظ

عااالی بود گلابتون جوون
یاد سوتیای همسری خودم افتادم

سوینج دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 02:16 ب.ظ http://sevinchz.blogfa.com

امیدوارم که صحیح و سلامت باشید. وبلاگ چالبی دارید مخصوصا بافتنی.

ممنون از نظر لطفتون.

روجا دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 04:07 ب.ظ http://north79.blogfa.com/

سلام بانو . انشالله هفته های باقیمانده رو به سلامتی و شادی سپری کنین . درسته سخته ولی قدرش و بدونین که بعدا حسابی دلتون تنگ میشه .
به نظرم بیمارستانی برید که تمیزتر و مجهزتره ، چون بعد از زایمان تحمل یه شب تو بیمارستان تمیز واستون راحت تر میشه .
بعد هم میخواین من بیام ببرمتون ، آخه حرفه ایم ، سر دختر دومم خودم با مامانم رفتیم و کلا کارهای پذیرش و هم خودم انجام دادم و جالب بود مسوول پذیرش پرسید نسبتتون با بیمار چیه ؟ گفتم خودمم . البته اینم بگم که از وقتم گذشته بود و درد هم نداشتم اینه که ریلکس بودم و لزومی نمی دیدم شوهرم بیاد و اسیر بشه ، شاید هم زیادی سرخوش بودم .

سلام. انشاالله. ممنونم.
احتمالا همین کارو می کنم تا خدا چی بخواد.
آفرین چه مستقل!

سارا دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 07:27 ب.ظ http://biadonyabesazim.blogfa.com

هر دو تا تون خسته نباشید و خدا قوت.
راحت میری راحت میای. دیگه اوستا شدی بزنم به تخته. انشاالله سومی راحت تر از اینم خواهد بود.

سلامت باشی.
سومی؟! بذار فعلا دومی رو به سرانجام برسونم!!!

به رنگ چادرم سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 01:56 ق.ظ http://ze-mim.persianblog.ir

ای جان. همیشه سلامت باشید

دختری به نام صبر سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 10:04 ق.ظ http://pop_corn.persianblog.ir

دیشب خواب می دیدم با پسرت اومدی خونه ما! به من گفتی موهات رو برات کوتاه کنم!

خوب بلدم مو کوتاه کنم! می خوای بیام؟!

رضوان سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 10:34 ق.ظ

گلم ایشالا زایمان راحت و بی دردسری داشته باشی ...
ولی واقعا چقدر درگیر بوده همسرت ها...بامزه بود.

من هم تو بارداریم تمام فصل بهار رو دلم خواست برم میان گل و سبزه یه جای دور از شهر و ... اما نشد که برم . به خاطر همین کارهای آقایون دیگه...

انشاالله همین طور بشه.
تو بارداری آدم خیلی ازین هوس ها میکنه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد