تجربه های متفاوت

بالا رفتن سن و کسب تجربه های بیشتر, می تونه نگاه آدمو به زندگی عوض می کنه و اولویت ها و دغدغه ها شو تغییر بده. و این چیزیه که الان خیلی برام قابل لمسه. وقتی حالات خودمو با چهار سال و اندی پیش زمانی که گل پسر رو باردار بودم مقایسه می کنم. اون موقع علاوه بر نگرانی های معمول مادرانه, کلی هم دغدغه کارمو داشتم. از رها کردن اجباریش به خاطر تجویز استراحت ناراحت بودم. حس می کردم از بقیه هم دانشکده ای ها عقب افتادم. خیلی به این فکر می کردم که کی می تونم دوباره مشغول کار بشم.

عقب افتادن امتحانات اختبارم ( امتحانات پایان دوره کارآموزی وکالت) و تلاقیش با روزهای اولیه بعد از زایمان, همه برنامه ریزی هامو به هم ریخت و کلی استرس بهم وارد کرد. یه مدت بعد هم به خاطر خونه نشینی عملا افسردگی گرفتم و به شدت بی حوصله و بی اعصاب شده بودم. نمی تونستم از تو خونه موندن و فقط بچه داری و خانه داری لذت ببرم, بلد نبودم! حس می کردم تو خونه حبس شدم. بقیه قله های موفقیت رو فتح کردن و من پایین دامنه موندم! برای همینم گل پسر که یک ساله شد بر خودم لازم و واجب می دیدم که وارد دنیای کار بشم تا یه وقت خدای نکرده جامعه از فیض وجودم بی بهره نباشه و پرونده های قضایی مردم معطل نمونه!!! یه مدت رفتم یه موسسه حقوقی که یکی از آشناها معرفی کرده بود و یه سری رفت و آمد داشتم برای بستن قرارداد و پی گیری وصول چک های یکی از شرکت های خودروسازی که آخرش قرارداد موسسه با اون شرکت فسخ شد و هیچی به هیچی! بعد از اون هم پیش آقای وکیل مشغول کار شدم. کار پردردسر و بچه داری و انجام کارای خونه به علاوه رفت و آمدهای مداوم راه دور بدون وسیله برای گذاشتن و برداشتن گل پسر از خونه مادربزرگ هاش, واقعا فرسوده ام کرد...

 

اما حالا به طور کاملا اختیاری کارمو ول کردم و هیچ گونه ناراحتی از این بابت ندارم! دلم می خواست دوران بارداریم رو با آرامش طی کنم و ازش لذت ببرم و می خوام تا مدتی از کودکی خانم کوچولو رو هم به همین ترتیب بگذرونم, به دور از مشکلات و مسایل کاری! دقیق که فکر می کنم می بینم حیف شد روزایی که می تونستم از وجود گل پسر بیشتر لذت ببرم, اما به خاطر دور افتادن از محیط کار احساس عقب موندگی و افسردگی داشتم! از یه طرف هم خوشحالم که قبل از بالا رفتن بیشتر سنم تونستم یه تجدید نظر اساسی در مورد اولویت ها و لذت های زندگی داشته باشم! دیگه نمی خوام احساسات منفی چند سال پیش رو تجربه کنم. می خوام از خود خونه و وجود بچه هام و دوران منحصر به فرد بچگیشون بیشترین انرژی رو بگیرم و شاد باشم.




کیسه کامواهامو درآوردم و کیف می کنم از بافتن با کامواهای رنگی رنگی و فکر کردن راجع به مدل پیراهن دخترونه , کیک پختن و بازی با گل پسر, خواب صبح, کتاب خوندن و نت گردی بی دغدغه...


نظرات 34 + ارسال نظر
بهآر سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 09:58 ب.ظ http://http://joyz.blogfa.com/

چه دغدغه های مادرونه خوشگلی...

آفرین سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 10:26 ب.ظ http://mylivesky.blogsky.com

علیا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 10:47 ب.ظ

عزیزم خوشحالم که به این نتیجهء منطقی رسیدی که کار بیرون از منزل برای خودت و فرزند دلبندت یه فاجعه است و محرومیت از لذتهای مادرو فرزندی رو در پی داره (بارها صحنهء جدایی مادر از فرزند رو بخاطر کار از دوست و اقوام شاغل شنیدم و تاسف خوردم)
خدا که ما زنها رو آفرید بهتر از ما به روحیات و البته وظایف ما آشنایی داشت و داره که فرمود : و قرن فی بیوتکن ... احزاب ایه 33
در خانه هایتان بنشینید و آرام گیرید و بی حاجت و ضرورت از منزل بیرون نروید...
امیدوارم هیچ وقت مجبور نشی طعم خوش مادر بودن رو با هیچ چیز دیگه ای عوض کنی .
بشین و از مادری لذت ببر عزیزم

ممنون از لطفت.

آیدا چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 01:12 ق.ظ http://1002shab.blogfa.com/

می دونی تو چند مین مادری هستی که این رو ازش شنیدم. ممنون که اینا رو می گید تا خیال ماها رو راحت تر کنید.

این جور تجربه ها لازمه که به اشتراک گذاشته بشن!

زهرا مرادی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 02:31 ق.ظ

خوشبحالت ؛ چقدر خوبه ادم اولویت هاش رو بشناسه و بتونه در راستای خواسته هاش گام برداره ...
من دقیقا الان وسط گیج باز ذهنمم از اولویتهام و افسوس گذشته و فرصتهای از دست رفته ...
هرچی بافتی عکسش رو بزار تا تشویقت کنیم

امیدوارم زودتر به نتیجه برسی.
انشاالله یه پست می خوام بذارم از همه بافتنی هام!

آفاق چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 07:33 ق.ظ http://b-arghavani.blogfa.com

واقعا نگاه ادم به زندگی عوض میشه
اخ جون کاموا

نازنین چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 08:20 ق.ظ http://ta-be-ta.persianblog.ir/

سلام بانو جان.
من تجربه مادر بودن رو ندارم ولی فکر می کنم اگر قرار بود بچه دار بشم من هم ترجیح می دادم بیشتر در کنارش باشم و بزرگ شدنش رو ببینم چون به هر حال لذتیه که تکرار نمیشه. امیدوارم دختر کوچولو سالم و بی دردسر به دنیا بیاد و قدمش خیر باشه براتون.

سلام
انشاالله تجربه اش کنی.
ممنونم ازلطفت.

بهار چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 09:54 ق.ظ http://manojojom.blogsky.com

چه خوب! امیدوارم من هم این وسواس عقب افتادن از زندگی رو نداشته باشم از اینکه وقتی مرخصی زایمانم از ارتقا گروه شغلی ام عقب میافتم و با کلی کمالات و مدرک عالی ولی باز هم یک کارشناس معمولیم و بقه همکارا با دیپلم و فوق دیپلم پیشرفت میکنن تو سیستم اداری مریض ما!!!!

باید دید اصل زندگی چیه که احساس عقب افتادگی نکنیم!

صبور چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 09:58 ق.ظ http://saboraneh.blogfa.com/

ایامت به کام
نگاهت بسیار منطقی و درسته .از لحظه هات از بچه هات و از خانم خونه بودنت لذت ببر .مبارکت باشه

ممنون از لطفت.

سمانه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 11:23 ق.ظ http://weroniika.blogfa.com/

سلام خانم
واقعا همینه که می گی من از دو سالگی پسرم شاغل شدم
شاید توی اون موقعیت لازم بوده اما الان که فکر می کنم می بینم که می شد ی روش های دیگه ای هم به کار برد برای غلبه بر حس افسردگی
خیلی خوبه که به این نتیجه رسیدی
دعا کن من هم بتونم تصمیم درست و عاقلانه ای بگیرم
بهترینها رو برای خودت و خانواده خوبت از خدا می خوام

سلام
آدم تا بعضی چیزها رو خودش تجربه نکنه متوجه نمیشه!
ممنونم.

زن متاهل چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 11:28 ق.ظ

من هم همین دغده هارا دارم
سر دخترک دانشجو بودم وهر روز با گریه دخترک را پیش مادر بزرگش میگذاشتم
سر این یکی به هیج وجه نمیخوام این کار را بکنم
تا الان هم سر کار میام ولی بعدش را نمیدانم چیکار کنم
به این حقوق به شدت نیاز دارم
کاش من هم زودتر به نتیجه برسم

این دغدغه ها که طبیعیه.
نمیشه بعد زایمان مدت زمان طولانی تری مرخصی بگیری یا ساعت کارتو کم کنی؟

نوا چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 11:29 ق.ظ http://navaomom.persiablog.ir

بااون قسمت رسیدن به قله وماندن دردامنه خیلی همذات پنداری دارم.من هنوز برایم حل نشده کمرنگ تر شده ولی خب هنوز هست.
شماهایی که خدا دوستون داره وفرشته دختر تو دلتون میذاره خیلی خوش به حالتونه هی لباسای چین چین رنگ ووارنگ میدوزین ومیخرین .

امیدوارم کاملا این حست محو بشه!
خدا رو واقعا شکر می کنم از این بابت. خیلی لذت داره!

یادداشت های مینا چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:17 ب.ظ

وای گلابتون دقیقا دغدغه های الانه منو شما قبلا داشتی...
منم الان اسیر همین چیزام... کارم.. هدف هام.. اولویت هام ... خوندن ارشد و...
منم نمیتونم اینا رو ول کنم با اینکه میدونم داره واسه بچه دار شدن دیگه دیر میشه...
خیلی این روزا درگیرم با خودم

یادداشت های مینا چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:17 ب.ظ

وای گلابتون دقیقا دغدغه های الانه منو شما قبلا داشتی...
منم الان اسیر همین چیزام... کارم.. هدف هام.. اولویت هام ... خوندن ارشد و...
منم نمیتونم اینا رو ول کنم با اینکه میدونم داره واسه بچه دار شدن دیگه دیر میشه...
خیلی این روزا درگیرم با خودم

باید ببینی چی برات اولویت داره و جای خالی کدوم تو زندگی بیشتر اذیتت می کنه.
امیدوارم زودتر به نتیجه برسی.

گیس گلابتون چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.gisgolabetoon.com

آفرین. آفرین. آدمی خوشبخته که هر لحظه تشخیص میده چی در اولویت است. الان لذت بردن از بارداری و نی نی داری در اولویت توست. بهت تبریک میگویم که به این بلوغ فکری رسیده ای. بوووووووووووووووس

متشکرم از تایید و لطفت.

فروغ(رد پاهایم) چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 02:54 ب.ظ

به افتخار گلی خانوم
این خیلی عالیه که ادم از شرایطی که داره لذت ببره اصلا هنر خوشبخت بودن همینه لذت بردن از جریانی که توش قرار داری
شاد باشی دوستم با دسته گلات
چقده این عکسی که گذاشتی قشنگه

ممنون عزیزم.

NAZANIN چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 04:41 ب.ظ

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 08:10 ب.ظ http://mydiaryy.persianblog.ir/

آفرین کار خوبی کردی.
زندگی یعنی همین لذتهای کوچیک

بانو چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 08:11 ب.ظ http://mydiaryy.persianblog.ir/

آفرین کار خوبی کردی.
زندگی یعنی همین لذتهای کوچیک

شیما چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 11:59 ب.ظ http://midwife21.blogfa.com

منم دلم میخواد بیشتر وقتمو توی خونه بگذونم تا محیط کار...حالشووو ببرر

باشه!:

دختری به نام صبر پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 12:57 ب.ظ http://pop_corn.persianblog.ir

جوهر پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 01:56 ب.ظ http://myprinter.blogsky.com

سلام
خیلی کار خوبی می کنی...
موفق باشی.

خانم اردیبهشتی پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 04:46 ب.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
امیدوارم از این روزهات و همه روزهای زندگیت لذت ببری.

سلام
ممنون. به همچنین.

فانوس پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 06:14 ب.ظ http://mimfanoos.blogfa.com

منم وقتی پارسال کارم رو از دست دادم خیلی ناراحت شدم اما بعد از بارداریم دیدم که چقدر خوب شد که اینجوری شد.
اینکه بتونی بدون استرس تمرکز کنی روی خونه زندگی وبچه ات فوق العادست.

امیدارم از بارداری و بچه داری حسابی لذت ببری.

فروغ پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام گلابتون جان، خیلی خوبه که الان به این رسیدی که از دوران بارداری و ان شاء الله بچه داریت بیشترین لذت را ببری. خیلی کارهای خوب و با روحیه ای هستند. شاد و سلامت باشی مامان خانمی

سلام
ممنونم.

مامان طاها پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 08:59 ب.ظ http://taha138705.persianblog.ir/

سلام...خوبی؟عزیزم خیلی برات خوشحالم که یه دختر داری...انشالله که سالم باشه و خودت هم بسلامت فارغ بشی...منم فقط با انگیزه اینکه یه دختر هم داشته باشم دوست دارم یه بار دیگه باردار بشم..البته هر چه از دوست رسد نیکوست..پسر هم باشه قدمش رو چشم..
راستی یه خبر بدم ..منم استعفا دادم و همزمان با مدرسه رفتن گل پسر دیگه رسما شدم خانم خونه ....واقعا حیف که مشکلات مالی باعث میشه خانم های متاهل و مامان ها مجبور بشن کار کنن..من دیگه هرگز این موهبت رو از دست نمیدم و به محیط کار برنمیگردم...فوقش کمی صرفه جویی اقتصادی خواهیم داشت...موفق باشی عزیزم...اگه دوست داشتی خوشحال میشم ببینمت..

سلام. خوش اومدی.
ممنونم از لطفت.
موفق باشی.

ما جمعه 10 آبان 1392 ساعت 09:04 ب.ظ http://couple45.blogfa.com

عزیزمی مامان گلی
بچه هات باید به داشتن چنین مادری افتخار کنن

نظر لطفته. این کم ترین کاریه که باید انجام بدم!

صبا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 10:38 ب.ظ http://sabar766.blogfa.com

یادمه خیلی سال پیش با کمند امیرسلیمانی مصاحبه کرده بودن و پرسیده بودن که چرا چند سالیه از بازیگری کناره گرفته.

جوابش برام خیلی جالب بود
مضمونش که یادم مونده این بود : من همیشه میتونم به دنیای بازیگری برگردم ولی دو سه سال اول زندگی فرزندم هیچوقت برنمی گرده که بخوام جبرانش کنم .

خیلی کار خوبی می کنی گلابتون جان . از این دوران لذت ببر و وقتی بچه ها از آب و گل دراومدن میتونی دوباره سراغ کار بری

چه حرف قشنگی زده.

زی زی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 02:34 ب.ظ http://labkhand66.blogdoon.com

چقدر زیباست، امیدوارم همواره خوشبخت باشین. وب بانمک و آموزنده ای دارین، خیلی خوشم اومد. به وب منم سر بزنین و اگه موافق تبادل لینک هستین، خوشحال میشم. موفق باشین

بانوی ماه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 06:41 ب.ظ http://mid-day-moon.blogsky.com

چه حس قشنگی.
حالا با امدن یه خانم کوچولو حسابی گل پسرت مشغولت میکنه چون نمیخواد توجهت همش به اون باشه.

حالا هم کم مشغول نیستم وای به اون موقع!

گلی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 09:51 ب.ظ http://ouj.blogfa.com

سلام بانو
چقدر حس هاتو قشنگ شرح دادی
خوشبخت باشی

سلام
ممنون.

گلابتون یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 12:28 ب.ظ http://golabetoon.blogfa.com

وای گلابتون جان اونقد حس خوبی پیدا میکنم از خوندن نوشته هات که نگو...لذت میبرم که اینقدر حس مادرانه ت قویه که هر کاری و هر پیشرفتی رو به بودن کنار بچه هات ترجیح مییدی ایشالا دختر گلت صحیح و سالم میاد توی خونه ....منم واقعا تصمیم 'گرفتم اگه ایشالا مادر شدم همینکارو بکنم

ممنون. نظر لطفته.

فرناز شنبه 18 آبان 1392 ساعت 12:20 ق.ظ http://farnazjun.persianblog.ir/

همیشه شاد باشی و از وجود دختر و پسر و همسرت احساس خوب آرامش داسته باشی گلابتون عزیزم :****

ممنون عزیزم. انشاالله تو هم شاد باشی.

ساغر 1دختر ورنا یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 07:50 ب.ظ http://vornayan.blogfa.com

دوست دارم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد