باطری تمام!

بعضی روزا سمت عصر احساس می کنم باطریم داره تموم می شه! چشمام سیاهی می ره, احساس ضعف و بی حالی  شدید می کنم و ولو می شم یه گوشه! یه کم که استراحت کنم و چیزای شیرین بخورم حالم جا میاد, منتها گاهی این وسط گل پسر هوس بازی کردن با من به سرش می زنه!  روی من بپر بپر می کنه و باید مواظب باشم روی شکمم فرود نیاد, یا تمام بالشتک ها و کوسنای مبل رو می ریزه روم و منو زیرشون مدفون می کنه یا ... کلا کاری می کنه ازاستراحت کردن منصرف بشم!

 امروز بعد ازظهر وقت دکتر داشتم و گل پسر موقع رفتن تو ماشین خوابش برد. وقتی رسیدیم و بیدار شد, شدیدا بداخلاق بود! نزدیک یک ساعت معطل شدم تا نوبتم بشه و رسما از اداهای گل پسر موهام سیخ شد! وقتی خوراکیاشو خورد و تموم شد,مدام غر زد که بریم خونه! وقتی هم داشتم با یکی از مراجعه کننده ها که تازه زایمان کرده بود راجع به بیمارستان صحبت می کردیم دستشو گذاشت جلوی دهنم و گفت دلم نمی خواد حرف بزنی!... دیگه رسما داشتم قاطی می کردم و منشی و چند نفر از مریضا به تکاپو افتاده بودن که حواس گل پسر رو پرت کنن تا آروم بگیره و دست ازسر من برداره! حالا جالب این جاس که همیشه از محیط مطب خوشش میومد و دوست داشت که باهام بیاد, نمی دونم امروز چه اش بود! وقتی هم پیش دکتر بودم این قدر به در شیشه ای اتاق ور رفت که کم مونده بود از جا دربیاد! دیگه به حالی رسیده بودم که دلم می خواست گل پسر و دکتر و منشی و ... خلاصه همه رو بزنم!!! برای ماه بعد که وقت گرفتم با کلافگی کامل به منشی گفتم برام یه جوری وقت بذارین که زیاد معطل نشم با این بچه! موقع برگشت هم با سرعت و بد و بیراه گفتن به تمام راننده هایی که یواش یا بد می رفتن اومدم! گل پسر این لطف بزرگ رو  کرد که تو ماشین خوابید و بعد رسیدن هم به خوابش ادامه داد! یه بستنی دبل چاکلت برای خودم گرفتم, بعدش هم یه شیر نسکافه درست کردم خوردم. با این وجود هنوز ته مغزم درد می کنه!




البته انصافا گل پسر این روزا نسبت به قبل خیلی بهتر شده. بیشتر وقتا خودش برای خودش بازی می کنه و کاری به من نداره. خواب و خوراکش هم بهتر شده. اما امان از وقتی که قاطی می کنه!!! خوب بالاخره یه ارث از مادرش برده دیگه!



+ قالب رو هم محض تنوع عوض کردم! قالب قبلی رو 8 ماه نگه داشتم که رکوردی بود برای خودش!



++ تسلیت به مصی عزیز بابت درگذشت برادرش. دوست خوبم صمیمانه تسلیت می گم و از خدا برای روح برادرت آمرزش و آرامش و برای خودت و خانواده ات صبر می خوام.




نظرات 22 + ارسال نظر
بهآر شنبه 6 مهر 1392 ساعت 07:58 ب.ظ http://http://joyz.blogfa.com/

امیدوارم باقی دوران بارداری تون رو به راحتی بکذرونید...
× من که یه قالب رو یه ماه هم نتونستم نگه دارم :|

ممنون. سلامت باشی.
پس تو خیلی تنوع طلب تر از منی!

مهرگل شنبه 6 مهر 1392 ساعت 08:32 ب.ظ http://my-sweete.blogfa.com

امان از موقعی که بچه ها بیفتن رو دور ......
میرن رو اعصاب ما
یعنی الان درکت میکنم چون خواهر زاده خودمم اینجوریه یه موقعهایی میره رو دنده چپ هیشکی نباید صداش درآد؛ تا صدا هم دربیاد جیغ وداد که مگه نگفتم ساکت باشین

آره واقعا!
حالا بذار خودت بچه دار بشی اون وقت عمق فاجعه رو درک می کنی!!!

شیما شنبه 6 مهر 1392 ساعت 09:01 ب.ظ http://greenlife21.blogfa.com

اخه الهیی. ...اره به خاطر افت فشاره و نگرونی نداره زیاد...
مواظب خودت و تغذیه باش گلی جون...
گل پسر رفته رو مود لجبازی پس...خدا کمکت کنه...

مواظب که هستم. خوب هم می خورم ولی بازم این جوری میشم گاهی!

شادی شنبه 6 مهر 1392 ساعت 10:24 ب.ظ http://http://shadi2022.persianblog.ir/

خداقوت خواهر

من و دخملی شنبه 6 مهر 1392 ساعت 11:10 ب.ظ http://reihanejan.blogfa.com

وای وای وای.. .
امان امان امان..
امان از روزی که بچه ها بیفتن رو لجبازی و هیچچچچچ صراطی واسشون مستقیم نباشه..
خدا واقعا بهت صبر عظیمی داده چون من همیشه وقتی ریحان اینطور میشه منم مثل اون دیوونه میشم و یه هو یکی رو اون وسط لت و پار میکنم..
یه بار ریحان این کار رو خونه مرضیه کرد.. نتونستم تحمل کنم دستش رو گرفتم و کشیدمش بیرون و کشان کشان بردمش خونه!!!!

نه منم همچین صبور نیستم ولی اونجا نمی تونستم خشانت به خرج بدم!!!

واقعا گاهی زمین و زمان دست به دست هم میدن و میرن رو مخ
ایشالا گل پسر هم تا دنیا اومدن خواهرش مرد میشه

امیدوارم همین طور بشه!

جوهر شنبه 6 مهر 1392 ساعت 11:34 ب.ظ http://myprinter.blogsky.com

سلام
ان شاء الله هم خودتون و هم گل پسر بهتر بشید...
ضمنا یه توصیه جدی و خواهرانه: در دوران بارداری ترجیحا رانندگی نکنید، برای خودتون و کوجولوتون بهتره...

سلام
انشاالله.ممنون.
آخه رانندگی نکنم برام سخت تره! مطب دکترم خیلی بدمسیره.

نبات شنبه 6 مهر 1392 ساعت 11:53 ب.ظ http://unman.persianblog.ir/

آخی چه ژنی به ارث برده

+ خدا رحمت کنه برادر دوستتونو



سلامت باشی.

زن متاهل یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 07:49 ق.ظ

من هم رسما عصر ها تبدیل به جنازه میشم باز تو خوبه خونه ای
وراحت استراحت میکنی من از 8 صبح تا 4 عصر روی صندلی پدر کمرم در میاد
تغذیه هم اینجا چندان خوب نیست غذاش
از طرفی چند روزه دارم میرم خرید واسه فینیگل آقا
دیگه نای بلند شدن ندارم
راستی گلی جان من هم رانندگی میکنم ولی میترسم برام مشکلی پیش بیاد
از طرفی بهتر از علاف شدنه
تو چی تا حالا خرید کردی واسه پرنیا خانم ؟
باز خوبه دخترک من خیلی خانمه خدایی
اصلا پسر ها اینجوری اند فکر کنم یک دنده ولج باز وای نگو عوضش دخترت من مطمئنم خیلی آرام وحرف شنو خواهد بود دختر ها اینطوری اند
خوب میشی خواهرم حال من هم اینطوریه طبیعیه

وای تو که خیلی شرایطت سخته.
نه فکر نمی کنم با رانندگی مشکلی پیش بیاد. واقعا بهتر از علاف شدنه!
من هنوز شروع نکردم. اما باید زودتر برم سراغ خریدها تا زیادسنگین نشدم!

پسرن دیگه
آدم دوس داره سرشو بکوبه به دیوار از دستشون
ارمیا هم آدمو دیوونه میکنه
امیدوارم با اومدن خواهرجونت شیطونی هاش کمتر بشه

راستی قالبت خوشگله
منم هوس کردم قالبمو عوض کنم

منم امیدوارم! البته این مساله زیاد به دختر و پسر ربطی ندار. همه بچه ها گاهی قاطی می کنن!!!

ممنون.

مهتاب2 یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 09:31 ق.ظ

گلی جان، خانوم برادرم دیشب زایمان کرد، صبح رفتم بچه ش رو دیدم، وای که چقدر ناز بود، مواظب خودت باش وقران بخون تا هم خودت به اعصابت مسلط باشی وهم یه بچه ی اروم دنیا بیاری.. سن گل پسر هم اقتضا میکنه شیطون باشه الان..

به سلامتی مبارک باشه.
چشم!

مانا( آش شله قلم کار) یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 09:48 ق.ظ http://sooratakam.persianblog.ir

عزیزم خیلی سخته با یه وروجک که مقتضای سنش رفتار می کنه تحولات بارداری رو هم تحمل کرد . خدا قوت و البته اطمینان دارم از پسش برمیای .

تا حالا که از پسش براومدم انشاالله از این به بعدش هم به سلامتی طی بشه!

بهار یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 10:02 ق.ظ http://manojojom.blogsky.com

سلام
من از بچه دار شدن خیلی می ترسم با توجه به اینکه شاغلم و از 6 صبح باید برم سرکار و اگه خیلی زرنگ باشم ساعت 4.5 خونه ام و اینکه مامانم هم شاغله هم راهش دوره و اینکه بعد از مرخصی زایمان دوباره باید برم سرکار و بچه رو بزارم مهد و.... همه و همه من رو می ترسونه!! و اینکه آیا به آرزوهای نرسیده ام می تونم بعد از بچه دار شدن دست پیدا کنم؟؟!!!
شما همچین احساساتی نداشتید؟

سلام
ترس نداره! البته با بچه دار شدن کار و مسئولیت آدم خیلی بیشتر میشه اما ترسناک نیست! بالاخره بچه شیرینی خاص خودشو داره.

راستش من خیلی دنبال آرزوهای دور و دراز نیستم. برام سلامتی و آرامش مهمه! بعد هم وقتی بچه ها بزرگ بشن وقت آدم آزاد میشه و می تونه بره دنبال خواسته هاش.

صبا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 10:31 ق.ظ http://http:/sabar766.blogfa.com

ایشالا که همه چیز خوب و عالی پیش بره و چند ماه باقی مونده رو هم به سلامتی طی کنی

ممنون. انشاالله.

مهسا یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 10:33 ق.ظ

قالب جدید مبارک. خیلی رنگش آرامش بخشه

فکر می کنم رفتاراش طبیعیه این وروجک و تغییراتی که در تو میبینه باعث میشه عکس العمل رفتاری داشته باشه
در کل دعا می کنم گل پسرت آرومتر بشه و زیاد به خوشگل خانوم فشار نیاره

ممنون
بحث تغییرات من نیست همه بچه ها گاهی از این مدل رفتارا می کنن! منتها من الان زیاد توان و انرژی تحملشو ندارم!!!
ممنونم.

ابراهیم یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 11:35 ق.ظ http://namebaran.blogfa.com/

قالب نو مبارک
چه قالب قشنگی
شکر خدا بعد از ماه رمضان دیگه احساس ضعفم برطرف شد .
بستنی معجون بگیرین . زیاد خوشمزه نیست ولی از نظر انرژی عالی

ممنون.
باید امتحان کنم!

آزاده(سوته دلان) یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 11:37 ق.ظ

تا میتونی به خودت برس چند روز پیشا یک برنامه راجع به جنین دیدم اگر مواد غذایی کافی بهش نرسه چه اتفاقاتی میفته ...
نمیدونی چقدر ناراحت شدم که یک خواهر که همه پشت و پناهش برادرش بوده مثل خودم سیاه پوشه از دست دادن عزیزش اونم بوسیله دریای نامرد شده...
خدا بهش صبر بده

مواظب تغذیه ام هستم اما بازم گاهی این جوری میشم. دکتر گفت به خاطر افت فشاره و مساله مهی نیست.

خدا رحمت کنه برادرای هر دوتون رو.

خانم اردیبهشتی یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 02:07 ب.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
راستش من اصلا قالبت را نمی تونم ببینم.

حس نمی کنی پسرت کم کم داره متوجه حضور یک رقیب شده که داره توجه مادرش را ازش می دزده و داره این کارها را می کنه که توجه جلب کنه؟! البته حدسه ها!

سلام
چرا؟!
نه فکر نکنم! اتفاقا از خیلی جهات بهتر و مستقل تر شده اما مثل همه بچه ها گاهی میره روی دنده چپ!!!

حکیم بانو یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 03:15 ب.ظ

گلابتون جان. اگه خودت تو ماشین خوابت ببره بعدش به زور بیدارت کنند بعد ببرن جایی که دوست نداری جان من چیکار می کنی؟ خیلی هم تقصیر گل پسر نیست. خواهرش که دنیا بیاد یه دفعه دنیاش عوض می شه.

آخه عزیزم من همیشه این مشکلو با گل پسر دارم که تو ماشین می خوابه و بعدش بداخلاقه! ولی این دفعه خیلی بداخلاقیش شدید بود!!!

یِ خانومِ شاد! یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 05:43 ب.ظ

خداییش خیلی سخته ولی شیرینه

دکتر پرتقالی یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 09:09 ب.ظ http://dr-orange.blogfa.com

زمان بارداری صبر و تحمل ادم کم میشه. تغییرات فیزیولوژیک بارداریه

صد البته! اما اطرافیان زیاد اینو درک نمی کنن!!!

بازیگوش دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 08:23 ق.ظ /http://bazigooshi7.persianblog.ir/

مهم اینه که خانوم دکتر گفتن همه چی خوبه شکررررررررررررررر خداا...حالا گل پسرم هر از چند گاهی اتیش نسوزونه که نمیشه که میشه؟

صد البته! اون وقت من خیلی خوش به حالم میشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد