شب دلتنگی

هر کاری می کنم نمی شه, شبیه عید نمی شه شبی که سیاهی دل و بدی ها و غفلت ها بیشتر از هر وقت دیگه ای رخ نمایی می کنن. حالا هر چه قدر چراغونی و مولودی, هر چه قدر شربت و شیرینی, یه خلاء بزرگی حس می شه امشب, یه دلتنگی عمیق...
امروز یه حدیث دیدم, دقیقش یادم نیست ولی مضمونش این بود که خدا برای بنی اسراییل به خاطر نافرمانی های زیادشون 400 سال عذاب مقدر کرد, کار براشون سخت شد و اون قدر به درگاه خدا تضرع و زاری کردن که 170 سال از اون عذاب بخشیده شد. اگر شیعیان عصر غیبت هم برای رسیدن فرج این طور تضرع و زاری کنن, دوران غیبت به سر می رسه.

وای بر ما که بیش از هزار ساله در عذاب غیبتیم و به جای تضرع و زاری شدیم مانع رفع عذاب, که از اون قوم نافرمان و ناسپاس هم کم تریم...

امشب دلم نه جشن می خواد, نه چراغونی و شیرینی. یه خلوت و یه جور روضه عید می خواد انگار با یه گریه سیر از سر درموندگی و دلتنگی از جنس گریه های مقام امام زمان مسجد سهله و سرداب سامرا...



+امشب شب خیلی بزرگیه و دعا در اون مستجاب. تو دعاهای خیرتون به یاد ما هم باشید.