افاده ها طبق طبق!

شما توقع دارین زن و شوهری که به قصد طلاق میان دادگاه چه شکلی بیان؟ با اخم و سگرمه های تو هم؟ ناراحت و گریان؟ با داد و بیداد؟ بی تفاوت؟ خوب همه این حالت ها هم ممکنه, هم منطقی. برای همینم وقتی امروز دیدم خانم موکل در حالی که که دستشو دور بازوی شوهرش حلقه کرده و سرش متمایل به سمت شونه شوهرشه, تو راهروی دادگاه پیداش شد, شده بودم شبیه یه علامت سوال گنده که اینا واسه چی می خوان از هم جدا بشن؟! در واقع به زوج های در حال گذروندن ماه عسل بیشتر شباهت داشتن تا زوج های در شرف طلاق!

مجتمع قضایی مربوطه, جدیدا قانون گذاشته که تست بارداری قبل طلاق باید با معرفی نامه عکس دار دادگاه و در آزمایشگاه مستقر در حیاط مجتمع انجام بشه. برای همینم موکلین که شرط کرده بودن به هیچ وجه دادگاه نمیان, مجبور شدن برای انجام آزمایش بیان! تا قبل از امروز ندیده بودمشون و آقای وکیل باهاشون قرارداد بسته بود. با این که حضور من برای آزمایش لازم نبود, آقای وکیل خواهش کرد چون موکلین با دادگاه و تشریفاتش آشنایی ندارن همراهشون باشم. اونم چه همراه بودنی!

خانم با اون تیپ مکش مرگ ما انگار از دماغ فیل افتاده بود! وقتی رفتیم آزمایشگاه و به آقا گفتم تا نوبت خانمش بشه بره بانک مجتمع و هزینه آزمایش رو پرداخت کنه, چنان شاکی شد که بیا و ببین! و رگبار کلمات تند و تیزشو به سمتم گرفت: "به شوهر من چه ربطی داره که بره هزینه آزمایشو بده؟! پس ما وکیل گرفتیم برای چی؟! من هیچ خوشم نمیاد از محیط این جا! اعصابم به هم ریخته! اصلا قرار بود ما دادگاه نیایم! شما باید روز قبل می اومدی هزینه آزمایشو می دادی تا ما معطل نشیم! می رم به آقای وکیل می گم این وضع رو..!!!" محترمانه گفتم:"خانم تقصیر من که نیست. قانون دادگاه اینه که آزمایش باید تو آزمایشگاه این جا انجام بشه..." ولی خوب کلا از اون دسته آدما نبود که حرف حساب حالیش بشه! دیگه خیلی خانومی به خرج دادم و خودمو خوردم تا نگم اگه ناراحتی می خوای من برم جات آزمایش بدم!!! بعد هم ماتحتشو کرد سمت من و با قر و غمزه رفت بیرون! یه خانمی هم که شاهد این صحنه بود با تعجب پرسید:"شما وکیلشی این جوری باهات حرف زد؟!" نوبتش شد رفتم تو حیاط صداش کنم دیدم نیست. خواستم برم دم بانک ولی گفتم به اون مکان گرم و سوزان! اصلا بذار بیشتر معطل بشه! و در حالی که به خودم دلداری می دادم برای طلاق اومده اعصابش خرده, کتابمو درآوردم و مشغول خوندن شدم! یعنی هر چی شوهره با شخصیت و مودب بود, زنه بی تربیت, بی اعصاب و طلبکار! وقتی هم رفتیم داخل کلی ادا درآورد برای دکتره که من دستمو این جوری روی میز نمی ذارم و یه دستمال بده زیر دستم پهن کنم و سوزن رو یواش بزن و ...!!! از دکتر پرسیدم لازمه خود خانم برای گرفتن جواب که 20 دقیقه بعدش حاضر می شد باشه یا خودم می تونم بگیرم؟ که گفت لازم به بودن خانم نیست و منم فرستادمشون رفتن. چون هیچ تضمینی نبود که خانومی کردنم ادامه دار باشه!!!

بعد که آقای وکیل اومد تا با هم بریم داوری و جلسه دادگاه, ( آقای وکیل, وکیل شوهره بود.) کلی شکایت کردم پیشش و فهمیدم آقای وکیل هم دل پری از خانمه داره و گویا تو دفتر هم حسابی خدمت آقای وکیل رسیده بود!!! داوری که رفتیم فهمیدم شوهره 110 میلیون تومان نقد برای مهریه داده! اولش شوکه شدم ولی بعد به آقاهه حق دادم که زودتر بخواد از شر این عتیقه خلاص بشه!  یه چیز دیگه هم چند روز قبل که رفته بودم واحد رایانه دادگاه تا ببینم پرونده کدوم شعبه رفته فهمیدم! پرونده تو سیستم ثبت نشده بود ولی وقتی متصدی, اسم خانم رو سرچ کرد گفت چند سال قبل یه پرونده طلاق توافقی با یکی دیگه و توی یه مجتمع دیگه داشته! شناسنامه اش هم المثنی بود و بدون اسم شوهر قبلی که نشون می داد وقتی جدا شده باکره بوده و تونسته شناسنامه جدید بگیره.

خدا هیچ کس رو گیر آدمای اطواریِ بی تربیتِ طلبکارِ از دماغ فیل افتاده نیاندازه که اعصابی از آدم به فنا می دن به یاد ماندنی!!!

نظرات 29 + ارسال نظر
آفرین شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 11:14 ب.ظ http://mylivesky.blogsky.com/

مامان تربچه شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 11:16 ب.ظ

خدا صبر به تو بده با این ادما و شفای کامل بده به این جور ادما !

آمین!

کیانادخترشهریوری یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:50 ق.ظ

این پستهای طلاق تو منو به هم میریزه.یاد طلاق خودم میفتم که چه مظلومانه جداش دم و از همه چی گذشتم.

آرامش آدم مهم تر از پوله.
به هر حال متاسفم ناراحتت کردم...

نوا یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 01:45 ق.ظ http://navaomom.persiablog.ir

جل الخالقخیلی خانمی.

خانومی از خودته!

نیلیا یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 05:08 ق.ظ http://nilia.blogsky.com/

آه گل پسر بود که جمعه اش را خراب کردی.

شایدم!

عطر بهار نارنج یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 08:45 ق.ظ http://mazandaranbahar63.blogfa.com

زندگی براشون مثل بازی لگو میمونه.میسازن و خراب می کنند!خدایا مددی

مهتاب2 یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 08:53 ق.ظ

عزیزم بد روشی هم نیست.. بعضی خانوما انگار یاد گرفتن طوری رفتار کنن که شوهرشون از خداشون باشه مهریه بدن وتوافقی جدا بشن.

چی بگم؟ بعضیا هم این جورین!

مهسا یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:36 ق.ظ http://khateraaat.blogfa.com

زنه احتمالا بازاریابی ششوهر برا خودش برپا کرده باید با این مهریه هایی که می گیره از دماغ فیل افتاده باشه
خدا بهت صبر بده چطور تحملش کردی

بعید هم نیست!

فرناز یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:39 ق.ظ http://www.farab22.blogfa.com

به نظر منم زنه شغلش شوهر کردن و مهر گرفتن و طلاق دادن بوده. از این راه امرار معاش می کرده

نمی دونم از شوهر اول چه قدر گرفته ولی صد و ده میلیونی که از این گرفته کم رقمی نیست!

پرتو یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:45 ق.ظ http://par2.blogsky.com/

الهی آمین....
تا جایی که من میدونم مردم هوای وکیلشون رو حسابی دارن که باهاشون خوب تا کنه
من یکی از دوستام میخواست طلاق بگیره آجی شاید باورت نشه به بهونه های مختلف به وکیلش زیر میزی داد از قبیل سکه و بنزین

منم تا حالا موکل این مدلی ندیده بودم!!! بقیه لااقل یه احترام ظاهری میذاشتن!

بازیگوش یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:48 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

وووی گلی بهت تبریک میگم من بودم حتمننن یه چک خابونده بودم تو گوشش زن عوضی رو:@@

نگو! اصلا به قیافه ات نمیاد!!!

بازیگوش یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 09:48 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

حالا ببینم مرده اظهار ناراحتی نمیکرد اصن؟بلاخره علت طلاق چی بوده خب؟همین اخلاق زنه ینی؟

نه اصلا! نمی دونم ولیب عید نبود حساسیت های زیاد زنه باشه!

هاچ زنبور عسل یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 10:28 ق.ظ

چه دهنی ازت سرویس شده ها بگم بچه ها بیان حالشو اساسی بگیرن

قربونت راضی به زحمت نیستم!

فرین یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:33 ب.ظ http://farvardin23.blogfa.com

خب یعنی علت طلاق رفتار این خانومه بود؟!!
ممنون از ابراز همدردی!!

نمی دونم بعید نیست!
خواهش می کنم.

سمیه-تهران نوشت یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:41 ب.ظ http://tehrannevesht.blogsky.com

شاید کارش همین بوده که هی ازدواج کنه و پول مهریه رو بالا بکشه!!

چی بگم؟!

بانوی بهار یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 01:19 ب.ظ http://oribad.blogsky.com

سلام عزیزم..
من بیشتر برای شوهرش خوشحال شدم که داشت از شر همچین آدمی راحت میشد...

سلام
منم همین جور. چون شوهره خیلی با شخصیت و خوش برخورد بود.

آفاق یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 01:27 ب.ظ http://b-arghavani.blogfa.com

نردبان این جهان ما و منی ست
عاقبت این نردبان افتادنی ست
لاجرم هر کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست


ممنون از این شعر زیبا و به جا!

خانوم وکیل یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 01:40 ب.ظ http://khanooomvakil.persianblog.ir/

واای بانو چجوری تحمل کردی؟؟؟من اگه بودم همون اولین حرفی که زد به درک واصلش میکردم!!

چی کار می شد کرد؟ دهن به دهن یه آدم نفهم بذارم؟ بعد هم قطعا اگه پرونده مال خودم بود رفتارم جور دیگه ای بود!!!

بهآر یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 01:50 ب.ظ http://http://joyz.blogfa.com/

بعد اینا دلیل طلاقشون چی بود؟

فاطمه یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 02:50 ب.ظ http://2t7p.mihanblog.com/

با هم یک وکیل گرفته بودند ؟
من اگه بودم مکالمه با آقا را ادامه میدادم و اصلا بهش نگاه هم نمیکردم

نه نمی شه که! من وکیل خانومه بودم همکارم وکیل شوهره.
آخه اون موقع که زنه اراجیف می بافت شوهره نبود رفته بود بانک!!!

نیکادل یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 07:33 ب.ظ http://somerest.blogfa.com

ایشون بیشتر به جانور شباهت داشتند تا انسان

بازیگوش یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 08:11 ب.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

عههه کامنتای سوالی رو لاقل جواب بده تنبلللللللللللل

باشه چرا دعوا می کنی؟! جواب دادم همه رو!

ابراهیم دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 ساعت 10:48 ق.ظ http://namebaran.blogfa.com/

اوه اوه اوه
این دیگه چی بود خدا هیچ کسی رو گیر همچین انسان هایی نندازه

الهی آمین!

مهسا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1392 ساعت 12:26 ق.ظ http://darpichokhamejade.blogfa.com/

چطوری تحملتونو بالا بردین؟یه کم به ما هم یاد بدین...

از ملزومات شغلیه! نمی تونم که هی با مردم دعوا کنم!

ادو سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1392 ساعت 10:54 ق.ظ http://www.aduuuu.blogsky.com

چه جالب
کلی پول از همین دو تا طلاقش گرفته

از اولی نمی دنم ولی از این که خوب گرفته!!!

بلورین سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1392 ساعت 03:09 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

خدایی چه آدمایی پیدا می شن...معلوم نیست از دنیاشون چی می خوان که اینجوری با اطرافیانشون برخورد می کنن

آخرش فقط خودشون منزوی میشن.

ساغر 1دختر ورنا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1392 ساعت 11:41 ب.ظ http://vornayan.blogfa.com

چه بی ادب!!

خیلی!

سحر م. جمعه 6 اردیبهشت 1392 ساعت 12:30 ق.ظ http://saharmehrabi.blogsky.com

از اون پست های فوق العاده بود.

حکیم بانو سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 10:23 ق.ظ

واقعا که! تو چطور تونستی تحملشون کنی. الته ناگفته نماند تو شغل ما هم از این موارد مکش مرگ ما دیده می شن.

چاره چیه عزیزم؟! این جور آدما همه جا هستن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد