پیش خودم بمون!

چند وقتی بود دلم می خواست گل پسر یه روز بره جایی و من و شازده خودمون با هم تنها باشیم مثل روزهای قبل بچه دار شدن!!! خصوصا که می دیدم چند تا از فامیلای شازده که با هم  رفت و آمد داریم خیلیاز روزا بچه هاشونو می ذارن خونه مامانشون حتی برای خواب شب و برای خودشون راحتن! تازه مامانم هم هفته ای یکی دو شب سه قولوهای برادرمو میاره خونه خودشون که پدر و مادرشون برن بگردن و شب راحت بخوابن! (خدا شانس بده!) (آیکون یه خواهر شوهر بدجنس! ) ولی این گل پسر قند عسل من تا حالا یه شب هم از من جدا نبوده! اینه که حسودیم به شدت گل کرده بود! امروز صبح کار داشتم، قرار بود شازده گل پسر رو ببره مهد. ولی زنگ زد و گفت گل پسر سرما خورده و سرفه می کنه. رفتن دکتر بعد هم می بردش خونه مامانش. تو راه برگشت بودم که زنگ زد و گفت حالش زیاد خوب نیست. ناهار میاد خونه. منم برم خونه و کباب هم بگیرم، عصری با هم بریم دنبال گل پسر. منم خوشحال که بالاخره یه فرصتی شد ما یه روز مثل قدیما با هم باشیم! با هم ناهار خوردیم، فیلم دیدیم... اما اشتباه می کردم! امرز فهمیدم بدون پسرم اصلا به من خوش نمی گذره. انگار یه گوشه دلم آویزون بود! چند بار به شازده گفتم من پسرمو می خوام دلم براش تنگ شده. شازده گفت منم همین طور! ولی لطف کرد و بعد از ظهر یه خواب مبسوطی کرد و تا بلند شد و رفتیم خونه مامانش شب شد! وقتی گل پسرو دیدم انگار دنیا رو بهم دادن! دلم نمی خواست از بغلم بیرن بیاد. این قدر فشارش دادم و بوسش کردم که کلافه شد! حالا دیگه اصلا دوست ندارم گل پسرم بره جایی بمونه! دلم می خواد همیشه پیش خودم باشه! بحث حسادت و این صحبت ها هم کاملا منتفیه!!!

نظرات 48 + ارسال نظر
کیانادخترشهریوری چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:38 ق.ظ

خوب شد زود فهمیدم! آخه میخواستم بیام زن گل پسر بشم. اینطوری اصلا نمیصرفه!

خوب که شما که از هر نظر برازنده ای. هم کمالات داری هم جمالات! فقط مشکل اینه که چند سالی از پسر من بزرگتری! اینه که نمیشه دیگه!!!

کیانادخترشهریوری چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:38 ق.ظ

اول هم بودم!

تبریگ میگم!

خندان چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:44 ق.ظ http://khandan21.persianblog.ir

منم وقتی دخترم رو چند ساعت نبینم دلم براش یه ذره میشه.تا حالا فقط یه شب پیشم نبوده که فردا صبحش که بیدار شدم گریه ام گرفته بود.

gisoo چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 02:28 ق.ظ http://azshomachepenhun.blogfa.com

اما اینجوری اصلا خوب نیستا!
هم برای خودت هم برای اون
اینهمه وابستگی رو از الان باید تعدیل کرد وگرنه بعده ها خیلی سخت میشه
یهو میبینی از اون مادر شوهر لوسا شدی
خدایی اصلا هم بهت نمیاد

دست خودم نیست! می دونم هم بهم نمیاد!قبلا وابستگیم کمتر بود. اما الان هردو مون وابسته تر شدیم.
البته من سعی می کنم مادرشوهر نمونه ای بشم!!!

آفرین چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 03:14 ق.ظ http://afarin55.persianblog.ir/

محبت مادرانه خیلی ناب و عمیقه ولی بهتره بتدریج گل پسرو عادت بدین به استفلال بیشتری برسه و بهترین روش هم موندن خونه مادربزرگهای مهربونه که حسابی مواظب نوه هاشونن و به بچه ها هم با وجود دور بودن از مادر سخت نمیگذره.
یادش بخبر پدرم همیشه می گفت: بچه بادومه ، نوه مغز بادوم

بدم نمیاد گاهی بمونه ولی خودش اصلا قبل نمی کنه!!! میگه می خوام برم خونه خودمون پیش مامانم!!!

fifi چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 06:27 ق.ظ http://zanaane.blogsky.com

گلاب جان من هم با گیسو موافقم برای خاطر خودت هم شده(هر چند که به نفع پیرت هم هست) اجازه بده چندوقت یکبار شب رو پیش مامانت بخوابه.
کلا با وابستگی زیاد استقلال بچه زیر سوال میره همیشه و اولو از خودش نامطمئن میکنه که حتی در بزرگسالی هم نیاز و وابستگی به مادر اون رو در تصمیمات متزلزل میکنه.
این رو من از نزدیک تجربه کردم.متاسفانه شوهر من تا مدتها اینطور بود حتی حالا هم یواشکی در مورد بعضی چیزها که از نظر من کاملا خصوصیه از مامانش مشورت میگیره!
(البته من و همینطور گیسوی عزیز مادر نیستیم.در عمل واقعا نمیدونم چقدر میشه به تکست بوک و علم اعتماد کرد.)
شاد باشی عزیزم

قبول دارم ولی خود گل پسر چند وقته وابستگیش خیلی زیاد شده و اصلا نمی خواد از من جدا بشه! منم اصلا از پسر لوس خوشم نمیاد. باید روش کارکنم! شاید هم اقتضای سنشه.

بازیگوش چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 07:50 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

الهیییییییییییییییی تیرت به سنگ دلت خورد پس

ابراهیم چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 08:00 ق.ظ http://namebaran.blogfa.com

می دونید
دارم به این فکر می کنم که حس مادرانه چه قدر قشنگ و زیباست .

مونس چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 08:00 ق.ظ

مطمئنی شرح همه ماوقع نبود گل پسر رو نوشتی ؟

مشکوکه ها! همینا بود فقط؟!!

هاج زنبور عسل چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 08:30 ق.ظ http://shm88.blogfa.com

اتفاقاْ منم برنامه ریزی کردم چن وقته دیگه محسنو بسپارم دست مامانم اونم یه شهر دیگه به نظرت دوووم میارم البته همسرم اصن زیر بار نمیره خودمم فک کنم تا مرحله اجرا پشیمون بشم

من که فکر نکنم دووم بیاری!

خانم اردیبهشتی چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:05 ق.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
به جاش من بدون عذاب وجدان می تونم پسرک را خونه مادر یا مادرشوهرم بگذارم ولی حیف که این جا نیستند.
اولین بار پسرک حدود 2 سال داشت رفت خونه مادرشوهرم. من کمی براش دلواپس بودم ولی گویا یک بار هم سراغ مادرش را نگرفته بوده نامرد!!!!
اونی که عذاب وجدانش را نداره امکاناتش را نداره و اونی که امکانش را داره عذاب وجدان داره!
می بینی قسمت را؟!

آخه پسر من خودش حاضر نیست شب جایی غیر خونه بمونه! وگرنه من بدم نمیاد یه شب راحت بخوابم! خیلی اهل عذاب وجدان نیستم. فقط فکر می کردم خیلی بهم خوش میگذره ولی نگذشت!!!

نوزاد چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:08 ق.ظ http://newgreenhouse.persianblog.ir

ببین اون وقت میگی مادر بدی هستی مادر به این خوبی کی داره

شیرین چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:09 ق.ظ

دور بودن از بچه خیلی سخته. به نظر میاد مادرها به بچه هاشون وابسته تر هستند تا بچه ها به مادر.
در کل این مربوط به شخصیت افراد میشه. یکی از همکارهای من بچه شیرخوارش رو پیش مادرش میذاشت با شوهرش میرفت مسافرت. ولی خود من هیجوقت بیشتر از یک شب از بچه ام دور نبودم که اون هم به علتهای خاص بوده.

البته ما هر دو به هم ابسته ایم. پسرم بیشتر. البته خودم بچه وابسته دوست ندارم ولی فعلا یه مدته این جوری شده!

handsome چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:19 ق.ظ

ولی ایده خوبیه.2-3 بار تکرار شه عادت میکنی

بهار چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:26 ق.ظ http://joyz.blogfa.com/

آخی چه حس مادرونه خوشمزه ای

نوشین چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:43 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

فعلا که تجربه ای ندارم و نمیدونم چطور مادری خواهم شد.
اما حس مادرانه زیبایی داری.
همیشه شاد باشین

مهسا چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:46 ق.ظ http://www.khateraaat.blogfa.com

سلام کاش یه چیز دیگه از خدا می خواستی

پرندیک چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 10:10 ق.ظ http://parendik.blogfa.com

خوش بحال گل پسر که همچین مامانی د اره

آفاق چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 10:31 ق.ظ http://b-arghavani.blogfa.com

منم دوست ندارم بچه هام ازم دور باشن هر جور باشه با اونا بیشتر بهم خوش میگذره

اصلا دوست ندارم بدون اونا تفریح برم یا سفر

نمیدونم چه جوری بعضی ها دلشون میاد بچه رو میذارن خودشون میرن سفر

آزاده چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 10:58 ق.ظ http://bekasinagoo.persianblog.ir/

دقیقا از همین وابستگیش میترسم که بخاطرش بقیه بلاهایی که سرم نیومده رو سرم بیارن(شوهر و اینا) وگرنه خیلی حس قشنگیه مادر بودن و دوست داشتن یک موجود بی گناه

جیکو چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 11:51 ق.ظ http://jikjikooo.blogfa.com

تا گلابتون باشه دیگه ازین هوسا نکنههه! چه معنی داره کودکو بفرستی یه جای دیگههه!!!

خانم خونه چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 12:11 ب.ظ http://daysofourmarried.blogfa.com

خوب خداروشکر این فرصت پیش اومد که دیگه هیچ وقت نخوایی یه روز تنهایی بمونین

سارای چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 12:17 ب.ظ http://sari-i.blogsky.com/

ای جان

زهرا مرادی چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:00 ب.ظ

چقدر خوبه این چند ساعت دوری بعضی از ذهن مشغولیاتو حل کرد و دیگه حسرتش رو نمیخوری ...

فروغ چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:02 ب.ظ http://raddepahayam.blogfa.com/

بازم خوبه که تجربش کردی و الان فهمیدی که بدون گل پسر نمیتونی! اینجوری دیگه حسودیتم درد نمی گیره مادر مهربون

maryam چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:22 ب.ظ http://maryam-bashkani.blogfa.com/http://

من که دوتا پسری رو گذاشتم خانه پدری و با شوهری داریم میریم دور ایران در یک ماه!

واقعا؟ یک ماه؟!!!

سمان چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:26 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com

بزن دست قشنگه رو به افتخار مامان صادق و مهربونافرین

زهره وبلاگ خون خاموش گذشته چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:38 ب.ظ

واقعا

اندر احوالات ... چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 01:48 ب.ظ http://nasim30.blogfa.com

مامان دو قلوها چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 03:10 ب.ظ

هم خودت نمونه ای هم مامانت چون واقعا از نظر منه دوقلو دار این یک شاهکار وبزرگی محسوب میشه که مامان سه قلوها رو یکی دو شب تو هفته نگه می داره که عروس خانوم برن راحت بخوابن من میدونم چه حالی داره
تازه کاش من یه خواهر یا دختر داشتم غالب مامانت یا خودت می کردم این قده دوز مهربنیتون بالاست

نظر لطفته عزیزم.
خوب یه دختر بیار!!!

سرگردان چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 03:17 ب.ظ http://manosargardani.blogfa.com

سلام!
خدا حفظش کنه برات!!
منم که اوایل متنت رو خوندم با خودم گفتم اگر این فرصت پیش بیاد گلابتون عمرا دووم بیاره !! و نمیتونه دوری گل پسر رو تحمل کنه! حتی یک شب!
و تا اخرش که خوندم دیدم حدسم درست بوده!!

سلام
ممنونم.
چه جالب!!!

حسنا بانو چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 04:19 ب.ظ http://hosnabanoo.blogfa.com

رنگ وبلاگت تیره شده یا برا من بد باز شده؟
آخی
خانومی...خیلی تناقض جالبی بود
سینیور میگه ما تا 10 سال بچه دار نشیم عشق و حال دنیا رو بکنیم
اونوقت من برعکس بچه میخام الان

نه تیره نیست.
تناقض شما که جالب تره! ولی نه این نه اون.

اماسیس چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 05:42 ب.ظ http://emasis.persianblog.ir/

ساغر 1دختر ورنا چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 06:33 ب.ظ http://vornayan.blogfa.com

عزیزززززززززززززززززم

مامان ِ خوشگل ِ مهربون

تکینه چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 07:23 ب.ظ

یه سر به وبلاگم بزن.

سحر چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 10:02 ب.ظ http://sf22761.blogfa.com

الهی هیچ وقت دور نشه ازت و دلواپسش نشی گلی عزیزم.

مهتاب چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 10:13 ب.ظ http://mah77.blogsky.com

ولی گلی جان منم موافقم که گهگاهی بچه ها از پدر ومادر دور باشن. خیلی مزایای ویژه داره. ...

آره قبول دارم ولی گل پسر مدتیه خیلی بهم وابسته شده و قبول نمی کنه شب جایی بمونه.

مهرناز پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 01:37 ق.ظ http://rahadarbad90.blogfa.com

ما یه فامیلی داریم که خیلی نذر و نیاز و دوا درمون کرد که بچه دار شه حالا طفلی ۶ماهشه از شیر گرفتتش میگه میخوام خرید برم اینور اونور برم دلم خون بود اینجوری میمونه پیش مادر شوهرم!!!!!!!!
میدونم تو مادر خیلی مهربون و با محبتی هستی.مگه میشه آدم دلش واسه بچش تنگ نشه...من که اگه نیوشام بیاد دنیا۲سال شیرش میدم بعدش هنوز نیومده عاشقشم.دعا کن بیاد....

وا! پس چرا بچه دار شد؟ هدفش چی بود؟ مادر بودن اول همه یعنی از خود گذشتگی.بالاخره زحمت و سختی داره.
انشاالله که زودتر بیاد.

مهربان پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 01:42 ق.ظ

چه مامان خوبی :*

جنس مونث پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 02:37 ق.ظ

منم ی وقت هایی دلم میخواد با هم تنها باشیم . درست وقتی دخترم نیست خونه انگار هیچه سوتو کوره ولی هر بارم پیش اومده با هم باشیم هی فکرم پیش دخترست ولی میخوام ی برنامه بریزم تا چهار تا نشدیم این کارو کنم عقده ایی ی وقت نشم .

حتما برنامه ریزی کن. گاهی دو نفره بودن لازمه.

Oliea پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 04:58 ق.ظ

نازی
منم هیچ وقت دخترم ازم جدا نشده، تو اتاق خودشم نمیخوابه میاد بغل ما میخوابه ، نمیدونم تا کی میخواد انقد وابسته باشه!

پسر منم همین جوره!!!

خیاط باشی پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 09:55 ب.ظ http://otaghe-khayyati.blogsky.com/

خدا برات نگهش داره

ما(ریحانه) جمعه 9 تیر 1391 ساعت 07:13 ب.ظ

عزییییییزم... جان.. واقعا حس مادری حس عجیبیه... هستن یه جور نگرانیم نیستن یه جور دیگه نگرانیم...
فکر کن وقتایی که ریحانه پیش باباشه و من میدونم که اونا بچه داری بلد نیستن یا حداقل قلق بچه منو بلد نیستن چه حالی دارم!!!!
خدا گل پسری بو و دخملی منو برامون حفظ کنه.. نه اصلا خدا همه بچه ها رو برای مادارشون حفظ کنه...
راستی رمز رو برات فرستادم ..

آره پر از احساسات متناقض!!!

الهی باید خیلی سخت باشه...

انشاالله.
ممنون

خاطرات من (یک مادر) جمعه 9 تیر 1391 ساعت 07:15 ب.ظ http://reihanejan.blogfa.com

بالایی من بودم.. به اسم قبلیم واست کامنت گذاشتم...

نیوشا جمعه 9 تیر 1391 ساعت 07:34 ب.ظ http://maried.mihanblog.com

سلام خوبی خوشی چه خبر؟
عزیزم من شمارو با افتخار لینک کردم اگه دوست داشتی ما رو با نام "ماجراهای دوران نامزدی ما زیر یک سقف" لینک کنین.ممنون

حکیم بانو شنبه 10 تیر 1391 ساعت 01:25 ب.ظ

سلام. وقتشه که یه خواهر برای گل پسر بیاری تا اون قدر سرت شلوغ بشه که از خدات باشه یکی یه ساعت بچه ها رو نگهداره.

پیشنهاد بدی نیست!!!
راستش وقتی کوچیکتر بود خیلی دلم می خواست یکی چند ساعتی نگهش داره که بتونم استراحت کنم و به کارام برسم. ولی حالا که بزرگتر و مستقل تر شده و فوق العاده شیرین زبون زیاد طاقت دوریشو ندارم!!!

فــــرناز یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 03:09 ق.ظ http://farnazjun.persianblog.ir/

سلام! الهی! الان این عکس چقدر شبیه خودتونه با گُل پسر! خیلی شبیهه، به خدا! :)

آره مخصوصا عکس بچه خیلی شبیه گل پسره برای همین خوشم اومد و گذاشتمش.
تو چرا این قدر کم پیدا شدی؟؟؟

چه جالب
ولی به نظرم گاهی لازمه زن و شوهر تنها باشن
به یاد قدیم

خدا حفظش کنه برات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد