استقلال عمل!

از اون جایی که جناب شازده هنوز برای خودش ماشین نخریده و هر روز گیگول رو صبح می بره و شب میاره، فرصتی نیست که من خودم تنهایی رانندگی کنم و حالشو ببرم! فقط گاهی کنار شازده رانندگی می کنم البته اگه گل پسر بذاره! چون بعضی وقتا به شدت گریه می کنه و می گه: "بشین این ور!‍ باید بابا جون رانندگی کنه!!!" بعد هم شازده این قدر می گه این جوری کن و اون جوری کن که گاهی اصلا رانندگی یادم می ره! هیچ وقت هم نمی ذاره تنهایی بشینم. تصورش اینه که اگه خودش کنارم نباشه حتما تصادف می کنم و یه بلایی سر خودم میارم! یعنی کشته مرده این همه اعتماد به نفسیم که بهم می ده! خلاصه که ما عقده ای شدیم برای یه دفعه تنهایی و با اعصاب راحت رانندگی کردن! این وضعیت بود تا دیروز که شازده یه سفر کاری یه روزه رفت و ماشین تو خونه بود! شبش هم به مناسبت تولد خاله ام خونه مامانیم دعوت داشتیم. دیگه لازم نیست بگم که من از روز قبلش تصمیم گرفتم بدون این که چیری به شازده بگم خودم با ماشین برم تولد؟! از بعد از ظهر با گل پسر صحبت کردم که امروز می خوایم بریم خونه مامانی  من می خوام رانندگی کنم و تو باید پسر خوبی باشی و بشینی عقب و گریه نکنی... اولش که هیچ جوره زیر بار نمی رفت و می گفت باید بابا جون رانندگی کنه! شازده خودش کمه پسرش هم رانندگی منو قبول نداره! اما بعد از تلاش های فراوان بالاخره راضی شد! قبل از شلوغ شدن خیابون ها با احتیاط فراوان راه افتادیم.اولش صدقه کنار گذاشتم و هر چی ذکر بلد بودم خوندم! یه کم که اومدم ترسیدم و فکر کردم اصلا چرا ماشین برداشتم و چه جوری تا اون جا برم؟! ولی بعدش به خودم گفتم تو می تونی! کاری نداره که! به هر حال با آرامشی که مدام به خودم می دادم رفتیم و رسیدیم. وقتی ماشین رو پارک کردم انگار یه باری از روی دوشم برداشته شد! خیلی هم احساس خوشحالی و توانمندی داشتم!


به شازده تلفن زدم و گفتم عزیزم من با ماشین اومدم! صحیح و سلامت رسیدم. نگران نباش! اولش فکر کرد شوخی می کنم، بعد یه کم سکوت کرد و گفت: گلی تو واقعا چه فکری کردی؟ نگفتی تصادف کنی یه طوری بشه؟! گفتم: نه! مگه قراره تصادف کنم؟ حالا هم که مشکلی پیش نیومده!

شب که اومد دنبالم و برگشتیم خونه یه چیزایی می پرسه که انگار من نه رانندگی بلدم و نه گواهی نامه دارم! می گه: راستی ماشینو چه جوری از تو پارکینگ درآوردی؟!  ـ به راحتی!  ـ سرچهارراه فلان رسیدی چی کار کردی؟! ـ وایستادم چراغ که سبز شد دوباره راه افتادم!  ـ مشکلی نداشتی تو راه افتادن؟!  ـ نه! چه مشکلی؟! ...

نظرات 61 + ارسال نظر
بهار جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 08:36 ب.ظ http://en-qolt.blogsky.com

زنده باد! همین طوری ادامه بدی سه هفته دیگه همه رو می پیچونی پنج شنبه جمعه می ری شمال با ماشینت! حالا ببین کی گفتم!

به اون مرحله برسم که عالیه!

هاچ زنبور عسل جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://shm88.blogfa.com

ینی منم میتونم این جر بزه رو داشته باشم
تازه از بیرون شهر اومدیم امروز که می خواسیم بریم بهم گفت بشین پشت فرمون اما ازون جاییکه با خوا هرشوهر جان اینا بودیم ترسیدم گند بزنم
آخه ما تقریبا همزمان گواهی نامه گرفتیم از خیرش گذشتم ولی بعدش پشیمون شدم
حالا که اون میگه من قبول نمی کنم

آره می تونی. فقط باید اعتماد به نفس داشته باشی.

ابراهیم جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://namebaran.blogfa.com

جالبه
پسرا معمولا از مادرشون حمایت می کنن
نمی دونم چرا پسر شما برعکسه
متاسفانه افرادی که رانندگیشون خوبه فکر می کنن خودشون از روز ازل بلد بودن و هرگز روزگاری که با ترس ماشین راه می بردن رو یادشون نمیاد

نمی دونم!
بله متاسفانه!

خانوم وکیل جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 10:03 ب.ظ http://khanooomvakil.persianblog.ir

به افتخار گلابتون دست دست
مطمئن باش اگه تمرین کنی راننده خوبی میشی.همه که از اول "شوماخر " نبودن که!!اگه ماشینتم دیواری جایی رو ندید نگران نباش درست میشه.سعی کن به انرژی های منفی هم توجه نکنی!!مردا اصولا فکر میکنن راننده به دنیا اومدن!!
راستی اسم ماشینتم خیلی باحاله!من اسم مال خودمو گذاشتم جیمبو!!!!

متشکرم!
اون که مسلمه ولی فرصت زیادی برای تمرین نیست چون شوهرم ماشینو می بره!
نه توجه نمی کنم. اگه به حرف اون توجه کنم که باید کلا بی خیال رانندگی بشم!
مرسی.

مهربان جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 10:21 ب.ظ

به افتخار گلی با جَنَم یه کف مرتب!
کف کف کف کف
:******

کیانادخترشهریوری جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 10:24 ب.ظ

این مردها اینطورین دیگه.من نزدیک ده ساله ماشین دارم ولی وقتی تازه ساناز رو خریده بودم بابا انقدر نگرانم بودکه.

چرا این جورین واقعا؟!

تکینه شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.takineh.blogfa.com

لیدیز اند جنتلمن گلی شوماخر خواهر مایکل شوماخر رو خدمتتون معرفی میکنم.هوراااااااااااااااااااااااااااااااا

ما شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:10 ق.ظ

افرین گلی
من به داشتن دوستی مث تو افتخار میکنمممممممم
افرین
تو میتونی
شک ندارممممممممممممم

مرسی عزیزم.

بازیگوش شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:29 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

ینی گلی لون وسطاش که گفتی میخاستم برگردماااا میخاستم خفه ات کنم گفتم نکنه برگردییییییی


باریییییییییییییییییییک خوشم اومد تو مایه فخر نسوان ایران زمینی حتی:دی

من کی گفتم می خواستم برگردم؟! فقط یه نمه ترس اومد سراغم که زود فرستادمش پی کارش!!!

مچکرم!

ان شرلی شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:31 ق.ظ http://ansherly.persianblog.ir/

چه عالی ما هم روحیه گرفتیم

نوبهار شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:44 ق.ظ http://draftz.blogfa.com/

یعنی مرده این اعتماد به نفس مردا هستم من!

منم اعتماد به نفسم خیلی بالاس! شازده سعی می کنه کمش کنه ولی نمی تونه!!!

رز شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 01:31 ق.ظ


دقیقا دقیقا
مثل خود من که میترسم ماشین دست نرگس بانو بدم.

بیچاره کله هم التماس میکنه ولب خب جراتشو ندارم.

کار اشتباهی می کنین. ترس بی خودیه. نهایتش تصادفه دیگه!!!

مامان دوقلوها شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 08:18 ق.ظ

وای گلی جون من 3 تا نیروی بازدارنده دارم همسر که معلومه دوقلوها هم می گن مامان اول یه ماشین 206 قرمزززززززززززززززز بخر بعدددددد من چی کار کنم افرین به شما همینطور ادامه بده غافلگیری اقای شازده رو

ای بابا! چه وضعیه!
تو هم باید مستقل عمل کنی!

ته مانده حرف های دلم (فاطیما) شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 09:12 ق.ظ http://tahmandeh.blogsky.com/

امان از دست این مردای استرسی!
علی هم همینطوره
یعنی من اگر با ماشین برم جایی، تا برسم دلش هزار راه میره و از دلشوره میمیره

خوب بهش نگو!!!

handsome شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 09:16 ق.ظ

منم همین مشکل رو دارم ولی فرقش اینه که مامانم میترسه و سوویچ ماشین رو از دستم قایم میکنه با این که 2 ساله پشت فرمون نشستم حتی حاضر نیست تا سر کوچه ببرمش میگه فقط بابات

وای! بعد دو سال هنوز اعتماد نداره؟!

آزاده شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 09:23 ق.ظ http://bekasinagoo.persianblog.ir/

یکبار تو جمه من گفتم وقتی گواهینامه بگیرم همسرم ماشین میده دستم تا یاد بگیرم اونم با پر رویی کامل گفت من ماشین دست زن نمیدم!!!
اونوقت فرداش ماشینش داد داداشش تا بره دختر بازی
وقتی اعتراض کردم گفت:
اون داداشمه شاید سالی یکبار بخواد تو زنمی شاید هر روز بخوای
و به این میگن عذر بدتر از گناه!!!!!!!!!!!!!!!

نوزاد شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 10:01 ق.ظ http://newgreenhouse.persianblog.ir/

دقیقا می فهمم چی میگی به جای دادن انرژی مثبت همش انرژی منفی میدن!

پرندیک شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 10:03 ق.ظ http://parendik.blogfa.com

سلام
افریننننننننننننننننننننننننننننننننننننن

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ستاد روحیه دهی به گلابتون بانو جان

پسرا همشون همینن

نمونه مشابهش استاد ما

اونم قبل عید گواهینامشو گرفته بود بعدش هر وقت میشست پشت ماشین پسرک سه ساله گریه میکرد که الان تصادف میکنیم پاشو

سلام

ممنون



از دست پسرا و پدراشون!!!

آفاق شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 10:50 ق.ظ http://b-arghavani.blogfa.com

اخ اخ منم همین مشکل رو دارم اگه با همسرم بشینم اونقدر دخالت میکنه اصلا رانندگی یادم میره

تنهایی نشستم این قدر راحت و خوب بود!

نیره شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 10:59 ق.ظ

یه بار من پشت فرمون نشستم بعد دقیقا همین اتفاق افتاد...ولی اوضاع من خیلی بی ریخت بود نزدیک بود تصادف کنم اونم 3 بار!
اینه که به آقامون گفتم من دیگه رانندگی نمی کنم تا وقتی که یه ماشین قراضه برای تمرین داشته باشم!!!

ازبس که مردا آدمو هول می کنن! تنهایی بشینی خیلی راحت تری!
این فکرا رو نکن. بالاخره باید از یه جا شروع کرد.

بهار شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 11:23 ق.ظ http://oribad.blogsky.com

سلام عزیزم..
رانندگی کنار آقایون یک پروژه عظیمه.. من که همیشه با همسرم کارم به دعوا میکشه همچین نگاه میکنه و حرف میزنه انگار خودش شوماخره.. جدیدا یاد گرفتم سکوت کنم انقدر که دیگه خودش هم ساکت میشه آخرش..
کار خوبی میکنی.. من هم باید از این روش شما استفاده کنم.. شاید این دلسوزی الکی همسرم کم بشه..

دقیقا همین طوره!
روش خوبیه. امروز که بهش گفتم ماشینو برام بذار گل پسر رو ببرم مهد با رانندگی کردنم مخالفت نکرد فقط گفت خودم کار دارم ماشین می خوام!
اعتمادش جلب شده!

جوجو شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 11:32 ق.ظ http://a2210.blogfa.com

بزن دست قشنگه رو
ایول گــــــــــــــــــــــــــلی خودمون
اونموقع تو تصور من اینشکلی بودی



نوشین شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 11:36 ق.ظ http://Nooshnameh@blogfa.com

خوش به حالـــــــــــــت
من بعد از سه سال که گواهینامه گرفتم هنوزم میترسم رانندگی کنم

چند جلسه کلاس بگیر و شروع کن.
منم به خودم گفتم اگه الان پشت ماشین نشینم دیگه نمی شینم!


راستی آدرس وبلاگت اشتباه داره. به جای نقطه @ گذاشتی!

حکیم بانو شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 11:54 ق.ظ

آفرین به بانوی فروردینی. رانندگی هیچ کاری نداره. فقط باید نترسی و حواست رو جمع کنی و البته موقع روندن از هر سه آینه استفاده کنی.

من نمی ترسم. حواسم هم جمعه. شازده بی خودی نگرانه!

زهرا م شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:03 ب.ظ http://zkh.asrbkog.ir

سلام گلابتون عزیزم بهترین کار کردی همینطور ادامه بده خیلی زود یک راننده متحبر میشی برات آرزوی موفقیت میکنم ضمنا اون پست عزیز دل مادر خیلی شیرین بود ازت متشکرم که من به سالهای کودکی بچه هام بردی۰

سلام
ممنون عزیزم. نظر لطفته.

صبور شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 01:41 ب.ظ http://saboraneh.blogfa.com

عزیزم تجربه نشون داده اصلن در کنار همسر گرامی نباید اوایل یادگیری نشست و رانندگی کرد بسکه دلشون شور میزنه ! والاااااااااااا

دقیقا! این قدر راحت بودم خودم تنهایی رانندگی کردم!

ghazaleh شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 02:16 ب.ظ http://gh-najafi .blogfa.com

اخ اخ اخ نگو که من این مشکل تو رو دارم
بعضی وقتا به شوشو می گم تو از 6 سال پیش اعتماد به نفس من و کشتی
اینقد رکه به ادم استرس وارد می کنه احساس می کنم هیچ کاری از عهدم بر نمی اد
اما افرین کار خوبی کردی بازم اینکارو بکن که برات عادی شه
رانندگی رو می گما !!

دیگه رو اعصاب من بود! حالا که خودم تنهایی ماشینو بردم هم اعتماد به نفسم زیاد شده هم ترس شازده کم شده!

مولی شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 03:14 ب.ظ http://mool-field.blogsky.com

آفرییییییییییییین.

یاد اولین روزی افتادم که با برفی تنهایی رفتم بیرون و شلوغ ترین نقطه ی شهر رو هدف گرفتم :دی

مطمئن باش خیلی زود همه رو رانندگی ت حساب می کنن، همیشه آروم و همیشه با اعصاب رانندگی کن و حرف های آقایون رو نشنیده بگیر.

ممنون

اولین دفعه رفتی جای شلوغ؟!
سعیم همینه!

خانم اردیبهشتی شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 03:54 ب.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
من وقتی گواهینامه ام را گرفتم اولین بار تنها پشت ماشین نشستم چون می دونستم کنار یک راننده قدیمی نشستن اعتماد به نفس آدم را نابود می کنه!
من نمی دونم چرا این پسرهای ما ذاتا مردسالارند؟! این برای من آرتمیسی خیلی سخته! داشتن یک پسر مردسالار

سلام
آفرین کار درست رو تو کردی!

چرا واقعا؟!

مامان کیانا شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 03:55 ب.ظ

سلام عزیزم آفرین باید خیلی وقت پیش این کارو میکردی منم دقیقا اولین بار تنهایی رفتن همین حالات رو داشتم ولی کم کم به مرور زمان همه چیز کاملا عادی میشه رانندگی خیلی آسونه فقط دقت بسیییییییییییار بالایی می خواد به امید موفقیت های بیشتررررررررر

من یک و ماه و نیمه گواهی نامه گرفتم! زود شروع کردم دیگه!!!

ممنونم.

لیلی شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 04:12 ب.ظ

آفرین خانمی

maryam شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 06:13 ب.ظ http://maryam-bashkani.blogfa.com

آی از دست این مرد ها ،انقده میگن مواظب باش ،چرا اینجوری پیچیدی ،چراانقد از نزدیک ماشین ها میری الان میزنی بهش که آدم از خیر رانندگی میگزره
آفرین به تو که تنهایی رانندگی کردی

من چون هم روم زیاده هم به رانندگی نیاز مبرم دارم هیچ جوره از خیرش نمیگذرم!

غلامی شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 07:51 ب.ظ http://tasaod.blogfa.com/

سلام
امون از دست این مردا کوچیک و بزرگم ندارن
بیا یه امتحان دوباره بده برا همسر گواهی نامه مجدد بگیر با مهر ایشون بلکه باور کنند ما خانمها هم می توانیم

سلام
به اینا باشه که کلا گواهی نامه نمی دن!

سارا شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 09:26 ب.ظ http://ma3nafaronesfi.blogfa.com/

من که کنار همسرم کاملا اعتماد به نفسم رو از دست میدم

غیر از این باشه جای تعجبه!

فــــرناز یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 12:06 ق.ظ http://farnazjun.persianblog.ir/

ها ها ها ها آفرین آفرین من به شما افتخار می کنم. :))

سحر یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 10:21 ق.ظ http://sf22761.blogfa.com

ای ول گلیییییییییییییییییییییییییییییییییی درایور
دست و جیغ و هوراااااااااااااااااااااااااا

همینجوری ادامه بدهههههههههههه

مچکرم!

آرامیس یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 11:40 ق.ظ http://nightday.blogsky.com

ای جان ... چقدر تشویق میشی تو؟البته دختر منم موافق رانندگی من درحضور بابا توی ماشین نیست چون دوست داره تمام توجه من به اون باشه و این با رانندگی من جور درنمیاد.به نظرم مردها اینجورن که فکر میکنن فقط کارخودشونه.این درمورد منم هست در جالیکه من سالهاست و قبل از ازدواجم توی رانندگی مستقل بودم و همسرم از اول این رو میدونست ولی عملا گاهی اوقات هی دستور میده سر ماشین رو اینور اونور کن که داد منو درمیاره و حوصله شو ندارم.لذا الان هم که نیازم به ماشین زیاد نیست و خودم یکی جداگانه ندارم پیش میاد که قراره من راننده باشم فقط درحالت اجبار میپذیرم.آره خواهر!

فقط خودم خودمو تشویق می کنم!!!
خوب من خیلی نیاز دارم. اصلا از سر نیاز تازه رفتم یاد گرفتم! هر جوری هست باید بشینم!

فروغ یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 11:43 ق.ظ http://raddepahayam.blogfa.com/

ای ول گلی جون دست راستت رو سر من که انقدر نترسم از پشت فرمون نشستن!
راستی گلی قالب جدیدت خوبه قبلی چشمو اذیت میکرد

ترس نداره که! باید اعتماد به نفست رو ببری بالا.

خودم هم همین احساسو داشتم!

نونو یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 11:56 ق.ظ http://ghermeziii.persianblog.ir

گلی خانوم جان، راستش یادم میاد وقتی گواهینامه گرفتم یه سه سالی بین گواهینامه گرفتن و رسماً پشت ماشین نشستن فاصله افتاد، تا اینکه آقای پدر تصمیم گرفت خودروی خودشو عوض کنه... منم که فوضول، گفتم منم میام تا مراحل اداریش رو یاد بگیرم... خلاصه برات بگم که بعد از به نام خوردن سند، پدرجان کلیدو داد دستم و گفت برو تا خونه، فقط مراقب باش به خودت آسیب نزنی، به هیچ مردی که بخواد روحیه ات رو تضعیف کنه راه نده، روی همه رو هم کم کن اگه ماشینو هم ترکوندی فدای سرت، خلاصه من که اینارو اصلاً نشنیدم با ترس و لرز نشستم پشت ماشین، 5 بار خاموش کردم و همون روحیه اولیه باعث شد که الان خودم برم سفر، هرجایی که فکرش رو بکنی و با گذشت 10 سال از اون ماجرا الان رانندگیم خیلی خوبه، میگم خیلی خوب چون اینو مردایی که کنارم میشینن میگن که هم آرتیستی رانندگی میکنم هم دست فرمونم خوبه و هم احاطه ام به ماشین، میخوام بگم که ترس برادر مرگه، هیچوقت نترس چون اگه بترسی نمیتونی بزنی تو گوشش و راننده بشی... با این شجاعت چند روز پیشت هم باید بگم آینده روشنی در انتظارته جانم :)

آفرین به آقای پدر! و آفرین به شما.
امیدوارم رانندگی منم به زودی خوب بشه!

رضوان یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 12:18 ب.ظ http://noorekhoda.blogsky.com/

همسر منم اصلا نمی تونه کنار من بشینه موقع رانندگی!
اما خوبیش اینه که اون اوایل که گواهینامه گرفته بودم هرجا می خواستم برم ،هی میگفت خب ماشینو بردار خودت برو دیگه ! فکر کنم در رابطه با همسر من یه معجزه صورت گرفته بود.

خیلی خوبه این جوری. ولی شازده کلا با رانندگی کردن من مشکل داره و بهم استرس وارد می کنه!

*پرنیان* یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 12:45 ب.ظ http://ghalam110.blogfa.com/

امان از دست این آقایون که فکر میکنم خانومشون هیچی حالیش نیست..ما هم نمونه اش رو داریم

باریکلا کار خوبی کردی....من اولین بار که ماشین رو برداشتم تنهایی رفتم فرودگاه! دنبال مامانمفکر کنم بیشتر از هزار بار آیه الکرسی تو راه خوندم...دهنم سرویس شده بود از استرس
وقتی مامانم رو دیدم و گفتم با ماشین اومدم چشا 4 تا شده بود!!!!

تا فرودگاه؟!
کارت خیلی درسته!

صبا یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 02:31 ب.ظ

آفرررررررررررررررررین . درسته همینه

گلی جان ما یک ضرب المثل داریم که میگه نازکش داری ناز کن نداری پاتو دراز کن !!

خودت باید به خودت روحیه و اعتماد به نفس بدی . البته ما هم بیکار نمی نشینیم و میگیم تو می توووووووونـــــــــی

چه کنیم دیگه. همه تلاش می کنن روحیه منو بگیرن منم سعی می کنم خودم به خودم روحیه بدم!!!!
از روحیه دهی دوستان وبلاگی هم کمال تشکر را داریم!

ویدا یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 02:47 ب.ظ

بابا من کشته ی این همه اعتماد به نفسی هستم که شازده بهت میده. احتمالا به پسرش هم سپرده که هوای باباشو داشته باشه.
من که گواهینامه رو فقط به کمک تمرینهایی که با همسرجان داشتم گرفتم. بعدش هم با اصرارهای ایشون و البته علاقه خودم اینقدر رانندگی کردم تا قشنگ یاد گرفتم .
ولی هنوز پدرشوهرم میترسه من رانندگی کنم. منم میترسم ایشون کنار دستم بشینه چون اینقدر راننده بنده خدا رو به هول و ولا میندازه که اگه من راننده بودم خودمو از شیشه پرت میکردم بیرون

آفرین به آقای همسر. از این مردا کم پیدا میشن!

سحر یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 03:16 ب.ظ http://sf22761.blogfa.com

نه عکست رو ندیدم
تو پستی که گفتی ( پست ۲۸ سالگی ) عکس نبود .
نوشته بودی عکس حذف شد .

تازه حذفش کردم! چرا زودتر نرفتی ببینی آخه؟!

تک درخت(رابینسون) یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 04:00 ب.ظ http://1takderakht.blogfa.com/

سلام. ۲هفته پیش یه خانوم سخت ترین کاره ممکنو کرد و با اینکه می تونست خیلی راحت به راهش ادامه بده گلگیر سمت شاگردشو محکم فرو کرد تو دره ماشینه من و درو له کرد..... می گفت هول شدم.....................خواهش می کنم شما خوانومای محترم رانندگی رو بی خیال شین و....... به امید اون روز شاید مدیریت و یا آشپزی رو بتونید انجام بدید اما رانندگی...........................

حالا همه آقایون رانندگی هاشون خوبه مال خانوما بد؟!
یه ذره منطقی باشین.چون یه خانوم هول شده ماشین شما رو داغون کرده دلیل نمی شه که شما بخواین کل خانوما رانندگی رو بذارن کنار!!!

مهسا یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 06:10 ب.ظ http://www.khateraaat.blogfa.com

گلی خانم نگرانت چی کار کنه بنده خدا
به روزم منتظر نظرتم

نگرانی بی مورده!

نگار یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 11:04 ب.ظ http://eshghekaghazi.blogfa.com

ما که ۱۲ ساله بودیم مثله پسران تازه پشت لب سبیل سبز کرده ماشین پدر محترم را دزدیده و به امر دور دور مشغول میشدیم
تازه دوستانمان را هم اغفال میکردیم
دستی هم میکشیدیم
ولی الان از بابا اصرار از من انکار
اصلا همه چی خلافش بیشتر حال میده

رویا.ت دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 01:05 ق.ظ http://royatadbir.blogfa.com/

آفرین عزیزم کارت عالی بود! چه معنی داره به یه خانم وکیل انرژی منفی بدن؟!!

ممنون!

シوシ فرنگی دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 01:22 ق.ظ http://lahzeham.blogsky.com/

آفرین به این اعتماد به نفس
تا قبل از اینکه عقد کنم بابام که کنارم می نشست من دست پاچه می شدم رانندگی کنم...داداشم که کنارم نشست بهتر شد رانندگیم...حالا همسریم که می شینه کنارم ای کم و بیش اینکارو بکن اون کارو نکن می کنه
ولی من هنوز اعتماد به نفس لازم رو ندارم ماشین بابایی رو بردارم..همش حس می کنم موقعی که می خوام پارک کنم می افته تو جوب...واسه همین با فاصله زیاد از جوب کنار خیابون پارک می کنم...
یه خورده به منم بده از اون اعتماد به نفست
پیش منم بیا...منتظرما

یه دفعه که دلتو به دریا بزنی درست میشه. از مسیرهای کوتاه و خلوت شروع کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد