452. درهم نوشت زمستانه

حال این روزام مثل پاندول ساعته! خوب،بد،وسط. یه روز با حوصله و پرانگیزه، یه روز بی اعصاب و بی حوصله. خلاصه که تکلیفم اصلا با خودم معلوم نیست! فقط  می دونم چیزی که خیلی بهش نیاز دارم بیرون بودن از خونه اس و دورهمی های دوستانه که البته زیاد هم موقعیتش پیش نمیاد. سرمای هوا هست و بچه ها و گرفتاری های اطرافیان! 

چیزایی که قبلا خیلی سرگرمم می کرد دیگه نمی کنه! مهم ترینش بافتنی که سال های قبل هم وقتمو پر می کرد و هم حالمو خوب، امسال اصلا حوصله اش نمیاد! البته خیلی هنر کردم یه ژاکت و کلاه برای گل پسر بافتم اما فقط همین! نظم و ترتیبم  تو انجام کارای خونه هم رفته پی کارش، همه کارام شده نصفه و نیمه و رفع تکلیفی!

نمی دونم افسردگی فصلی گرفتم یا این همه مشکل و مساله ی ریز و درشتی که اطرافم هست توان و رمقم رو گرفته؟؟؟ و البته که خیلی سعی می کنم با بهانه های کوچیک حال خودم و خونه رو خوب نگه دارم...

کاش حس و حال بیشتر نوشتن رو پیدا کنم!