ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
و گلابتون بانو پنج ساله شد...
پنج سال پیش تو دورانی که حس می کردم به اجبار حبس شدم تو خونه و حال و حوصله درست و حسابی نداشتم، برای خودم وبلاگ درست کردم، اولین پستمو نوشتم و شدم گلابتون بانو!
فضای وبلاگستان، مراودات وبلاگی و دوستای خوبی که پیدا کردم کلی حال و هوامو عوض کرد و شدم مشتری پر و پا قرص این جا. مدام نوشتن و خوندن و نظر دادن! چه روزای خوبی این جا داشتم، چه خاطرات شیرینی...
اما حالا در نهایت سکوت و سکون و بی رونقی وبلاگستان به پنج سالگی رسیدم. در این حال و هوای آزار دهنده و دلسرد کننده. بدون حضور بیشتر دوستان وبلاگی که با بودنشون و کامنت هاشون دلگرمم کنن برای بیشتر این جا بودن...
می دونین من عمیقا معتقدم ما اهالی وبلاگستان یه جورایی به خودمون ظلم کردیم که این جا و خونه های دوست داشتنی و دوستای نازنینمون رو با این شبکه های اجتماعی هردنبیل سطحی عوض کردیم و این جا شد شهر خالی از سکنه. اشتباه می کنیم که کم می نویسیم یا دیگه نمی نویسیم و حرف ها و فکرهامون رو که عادت کرده بودیم به خالی کردن شون تو صفحه وبلاگ مون، تو خودمون انباشته می کنیم. خیلی حیفه که دیگه نظرات و همراهی دوستانمون رو نداریم یا خیلی کم داریم. حق وبلاگستانی که اون طوری ما رو دور هم جمع کرده بود و کلی دوست و رفیق نازنین رو بهمون هدیه ،نبود که روزگارش بشه این...
برای همه دوستانی که در این سکوت مدت هاس ازشون بی خبرم بهترین آرزوها رو دارم و از تمام دوستانی که تو این اوضاع با حضورشون چراغ کم نوراین جا رو روشن نگه داشتن صمیمانه ممنونم!