در آرزوی خانه ای تمیز!


عاشق دنیای بچه کوچولوهام! این که محیط اطراف فوق العاده براشون جدید و جذابه و کوچکترین چیزی می تونه مدت ها سرگرمشون کنه, این که با هیجان فراوان دنبال کشف چیزای جدیدن و هر چیز از نظر ما بی اهمیتی می تونه برق شادی رو به چشماشون بیاره, شده حتی یه تکه نخ کاموا! و گاهی به حالشون غبطه می خورم که این قدر راحت و بی دردسر شاد و سرگرم می شن و کیف دنیا رو می کنن برای خودشون!

در اثر همین شوق و ذوق برای کشف دنیای اطراف و کنجکاوی های فراوان خانوم کوچولو که در حال حاضر در دهمین ماه زندگیشه, شکل و شمایل خونه ما تا حدی عوض شده. تمام وسایل روی میزها و رومیزی ها جمع شده, عطر و اسپری ها و لوازم آرایش از روی میز آرایش و تلفن از روی میزش برداشته شده و... به زودی هم باید دستگیره در کابینت ها با کش به هم بسته بشه! و البته که همیشه آثار لک وکثیفی در گوشه کنار خونه قابل رویته! اینا در کنار یه پسر پنج ساله که دوست داره موقع بازی همه اسباب بازی هاشو دور و برش پخش و پلا کنه, می شه خونه ای که هیچ وقت خدا تمیز و مرتب نیست!!!



با این وضعیت انگیزه ای هم برای تمیزکاری نمی مونه! وقتی می دونم هنوز کار نظافتم تموم نشده پشت سرم دوباره ریخت و پاش می شه و با وجود دخترکی که خوشش نمیاد مدت زیادی ازش دور باشم و هر وقت هم من حال و حوصله کار خونه داشته باشم, با جیغ و گریه هاش مانع می شه, مدت هاس فقط در حد ضرورت و خیلی هول هولکی و سرهم بندی شده کارای خونه رو انجام می دم! و این برای منی که از آشفتگی و به هم ریختگی متنفرم یعنی فاجعه! گاهی اصلا رغبت نمی کنم به اطرافم نگاه کنم و بدجوری کلافه می شم! داشتن یه خونه تمیز و مرتب و چیده واچیده برام شده یه رویای دست نیافتنی!!!

دیگه امروز احساس کردم کثیفی و به هم ریختگی داره خفه ام می کنه و بعد مدت ها با وجود خستگی زیاد افتادم به جون خونه و یه حال اساسی دادم بهش! جارو و تی و دستمال ,شامپو فرش کشیدن مبلا, عوض کردن ملافه ها... و بعد پیچیدن بوی مواد شوینده تو خونه و کم شدن حجم چرک و کثیفی ها, کلی حالم خوب شد!

شام رو گذاشتم و ولو شدم رو مبلای تمیز و خوش بو و اومدم گرد خاک این جا رو هم بتکونم! هر چند خانم کوچولو داره غر می زنه و سعی داره هر جوری هست خودشو به لپ تاپ برسونه!!!


و به این فکر می کنم که بالاخره یه روزی نظم و نظافت به خونه مون بر می گرده. اما شاید اون روز دلتنگ همین روزایی بشم که اسباب بازی های بچه ها رو از گوشه کنار خونه جمع می کنم و با دستمال جای دستای کوچولوشون رو از تلویزیون و میزها پاک می کنم٬ روزایی که خونه مون بوی زندگی می ده... شاید باید سعی کنم که به جای کلافه شدن لذت ببرم!


نظرات 16 + ارسال نظر
صهبا دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.sahba44.blogfa.com

گلی جان دقیقا من هم حال شما را دارم با تفاوت اینکه بچه ی من کمی از بچه های شما بزرگتره یعنی بیست سال!!!!

از شب تا صبح روی پروژه اش کار کرده اتاق خودش که هیچی !! جا پیدا نکرده اومده تو هال وپذیرایی ماکت درست کرده شما تصور کن صبح با حس خوب بیدار شی ببینی انگار خونه بمب خورده همه جا بونولیت وفوم ومقوا ورنگ و.... است.
صدرحمت به کودکی شون .
ولی هزار بار شکر.... کثیف کاریشون هم لذت داره سالم وصالح باشند مخلصشون هم هستیم.

ای بابا! یعنی حالا حالاها این مشکل به هم ریختگی خونه حل نمیشه؟!
خدا حفظشون کنه.
انشاالله.

فاطمه سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 01:49 ق.ظ

خسته نباشید مادر مهربون
عزیزم یه زحمت دارم که در پیام خصوصی برای شما نوشتم.

سلامت باشین. چشم انشاالله فرصت کنم انجام میدم!

هلیا سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 08:30 ق.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

آی گفتی ..............
مخصوصا اون قسمت جای انگشتای بچه ها که همه جا هست .
احساس کردم داری خونه من رو توصیف میکنی .
پاراگراف آخرت هم خیلی محشر بود .
کی گفته همیشه خونه تمیز و مرتب قشنگه ؟
خونه ای پر از وسایل و ریخت و پاشای بچه ها بوی زندگی میده.

انشاالله سالم و سرحال باشن, زندگی همینه دیگه!

مامان تنبل سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 10:18 ق.ظ

واقعا خسته نباشی؛منم یه گل پسر پنج ساله دارم ولی دقیقا به خاطر همین موضوع فعلا بچه دوم رو باوجود اشتیاق آقای همسر به تعویق انداختم؛تازه دارم میفهمم خونه تمیز یعنی چه!

خوب هر چی عقب بیاندازی سخت تر میشه ها!

نازنین سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 12:58 ب.ظ

گلابتون عزیز از این روزها حسابی لذت ببر و بدون که روزگار تو ارزوی زنای زیادیه. یکی مثل من که دلم نینی میخواد ولی خدا فعلا بهم نداده

انشاالله این روزا به زودی قسمت شما هم بشه.

مامان آویسا سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 02:13 ب.ظ

این ریخت و پاش ها موقتیه و تا چند سال دیگه خود خانم کوچولو تو نظافت خونه کمک حالت میشه من عاشق این جای دستاشون روی آینه و تی وی و ... هستم اصلا پاکشون نمی کنم از دیدنش لذت می برم

امیدوارم این طور بشه! البته از نسل جدید بعیده!

بهاره سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 05:12 ب.ظ http://myyass.blogsky.com

بوی زندگی؟
خونه ما پره از بوی زندگیه!!!!!

من و دخملی سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 06:04 ب.ظ

آخ آخ یادش بخیر هرجا رو نگاه میکردم اثر انگشت بود .
دوستم جای کلافه شدن لذت ببر ازشون چون خیلی زودتر از اونی ککه فکر کنی بزرگ و عاقل میشن و دیگه اثری ازشون نمیبینی. ریحان من هنوز مدرسه هم نرفته دیگه از نقاشی روی دیوار دست کشیده و به جای به هم ریختن تمیز میکنه.البته نه زیاد فقط مثل قبل نیست دیگه.

خوب دختر تو خانمه ماشالله. اما بچه های من مونده تا عاقل بشن!

برای تو چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 01:00 ق.ظ http://dearlover.blogfa.com/

سلام
منم خسته میشم گاهی بیخیال میشم و گاهی با جدیت سعی می کنم خونه رو مرتب نگه دارم که انگار بیفایده است
اما مطمئنا روزی دلمون برای بچگی کردن این کوچولوهای نازنازی تنگ میشه

سلام
بله. دلتنگی هم خواهد داشت...

مامان مترجم چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 01:32 ب.ظ

جانا سخن از زبان ما می‌گویی!
آقا ما به لک و اثر انگست راضی شدیم... پسر ما حکاکه! یعنی با هر چیز نوک تیر دیوارها رو کنده کاری می‌کنه تازشم بعدش یه مداد بر می داره داخلشون نقاشی می کنه
الان حالت بهتر شد یا بازم ادامه بدم!

نه دیگه ادامه نده! خدا صبرت بده!!!

خانم اردیبهشتی پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 12:15 ب.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
آره! احتمالا دل آدم تنگ میشه ولی الان که بعضی وقت ها کلافه کننده میشه!

سلام
بدجوری هم کلافه کننده میشه!

آفرین پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 03:30 ب.ظ

نبات پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 08:40 ب.ظ http://unman.persianblog.ir/

آخی... انقد خوشگله جای دستاشون رو میز!! خیلی باحاله بعد مهمون کوچیک داشتن آثارشون رو میز میمونه

بعد مهمونی شاید, اما همیشگی بودنش سخته!!

شیما جمعه 30 آبان 1393 ساعت 12:19 ق.ظ

چقدرررررررر این عکسو دوووس داشتم...میدونی من این بی نظمی رو ترجیح میدم به یه خونه ی خالی...من خودم تنها بودم همیشه...هیچ وقتم بی نظمی ایجاد نکردم ...ولی کاااااش یه بچه ای بود که سر و صدا ایجاد می کرد یا خودم خیلی شلوغ بودم

بله از خونه خالی که بهتره!
خوب چرا این قدر ساکت بودی؟!

بلورین جمعه 30 آبان 1393 ساعت 09:50 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com

همیشه ما آدما حسرت گذشته ها رو میخوریم...هر چه قدر هم از او دوران لذت یا حتی ازش استفاده هم برده باشیم...به هر حال راست میگی...کثیفی خونه غیر قابل تحمله واقعا...منم تحملشو ندارم

خودتو آماده کن براش عزیزم!!!

یک مامان چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 03:56 ب.ظ http://mamanmina.niniweblog.com/

سلام گلی خانوم
نمیدونستم با کدوم اسم برات کامنت بذارم زیرا که دو تا وب دارم
فعلا با وب پسریم میام چون قبلا یه نظر گذاشتم گفتم شناس تره.
خب گلی خانوم شما الان با یه مامانی روبرو هستی که همه پستهای وبت رو خونده.بله تازه وب قبلیت تو بلاگفا رو هم خونده.احیانا اگه چیز یگه ای هم بود میخوند لابد میگی خجسته ام ها
خب اولین چیزی که باعث شد بخونمت پسر دار بودنت بود عین خودم بعدش هم که ماشاله به قلمت که آدم میخواست هی بخونه
میدونی وقتی نوشته بودی کسی نفهمید که چقدر نوزاد دختر دوست داری(پست مربوط به سه قلوها) دلم لرزید.اونجا که تو سونو فهمیدی خانم کوچولو مهمون دلته اشکم سرازیر شد.خوب میفهمیدمت.من قلم خوبی ندارم و بیشتر روانه هامو مینویسم البته توی وب دیگه ام.خیلی زیاد خوشحالم که پیدات کردم و امیدوارم دوستیم رو بپذیری

سلام
خوشحالم از آشناییتون و خیلی ممنون از نظر لطفتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد