سی سالگی

سی سال پیش در چنین روزی حوالی اذان ظهر در بیمارستان مصطفی خمینی تهران دختری که اولین فرزند خانواده بود, چشم هاش رو به روی این دنیا باز کرد...

من امروز سی ساله شدم!


خدا رو هزاران بار شکر که در سلامتی و در کنار پدر و مادر, همسر و دو تا بچه هام به سی سالگی رسیدم.


از اون جایی که سی سالگی یه سن خاصه و یه نقطه اوج, خیلی دلم می خواد امروز یه سورپرایز باحال بشم! مثلا به یه کنسرت عالی دعوت بشم! و یه هدیه درست و حسابی بگیرم, مثل طلا و گوشی موبایل! ولی خوب از اون جایی که همیشه شتر در خواب پنبه دانه می بیند, می دونم نه ازسورپرایز خبری هست و نه از کادوی این چنینی!



حالا از همه خواننده های این جا, خاموش و روشن و چشمک زن, از دوستان صمیمی و نیمه صمیمی, خواننده های قدیمی و جدید, کسایی که همیشه این جا رو می خونن و اونایی که گهگاه سر می زنن, صمیمانه می خوام که بهم بگم چه چیزی رو تو خانه مجازی من دوست دارن؟ اگر از نوشته یا دسته خاصی از نوشته ها خوشتون اومده, اگر خصوصیت خاصی رو در من یا نوشته هام می پسندین, اگر چیزی رو دوست ندارین و روی اعصابتونه, اگر سوال یا خواسته ای دارین, خلاصه هر چه می خواهد دل تنگتون رو بهم بگین!!! برام مهمه نظر شمایی که با بودنتون چراغ این خونه رو روشن نگه داشتین بدونم. می خوام این رو بذارم به پای هدیه تولدم از جانب شما! پیشاپیش از همه کسایی که لطف می کنن و برام می نویسن تشکر می کنم.



نظرات 119 + ارسال نظر
Nikoo شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام تولدت مبارک من خواننده کم نورم نه خاموش نه روشن میدونم خوب نیست سعی میکنم منی که هر روز به وبت سر میزنم تو سال جدید روشن بشم
راستش جذابیت وبلاگ تو برام اولیش هم سن بودنمونه البته من هنوز به سی نرسیدم سه چهار ماهی مونده بعدم خب برام جالبه دو نفر همسن تو یه سال وارد دانشگاه شدن فکر میکنم شما دانشگاه خوبی درس خونده بودین اگه اشتباه نکنم با رتبه خوب منم رشته و دانشگام بد نیست من دیرتر از تو ازدواج کردم البته قضیش طولانی بوده ولی تو ٢٦ سالگی به وصال هم رسیدیم بچه نداریم شاید هیچ وقتم نداشته باشیم تصمیمی براش نداریم
درصورتی که وبلاگ تو رو وقتی منتظر دختر کوچولوت بودی هر روز خوندم و خودمو جای تو تصور کردم واقعا قشنگی زندگی به این تفاوتهاست خلاصه زیاد حرف زدم دوست دارم بچه های گلتو ببوس بازم تولدت مبارک

سلام
ازآشناییتون خوشحالم.
ممنون.

کیانا دخترشهریوری یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 12:03 ق.ظ

تولدت مبارک گلی جونم.سی سالگی سن عالی و بینظیریه خصوصا ک یه خانم سی ساله مادر دوتا کوچولو هم باشه.سال جدید زندگیت ب خیر و خوشی

ممنون عزیزم! آره سی سالگی برعکس تصور قبلیم شیرینه!

mahtab یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 03:13 ق.ظ http://noghtehkhat.blogfa.com

اروم و مهربونی و بسیار از نظر فکر و عقیده بمن نزدیکی

خیلی دوستت دارم و جزو معدود افرادی که خیلی دلم میخواد ببینمش از نزدیک

گلی یه چیزیو صادقانه بگم. تو زندگی مشترکت بسیار اروم و صبور و باگذشتی. به این حالتت غبطه میخورم

با لختی تاخیر تولدت میارک خانم وکیل

دل به دل راه داره عزیزم. ما هم مشتاق دیدار شما هستیم. مدتیه می خوام اینو بهت بگم اما تو پیش قدم شدی!

حکیم بانو یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 05:39 ق.ظ

سلام گلابتون عزیزم. شرمنده ام که با تاخیر تولدتو تبریک می گم. خدا رو شکر که ما خونواده ای داریم که به خاطر همین بهونه ها دپر هم جمع بشیم و مدتی از گرفتاریزها دور شیم. شمع صد و سی سالگی رو هم انشا الله روشن کنی .

سلام
ممنون دوست فروردینی عزیزم.

مریم یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 08:23 ق.ظ

تولدت مبارک گلابتون عزیز.معمولا وبلاگهای روزانه نویس رو نمیخونم ولی مطالب تو یه جورایی به دل میشینه و اتفاقای ساده زندگیت رو قشنگ تعریف میکنی و دغدغه های مادرانه همسرانه ودخترانه ات یه جورایی با من مشترکه.عکسایی هم که استفاده میکنی خیلی خوبن.

ممنون از نظر لطفتون.

رضوان یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 09:25 ق.ظ http://planula.blogsky.com/

سلام گلی جونم .
تولدت مبارک.
وبلاگت از روز اول شاد و سرزنده بود و هست و این برای من عالیه. خودت هم البته همینطور هستی. حتی هروقت درددل می کنی هم اون نشاط درونیت هست. ایشالا شاد و سالم باشین .

سلام
ممنونم. سلامت باشی.

زهره خاموش یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 10:19 ق.ظ

سلااااااااااااااااام تولدتون مبارک فروردینی عزیز
ببخش کمی دیر اومدم شیرینی تولدتونو با شیرینی باقی مونده از تولد خودم میخورم ....از شما همین صداقت ..راحتی و حس خوبتون بما که میرسه عالیه

سلام
ممنون از لطفتون.

کوثر یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 01:25 ب.ظ http://manare.blogsky.com

سلام
با تاخیر تولدت مبارک عزیزم
دقیقا 21 فروردین، بیمارستان رفتم
دیدن بهترین دوستم که گل پسرش به دنیا اومده بود...
یک 21 فروردینی دیگه به جمع این دنیا اضافه شد
امیدوارم در دهه چهارم زندگی ات اتفاق های خوبی برات بیفته...
ملتمس دعا

سلام
ممنونم.
چه خوب! مبارک باشه.

یادداشت های مینا یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 02:31 ب.ظ

مامان گلابتون تولدت خیلی خیلی خیلیییییییییی مبارک باشه... ایشاله سال های سال در کنار خانواده ۴ نفره عزیزت زندگی خوب و شادی داشته باشین
بحران سی سالگی نداری؟

ممنونم.
نه عزیزم! البته دارم به این فکر می کنم که باید اوقاتم رو مفید تر بگذرونم.

یادداشت های مینا یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 02:37 ب.ظ

اول میخوام از خودت بگم... همیشه غبطه میخورم به خودت و همسرت نمیدونم چرا همیشه فکر میکنم شوهرت آدم پاک و با ایمان و نماز خونی هست.خودتم که چند بار عکستو دیدم خیلی خانوم و محجوب هستی گویا. من خودم محجبه نیستم اما از آدمای مدل شما که یه تظاهر نمیکنن و واقعا با ایمانن خوشم میاد . از اون آدمای قابل اعتماد هستی.
کلا ازت خوشم میاد...
اما در مورد وبت: راستش من همیشه برام سواله که چرا اینقدر مختصر و سانسوری مینویسی!؟ یعنی هیچوقت موضوع های زندگیت رو باز نمیکنی و مختصر از کنار همه چیز یا رد میشی یا اصلا نمیگی!
مثلا در مورد زایمانت من منتظر بودم دو سه تا پست بنویسی. اما خیلی مختصر بود!
البته ببخشد که اینا رو گفتما. به هر حال شما صاحب وبلاگ و صاحب اختیارید... من نظر خودمو گفتم...

نظر لطفته. درسته شازده همین جوریه.
خوب پست کوتاه هم نوشتنش برای من راحت تره هم خوندنش برای خواننده! پست های طولانی گاهی حوصله سربر میشن. نوشتن همه جزییات ضرورت نداره به نظرم. مختصر و مفید نوشتن رو بیشتر دوست دارم! البته این ایراد رو یه نفر دیگه هم گرفته بود.
ممنون که نظرت رو گفتی.

یادداشت های مینا یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 02:37 ب.ظ

اول میخوام از خودت بگم... همیشه غبطه میخورم به خودت و همسرت نمیدونم چرا همیشه فکر میکنم شوهرت آدم پاک و با ایمان و نماز خونی هست.خودتم که چند بار عکستو دیدم خیلی خانوم و محجوب هستی گویا. من خودم محجبه نیستم اما از آدمای مدل شما که یه تظاهر نمیکنن و واقعا با ایمانن خوشم میاد . از اون آدمای قابل اعتماد هستی.
کلا ازت خوشم میاد...
اما در مورد وبت: راستش من همیشه برام سواله که چرا اینقدر مختصر و سانسوری مینویسی!؟ یعنی هیچوقت موضوع های زندگیت رو باز نمیکنی و مختصر از کنار همه چیز یا رد میشی یا اصلا نمیگی!
مثلا در مورد زایمانت من منتظر بودم دو سه تا پست بنویسی. اما خیلی مختصر بود!
البته ببخشد که اینا رو گفتما. به هر حال شما صاحب وبلاگ و صاحب اختیارید... من نظر خودمو گفتم...

[ بدون نام ] یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 05:43 ب.ظ

سلام
من تازه با وبتون آشنا شدم
به خاطر وضعیت خوندن خاطرات بارداری دوم برام جالب بود که همون باعث شد به اینجا برسم و مطالبتون رو از حدود ابتدای بارداری دومتون بخونم
صداقت و رو راستی که تو نوشته هاتون هست باعث شد بعد اون (البته چند روزه با اینجا اشنا شدم) دوست داشته باشم باز هم به اینجا بیام یه جور گرما و انرژی مثبت از این خونه مجازی حس می کنم
همیشه شاد و سلامت باشید

سلام
ممنونم.
حالا شما الان بارداری دومتون رو می گذرونین یا تصمیم به بارداری دارین؟

سایه ش یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 05:44 ب.ظ

تو کامنت قبل یادم رفت اسمم رو بنویسم

راستی تولدتون هم مبارک

سایه ش دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 11:50 ق.ظ

بار داری دوم رو می گذرونم و ماه 4 هستم

به سلامتی انشاالله.

مامان مینو پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 06:01 ب.ظ

دیر اومدم ولی نمیشه که تبریک نگم! در مورد سوالت هم من کلا خودت رو دوست دارم گلابتون بانو جان :) جدی میگم!

شما لطف داری. دل به دل راه داره.

یک تجربه ساده جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 12:30 ب.ظ

من چند بار تو این پستتون نظر دادم که ارور میداد.
اومدم دوباره امتحان کنم
تولدت مبارک.
صد ساله بشی الهی و سایه ات بالای سر دختر و پسر گلت باشه.
من وبلاگت رو خیلی دوست دارم چون زود زود به روز میکنی و زیبا می نویسی.
البته قالب قبلیت گلابتونی تر بود

خیلی ممنون از لطفت و هم چنین تلاشت برای ثبت کامنت!
قالب قبلی به هم ریخت مجبور شدم عوضش کنم!

فایقه چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 08:44 ب.ظ http://2nafare.persianblog.ir/

سلاااام...
مثل اینکه من خیلی دیر اومدم!!!!
تولدت مبارک عزیزم...
....
منم تورو خیلی دوست میدارم, چون احساس میکنم خیلی مهربونی..
و از نوع قلمت هم خوشم میـــاد...

سلام
ممنون که لطف کردی و اومدی!

سعیده پنج‌شنبه 4 دی 1393 ساعت 05:38 ب.ظ

سلام من هم امروز سی ساله شدم. اونقدر از صبح رفته بودم تو لک که شوهرم مثلا یواشکی پاشد رفت برام کیک بگیره از دلم دربیاره

سلام
مبارکه.به سلامتی.

اندریا پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 12:32 ب.ظ

:هدیه
:هدیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد