به بچه ها گفته بودم ماه رجبه و امشب خدا دعاها رو مستجاب می کنه. گفتم خیلی دعا کنین! خانوم کوچولو پرسید چه دعایی؟ جواب دادم دعاهای خوب، از خدا چیزای خوب بخواین و برای همه دعا کنین. یه کم بعد صداشون رو از تو اتاقشون شنیدم. خانوم کوچولو دعا می کرد و گل پسر آمین می گفت:
خدایا دعا می کنم امام زمان زود بیاد.
خدایا دعا می کنم دوستام مریض نشن.
کرونا بمیره!
داداشم زودتر بره دانشگاه!
من زودتر برم کلاس اول!
آدم بدا خوب بشن و دزدی رو فراموش کنن!!! ...
دلم رفت واسه دلای پاک و ساده شون!
امشب از اون شب های خاص خداس، شب نزدیکی فاصله آسمون و زمین و شب استجابت دعا. روزای متفاوتی رو می گذرونیم با نگرانی از یه بیماری همه گیر، با خونه نشینی و دوری از جمع، با شستن و ضدعفونی کردن های مداوم. حالا فهمیدیم تا قبل این هفته با وجود تمام مشکلات چه قدر راحت و خوش بخت بودیم! امشب برای هم دیگه، برای آرامشمون، دور شدن مریضی، حل گرفتاری و مشکلات و برای همه چیزهای خوب در حق هم دعا کنیم.
گل پسر رفته کنار خانوم کوچولو دراز کشیده و سفت بغلش کرده. می گم نچسب به خواهرت، تو هم مریض می شی. می گه می خوام بهش عشق بدم حالش خوب بشه! خانوم کوچولو هم می گه اصلا بهتر که گل پسرم مریض بشه! دوتایی مدرسه نمی ریم، می مونیم خونه خیلی خوش می گذره!!!