ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یادم رفته بود که کلنجار رفتن با میل و قلاب و کاموا و طرح و رنگ زدن باهاشون چه قدرتی داره و چه قدر می تونه حالمو خوب کنه! به توفیق اجباری چند تا مهمونی پیش اومده، رفتم سراغ موتیف های رنگی ای که چند ماه قبل بافتشون رو تموم کرده بودم و از سر بی حوصلگی ته کمد مونده بودن و شروع کردم به وصل کردنشون. چیدنشون کنار هم و هماهنگ کردن رنگ ها، بعد هم بافت حاشیه تا بشه یه مانتوی خوشگل و خوش آب و رنگ که از پارسال مدلشو تو یه پیج خارجی اینستاگرام دیده بودم و دلمو برده بود! حالا هر جا می رم می پوشمش و کلی هم مورد پسند قرار گرفته!
بعدش رفتم نخ های قیطونی که از بافت کیفم مونده بود رو درآوردم و باهاشون یه سبد خوشگل بافتم واسه اودکلن ها و اسپری هام و اونم که تموم شد، گفتم تنبلی رو بذارم کنار و مثل دو سال قبل، لباس عید خانم کوچولو رو هم خودم ببافم. یه کت موتیفی چند رنگ تو ذهنم بود که می خواستم بعدها ببافمش، وقتی حال و حوصله ام اومد سر جاش. ولی تصمیم گرفتم با بافتنش حال و حوصله مو بیارم سر جاش! رفتم و سه رنگ کاموای ابریشم گرفتم و چه می کنن این نخ های ابریشمی نرم و ملایم خوش آب و رنگ! چشم و انگشتا رو نوازش می دن انگار!
خلاصه که فعلا با نخ و قلاب مشغول خودشادسازی هستم! اون لا بلا هم هر از گاهی یه گوشه کناری رو می ریزم بیرون، تمیز می کنم، اضافه هاشو دور می ریزم و دوباره مرتب می چینم که امر مهمیست در جهت آرامش روح و روان خصوصا با درنظر گرفتن نزدیک بودن مراسم خونه تکونی!
+عکس کارهای جدیدم در پیج بافتنی اینستاگرامم به آدرس golabatoon_baft موجوده.
حال این روزام مثل پاندول ساعته! خوب،بد،وسط. یه روز با حوصله و پرانگیزه، یه روز بی اعصاب و بی حوصله. خلاصه که تکلیفم اصلا با خودم معلوم نیست! فقط می دونم چیزی که خیلی بهش نیاز دارم بیرون بودن از خونه اس و دورهمی های دوستانه که البته زیاد هم موقعیتش پیش نمیاد. سرمای هوا هست و بچه ها و گرفتاری های اطرافیان!
چیزایی که قبلا خیلی سرگرمم می کرد دیگه نمی کنه! مهم ترینش بافتنی که سال های قبل هم وقتمو پر می کرد و هم حالمو خوب، امسال اصلا حوصله اش نمیاد! البته خیلی هنر کردم یه ژاکت و کلاه برای گل پسر بافتم اما فقط همین! نظم و ترتیبم تو انجام کارای خونه هم رفته پی کارش، همه کارام شده نصفه و نیمه و رفع تکلیفی!
نمی دونم افسردگی فصلی گرفتم یا این همه مشکل و مساله ی ریز و درشتی که اطرافم هست توان و رمقم رو گرفته؟؟؟ و البته که خیلی سعی می کنم با بهانه های کوچیک حال خودم و خونه رو خوب نگه دارم...
کاش حس و حال بیشتر نوشتن رو پیدا کنم!