861

با وجود بدون سفر و پیکنیک و خرید و این قبیل امور بودن تعطیلات خرداد امسال، می شه گفت تعطیلات خوب و دلچسبی بود! اول از همه یک کار خیلی مهم و اساسی که مدت‌ها فکرم رو به خودش مشغول کرده بود انجام شد و یه جور آسودگی خیال با خودش به همراه آورد که باعث شد بتونم کم خوابی ها و بی خوابی های اخیر ناشی از آشفتگی ذهنیم رو تا حد زیادی جبران کنم! هر چند که یه سری فکر و دغدغه دیگه برام ایجاد کرده اما چون این فکرهای جدید بیشتر دوست داشتنی هستن باهاشون کنار میام! 

بعد از اون رفتن به خونه دو تا دوست عزیز برای دیدار بچه های تازه متولد شده شون بود، یک نوزاد چهل روزه و یک نوزاد چهار روزه. و کیه که ندونه بغل گرفتن و بو کردن نوزاد چه حس دلنشینی داره! دو تا دورهمی خانوادگی هم داشتیم که تو این روزهای تقریبا پساکرونا بسیار دلچسبه و بیشتر از قبل قدرش دونسته می شه.

کنار این ها چند تا فیلم با شازده دیدم که به یمن تعطیلات بیشتر از همیشه کنارمون بود و یک رمان جدید رو شروع کردم.

 اگر امتحانات گل پسر هم تموم شده بود و لازم نبود هی تذکر بدیم کمتر با پلی استیشن بازی کنه و بیشتر درس بخونه قطعا آرامش بیشتری در کار بود! هر چند که ایشون هم یک روش جدید برای بازی کردن و درس خواندن هم‌زمان ابداع کرده و همون طور که آن لاین با همکلاسی هاش مشغول بازیه، سوال و جواب های درسی رو هم رد و بدل می کنن. حالا چند هفته دیگه که کارنامه بیاد معلوم میشه این شیوه درس خوندن پاسخگو بوده یا خیر!


860

فکر می کنم به مرضی مبتلا شدم به نام احتمالی جنون دور ریختن! چندین روزه کابینت و کمد خالی می کنم و هر چیزی به چشمم میاد که مدتیه استفاده نشده و احتمال استفاده اش هم به زودی نمی ره رو روانه کیسه زباله می کنم! سراغ جاهایی رفتم که چند ساله بهشون کاری نداشتم و با دست و دلبازی هر چی تونستم از‌ داخلشون بیرون ریختم. اینا جدای از پاکسازی هاییه که اسفند ماه در پروسه خونه تکونی انجام داده بودم!

حالا نه که خیلی کدبانو و مرتب و منظم شده باشم! در واقع قدر برای عملی شدن تغییرات مورد نظرم صبر کردم که از نظر روحی کلافه شدم و وقتی برنامه تعویض خونه هم که اخیرا سفت و سخت دنبالش بودم به حالت تعلیق در اومد، جنون مزبور گریبانم رو گرفت!

البته از این مریضی جدید خیلی هم راضیم، هم خونه مون حسابی مرتب و خلوت شده هم کلافگی و سردرگمی من تا حد زیادی آروم!