از سیزده روز قبل تا دیروز هر روز بعدازظهر لباس مشکی تن می کردیم و می رفتیم یه روضه خونگی خیلی جمع و جور پنج شش نفره که دوست عزیزی از پارسال سنگ بناش رو گذاشت. مجلسی که با وجود کوچک و کم جمعیت بودنش و یه عالم تفاوت با تصویری که از روضه خونگی های شلوغ پلوغ دوره بچگی و نوجوانی و مراسم های دهه محرم خونه پدری _که دو ساله با وجود کرونا برگزار نمی شه_ داشتم، حس و حال خیلی خیلی خوبی داشت. هم اون روضه خوانی حدودا نیم ساعته و هم قبل و بعدش که مشغول تدارک غذاهای نذری ای بودیم که تو کلّ این روزها با همت بلند صاحبخانه پخته و آماده و توزیع می شد. موقع پخت و کشیدن غذاهای نذری و جمع و جور و شستشوهای بعدش یه عالم حرف و سخن بود که بین چند نفر خانم حاضر در صحنه کار رد و بدل می شد! از تجربیات آشپزی و خیاطی بگیر تا راهکارهای زندگی مشترک و اعتماد به نفس!
دیروز بعد مجلس آخر و موقع خداحافظی بابت حال خوب این مجلس از ته دل از خانم صاحبخونه تشکر و براش دعای خیر کردم.
یاد قدیم ها و روضه های ماهانه ای که تو خیلی از خونه های محل با حضور تعداد زیادی از همسایه و فامیل برگزار می شد به خیر. حتما یکی از دلایل صفای زندگی ها و خوب بودن حال دل قدیمی ها همین بوده!
چقدر خوب بوده
آره واقعا!
همینطور روضه های 100% مجازی توی زوم و اسکایپ که امسال بود من خیلی راضی بودم.
چه جالب این مدلیش رو شرکت نکردم!
من یه طور بدی شدم
نمی تونم آدما رو به زندگیم راه بدم
اینجا رفیق شفیق ندارم
از طرفی هر ماه روضه می گرفتم و عده ای رو دعوت میکردم. این خیلی خوب بود اما بعضیا هم لوس شدن مثلا فرق روضه رو با مهمونی نمیدونستن. میگفتن نوبت شماست که بیای!!!!! ما نمیاییم و غذامونو بده آژانس
منم بی خیال شدم
اگر آدم با صفا هست این کار عالیه
عالی
متاسفانه گاهی پای این جور مسایل و نگاه ها به مراسم روضه باز میشه و کار رو خراب میکنه.
این بنده خدا که خیلی باصفاس و خونه و مراسم هاش حال خوبی داره خدا قبول کنه ازش.