ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بعد چند روز پر از کار و بدو و بدو، خرید، نظافت، سم پاشی برای رهایی از حشرات مزاحم، برگزاری یه مجلس روضه کوچک و خودمانی به مناسبت فاطمیه و ... امروز رو به خودم استراحت دادم. یه استراحت عمیق و طولانی! صبح بعد از این که گل پسر رو رسوندم مدرسه از اون جایی که هر چی خانوم کوچولو رو صدا زدم برای مهد رفتن بیدار نشد و منم دلسوزی مادرانه ام غلبه کرد و گذاشتم به خواب شیرین صبحگاهیش ادامه بده، کنار دخترم خوابیدم تا اندکی بعد از ظهر! البته دو باری اون وسط بیدار شدم. یه بار برای جواب دادن به تلفن شازده و یه بار برای دادن صبحانه خانوم کوچولو.
بعد هم نشستم به فیلم دیدن و چند ساعت صاف جلوی تلویزیون دراز کشیدم تا دم غروب! بعد از اون بود که بلند شدم و بالاخره یه تکونی به خودم دادم. آشپزخونه رو جمع و جور کردم، برای بچه ها عصرونه آوردم و یه شام تنبلانه از نوع سبزی پلو با تن ماهی درست کردم.
حالا به آخرین دقایق این روز شیرین و دلنواز که کمتر روزی شبیهش هست نزدیک میشیم و میریم برای فردا که به جبران امروز یه روز پرکار رو داشته باشیم!
سلام علیکم .خوبین من کی تا حالا نبودم دلم براتون تنگ شده بود فکر کنم از محرم نیومدم ..خانم کوچولو داره میره مهد خدا حفظش کنه و البته شما رو هم .امیدوارم کارهای دادگاه تون به خیر و خوشی تموم بشه
سلام. ممنون از همراهی و مهربونی تون. ان شاءالله