ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آقا جون همیشه می گفت دوست داره تا نود سالگی عمر کنه، اما دو سال زودتر تو سن هشتاد و هشت سالگی بار سفر رو بست و بعد یه ایست قلبی در حالی که آخرین کلامش «یا اباعبدالله» بود، رفت و راحت شد از اون همه درد و مریضی...
بعد خاکسپاری طبق معمول بیشتر از بقیه کنار قبر موندم و برای اولین بار تلقین خوندم. تلقین دومی که توصیه شده بعد اتمام خاکسپاری خونده بشه. با عمه کوچیکه نشستیم کنار قبر و از روی مفاتیح با هم بلند بلند دوباره برای آقا جون تلقین گفتیم و بعد از رفتن همه با مامان موندیم و براش قرآن خوندیم.
مراسم تشییع جنازه تجسم عینی مرگه و سرنوشت محتوممون. هر موقع تو این مراسم شرکت می کنم خودمو کفن شده و تو تابوت تصور می کنم و به این فکر می کنم که اون موقع چه اوضاع و احوالی خواهم داشت؟ و عمیق تر از همیشه از خدا عاقبت به خیری می خوام و لطف و بخشایشش رو.
امروز خیلی به این فکر می کردم که بعد مرگم کسی کنار قبرم می مونه برام قرآن بخونه تا تنها نمونم و وحشت نکنم؟ کی می مونه؟
کفنم رو درآوردم، نگاهش کردم و روش دست کشیدم. می خوام بذارمش جایی که از این به بعد بیشتر جلوی چشمم باشه....
+ممنون می شم پدربزرگم رو به فاتحه و صلواتی مهمون کنید.
خدا رحمتشون کنه.
ممنونم سلامت باشین
روحش شاد
سلامت باشین.
خدا رحمتشون کنه. خوندم.
خیلی ممنونم