ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اومدم بنا به توصیه عارفه عزیز, اولین قدم رو در راه داشتن خانه ای ایمن در برابر مهمان سرزده بردارم و رفتم سراغ تمیز کردن و برق انداختن سینک ظرفشویی. وقتی این امر مهم انجام شد, این قدر از نتیجه کار خوشم اومد که تشویق شدم کل آشپزخونه رو تمیز کنم و یه سر و سامونی هم به وضع اسفناک یخچال بدم! و این جوری شد که چند ساعتی در آشپزخانه گرفتار شدم و بسی خسته, اما راضی!
بعدش برای شام یک خورشت قورمه سبزی فرداعلا بار گذاشتم و در جذاب ترین قسمت کار, روی مبل ولو شدم و یک لیوان شیر نسکافه داغ زدم بر بدن تا خستگیم در بره!
چی می شد اگر این روح کدبانوگری دروجود من حضور دایمی داشت؟!
+این وبلاگ عارفه تو این روزهای خونه نشینیم و با وجود دو تا وروجک بریز و بپاش کن, خیلی به کارم میاد! هی تشویقم می کنه کدبانو بشم! بعد هم هی دلم میخواد حالا که ایام خونه تکونیه, بیام و این روح کدبانو گری رو در وجود شما هم حلول بدم!
شما که واقعا خیلی کدبانو هستی که با وجود دو تا بچه به کارای خونه هم می رسی من که با یه بچه حتی وقت نمی کنم شام بخورم و بیشتر شبا گرسنه می خوابم دیگه چه برسه به کارای خونه و کدبانوگری
یعنی این قدر بچه داری درگیرت کرده که وقت غذا خوردن هم نداری؟!
الهی
خیلیییی حس خوووبیه حس کدبانوگری ...
متاسفانه مال منم هی در نوسانه این روحیه کدبانوگری
امان از این نوسانات!
اول که مرسی برای معرفی وبلاگ عارفه عزیز خیلی جالب بود
بعداً من هر کاری میکنم این روحیه کدبانوگری و تمیزی در من حضور پیدا نمیکنه ؛ تا میخوام بهش فکر کنم یه شیطون کوچولو رو شونم نشسته که زود فکرش رو از ذهنم دوووور میکنه
ان شالله مه با وجود کوچولوها تمیزی خونه طولانی مدت دووم بیاره
خواهش!
آخ آخ شیطونه رو بفرست بره!
انشاالله!
منم 5شنبه ها روح کدبانوگری توم حلول میکنه و تا شب خودم رو مشغول میکنم بعد که از خستگی رو مبل ولو میشم آرزو میکنم کاش به جاش یه کار مفید انجام میدادم یه کار موندگار هر چند که کدبانوگری نقش مهمی در سرسبزی زندگی داره
باز خوبه که حلولش زمان مشخص داره!
اصلا به این دید بهش نگاهنکن. انجام کارای خونه کار خیلی مهم و بزرگیه. باید با انرژی های خوب همراهش کنی و ازش لذت ببری!
یعنی خانم کوچولو میذاره چند ساعت تو آشپزخونه گرفتار باشی؟ پسر من که همون روزی یک ساعت که صرف غذا پختن میکنم رو هم طاقت نمییاره و همش توی دست و پای منه. باید صبر کنم باباش بیاد و سرش رو گرم کنه تا من بتونم به غذا پختن خالی برسم. دیگه کدبانوگری پیشکش!
البته که نه!!! اولش مشغول بازی بود که سینک رو شستم. آخرای کارم شروع به نق زدن کرد. رفتم خوابوندمش و تو فرصتی که خواب بود به باقی کارها رسیدم.
دستت درد نکند گلی جون چه وبلاگ خوبی رو معرفی کردی وبلاگ عارفه جونو میگم
خواهش میکنم. چون خیلی برای خودم مفید بود خواستم بقیه هم استفاده کنن.
آفرین به تو کدبانوی درجه 1
من هنوز با کدبانوی درجه یک شدن فاصله زیاد دارم!!!
آخ جون گلابتون بانو من رو دوست داره از لطف بقیه دوستانی که کامنت گذاشتند هم ممنونم.
متاسفانه قدر کدبانوگری رو من حداقل توی فرهنگی که بزرگ شدم هیچوقت یاد نگرفتم و هی با این فکر که اینا هم شد کار ازش فراری بودم به جای اینکه ازش لذت ببرم.
الان که تقریبا برام معلوم شده حالا حالاها خانه دار خواهم بود کم کم دارم سعی میکنم همراه خوانندههای خوب وبلاگ دوباره پیداش کنم. این روح کدبانوگری به نظرم خیلی زندگی آدم رو موثرتر و سودمندتر میکنه از خیلی از چیزهایی که اسم و ظاهر دهن پرکن تری دارند!
قربون شما!
آخ که دقیقا حرف دل منو زدی! من تا سالها هیچ بهایی به خانه داری و کدبانوگری نمیدادم اما حالا دوس دارم توش پیشرفت کنم. چون کدبانوگری خونه آدمو سبز میکنه و دوست داشتنی!
به به! هزار آفرین داری بانو
سلام
کار خوبی می کنید تعریف می کنید خانومی مطئن باش ما هم تاثیر میگیرم اصلا این روزها حس تمیز کردن و شستن و برق انداختن تو وجودمونه انگار
سلام
موفق باشید!
سلام گلابتون جان تبریک میگم بابت کاهش وزن واقعا حس خیلیییییی خوبیه که لباسهای قبلی اندازه بشه و بتونیم لباس با سایز کوچیکتر بخریممن هنوز چند کیلویی جا دارم که امیدوارم تو عید ب چندین کیلو نرسه و با آجیا و شیرینی های عید چاقتر نشم.
گلابتون جان یک سوال اساسی رژیم گرفتید روی شیرتون اثر سوء که نداشته ؟خانم کوچولو همچنان شیر میخورن؟
من دخترم از وقتی غذا خور شد شیر منو کم خورد و همراه یک سرماخوردگی وزنش کم شد.شما این تجربه رو داشتید؟
سلام
ممنونم.
من رژیم سفت وسختی ندارم. فقط مراعات میکنم به اندازه و در صورت نیاز غذا بخورم. خانم کوچولو هم شیر میخوره همچنان!
طبیعیه که مریضی وزن بچه ها رو کم کنه. نگران نباشین.
به به خانوم کدبانو
منم رفتم که انجام بدم
گلابتون خیلی خوبه که مینویسی . یکی از وبلاکایی که به بنده انگیزه میده . مال شماس
خوشم میاد بهونه الکی نمیاری ( مثل خودم)
موفق باشی!
ممنون از لطفت.
چه جالب نزدیک دوهفته میشه تصمیم گرفتم شبا اگر در حال مرگ هم باشم اول سینک آشپزخانه را تمیز کنم بعد روی گاز را بعدش بمیرم خیلی روحیه ام را عوض کرده صبح ها دیدن یه آشپزخونه تمیز خیلی خوبه
آشپزخونه همیشه مرتب و تمیز حس خیلی خوبی داره!
از معرفی این وبلاگ کارساز خیلی ممنونم. توی لیست وبلاگهای همیشگیم قرار دادم که مطالبش رو به روز بخونم. ... منم رفتم به جون سینک افتادم. ولی کلا سینک ما خیلی تمیزه. چون همسرم عاشق کارهای خونه از نوع تمیزکاریه. وقتی صدام میزنه و میگه صورتت رو توی سینک نگاه کن (یعنی ببین چقدر سابیدم و برق انداختم)، من هاج و واج از اینهمه علاقه اش به تمیزی میشم.
خواهش میکنم.
آفرین به این همسر تمیز!
اما سارا جان شما کی همسردار شدی که ما خبردار نشدیم؟! همون موقعی که از وبلاگستان غایب شدی؟!
خیلی هم خوب!! اصلا من عاشق این روح کدبانوگری و حلول یک باره ش هستم.
خسته نباشی بانو!!
به خاطر معرفی وبلاگ عارفه هم ممنون!
سلامت باشی!
خواهش میکنم.
ازت تشکر می کنم که منو با وبلاگ عارفه خانم آشنا کردی خانک کدبانو
خواهش میکنم!