عید امسال

تعطیلات طولانی نوروز امسال هم تموم شد و منم تصمیم گرفتم از تعطیلات نتی دربیام! تعطیلات امسال بر خلاف سال های گذشته بسی دلچسب بود و خسته نکننده که دلم نمی خواست حالا حالاها تموم بشه! البته کار خاص و متفاوتی نکریم. مسافرت هم نرفتیم. هر روز تا لنگ ظهر خوابیدیم, به جای ناهار صبحانه خوردیم, به جای عصرونه ناهار! فیلم و سریال تماشا کردیم, عید دیدنی رفتیم, مهمونداری کردیم و از همین کارای معمولی! تفاوتش با سال های قبل این بود که خودم به طرز عجیب و غریبی به خونه چسبیده بودم و حال و حوصله گشت و گذار نداشتم. این سه ماه بی خانمانی باعث شده بود خونه رو به همه جا ترجیح بدم! یه شعف خاصی داشتم که تو خونه خودمم و شازده و گل پسر هم کنارم! اینه که دست از غر زدن های هر ساله به جیگر شازده مبنی بر این که چرا همه اش تو خونه ایم و جایی نمی ریم برداشتم و برعکس صدای شازده رو درآوردم که چرا این قدر صبح ها می خوابم و تکونی به خودم نمی دم! حتی سراغ نت هم یکی دو بار بیشتر نیومدم, اصلا حوصله شو نداشتم!!!

هفته اول بیشتر عید دیدنی ها رو رفتیم. هفته دوم یه روز رفتیم موزه سعدآباد. از شلوغی زیاد و  معطلی یک ساعته دم در ورودی برای خرید بلیط که بگذریم باقی چیزها عالی بود. سال ها بود دلم می خواست برم موزه خصوصا تو ایام عید ولی نمی شد! هم فضای سبز و طبیعتش خیلی قشنگ بود هم موزه ها. کاخ سفید, کاخ سبز, موزه اتومبیل های سلطنتی, آشپزخانه سلطنتی و موزه برادران امیدوار(اولین جهانگردان معاصر ایرانی) رو دیدیم. تو محوطه هم نمایشگاهی بود ازصنایع دستی و خوراکی ها و غداهای شهرهای مختلف که بین دیدن موزه ها سری هم به اون جا زدیم و ناهار خوردیم.

طبق رسم هر ساله ام یه روز ناهار خانواده خودم و شازده رو دعوت کردم. همه اومدن به جز  برادرم که به خاطر سه قلوهاش نیومد! البته روز دوم عید اومده بودن و اولین مهمون های سال جدیدمون بودن!

روز آخر تعطیلات رو با یه سری از جوون های فامیل شازده قرار پارک جنگی گذاشتیم. به همه زنگ زدیم ولی فقط دو تا خانواده تونستن باهامون بیان. با این که هوا بارونی بود و آلاچیق خالی هم نتونستیم پیدا کنیم ولی خیلی خوش گذشت! کنار آتیش نشستیم و از هوای طلیف بهاری لذت بردیم و شدیدا بوی دود گرفتیم! گل پسر هم به معنی واقعی کلمه هر کاری دلش خواست کرد, آتیش بازی, خاک بازی و آخر سر هم غلت زدن تو خاک!!! عصر به محض این که پامونو گذاشتیم تو خونه, تلفن زنگ خورد و مژده اومدن مهمون رسید! خانواده پسر عمه شازده می خواستن بیان. سریع جمع و جور کردم و گل پسر رو حموم کردم. خودم هنوز از حموم در نیومده بودم که مهمونا رسیدن و پشتشون هم پسر عموی شازده که برای شام هم موندن. یعنی خودمون اصرار کردیم بمونن و به یه پسر عموی دیگه اش هم زنگ زدیم بیان که بیشتر دور هم باشیم و خوش بگذرونیم! اینه که روز آخر تعطیلاتمون خیلی پربار شد!

اتفاق خاص و متفاوت امسال این بود که من یه جورایی خاله شدم! گل پسر دوستم پرنیان روز 11 فروردین به دنیا اومد و من کلی نی نی بازی کردم و حالشو بردم! بودن با یه نوزاد حس خیلی خوبی داره!


در ادامه یه سری عکس از گشت و گذارهای تعطیلات



نمایی از ورودی سعد آباد که نشون دهنده ازدحام مردم و علاقه شدید به آثار تاریخی و فرهنگیه!:



 آشپزخانه سلطنتی:

ظرف هایی که پایین تصویره همگی چینی های دور طلایی ساخت فرانسه و آلمان با نشان شیر و خورشیده و بسیار شیک و قشنگ!




عکس هایی از موزه اتومیبل های سلطنتی که موزه مورد علاقه شازده بود!:

اتومبیل شاه:



اتومبیل شخصی فرح:

خیلی خوشگله! نه؟!



اتومبیل های تشریفات:



نمایی از کاخ موزه سبز, کاخ رضا شاه زیباترین موزه سعدآباد که اجازه عکس برداری از داخلش نبود!:



گل پسر در حال آتیش بازی تو پارک جنگلی:



در آخر هم سفره هفت سینمون که خیلی ساده اس!:

نظرات 24 + ارسال نظر
زیتون (روان شناسی خوراک) شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 05:53 ب.ظ http://zatun.blogsky.com/

مامان تربچه شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 06:01 ب.ظ http://mypositivelife.blogfa.com/

انشاله همیشه اینطور خوش باشی و ارامش داشته باشی !
بازم پر بار بوده عیدتون و انشاله همیشه به گردش و سفر باشید
چه ظرفای و ماشینای نازی واجب شد که مام بریم شوشوام عاشق ماشینای قدیمیه یادم باشه نشونش بدم !
خوش باشی و سال خوبی در پیش داشته باشی عزیزم بوس

ممنونم. به همچنین.
حتما برین. خصوصا این فصل که طبیعتش هم عالیه!

آفرین شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 06:36 ب.ظ http://mylivesky.blogsky.com/

بهترین ها رو براتون آرزو می کنم.

به همچنین دوست خوبم.

لحظه ی لبخند شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 08:13 ب.ظ http://unman.persianblog.ir/

خوبه دیگه خونه...ماهم همش خونه بودیم

گل پسر چه بزرگ شده ماشالاااا

آره خوبه!
سلامت باشی.

سمیه-تهران نوشت شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 08:13 ب.ظ http://tehrannevesht.blogsky.com

خدارو شکر که تعطیلات خوبی داشتی من خیلی دلم می خواد برم کاخ سعدآباد ولی خوب تا به حال فرصتش پیش نیومده

منم سال ها بود دلم می خواست تا بالاخره قسمت شد!

آفاق شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 08:15 ب.ظ http://b-arghavani.blogfa.com


سال نوت مبارک گلی جان

چه عکسای قشنگی منم موزه خیلی دوست دارم

سفره ات هم خیلی قشنگه خوشم اومد

سال نوی شما هم مبارک.
ممنون.

بازیگوش شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 09:12 ب.ظ http:///http://bazigooshi7.persianblog.ir/

سلااااااااااام مخمل خااااانوم
ببینم با این اوضاغ چن کیلو اضافه کردی تووو؟؟؟:دی

خوشالم بهت خوووش گذشته عزیزم
اخیییی پس به دنیا اومددددددددددد موبارکا باشههههههه خاله خااانوم خوشکلهه؟؟؟
ما میخاستیم بریم باغ موزه گلستان نشد عوضش دو بار رفتیم برج که عااااااااالی بود...

هیچی اضافه نکردم!
ممنون.
آره به دنیا اومد فسقلی!
من نمی دونستم جشنواره بوده حیف شد نرفتم!

ان شرلی شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 10:45 ب.ظ http://ansherly.persianblog.ir/

ما هم امسال هیج جا نرفتیم
ما هم چند وقت دیگه قراره بی خانمان بشیم!

خدا بهت صبر بده عزیزم. ولی در پی هر سختی هم راحتیه!

زهرا یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 12:30 ق.ظ http://onceuponatime.blogfa.com/

کمی تا قسمتی خواننده خاموش بودم!
روشن شدم! سال نو ی شما م مبارک.

خوب خوشحال شدم که روشن شدید!
سال نوی شما هم مبارک.

ابراهیم یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 05:12 ق.ظ http://www.namebaran.blogfa.com/

کلا بهار خیلی خواب آدم زیاد میشه من که کل خوابم 5 ساعته هشت ساعت شیرین می خوابیدم .
الآن ده ساله که می خوام برم سعد آباد اما تنبلی می کنم و هنوز به این هدفم نرسیدم

خیلی بده. من مدام دلم می خواد بخوابم!
انشاالله تو سال جدید برسین!

مهسا یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 09:31 ق.ظ http://khateraaat.blogfa.com

ساده و کوتاه بود مطلبتت ولی به دلم خیلی نشست ممنون بابت عکسایی که گذاشتی
عجب ظرف و ظروفی داشتن

خواهش میکنم. نظر لطفته.

kurosh یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.rahatan.ir

با درود خدمت دوست عزیز سایت خیلی خوبی داری و همچنین پرمحتوا. من شما را با افتخار لینک می کنم و من هیچ توقعی در رابطه با همین مسئله از سوی شما دارم کوروش

ممنون ازلطفتون.

حکیم بانو یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 12:24 ب.ظ

چه سفره هفت سین خوشگلی. سفره من از شما هم ساده تر بود ولی چون با رنگ زرشکی و سبز درست شده بود تو چشم می اومد.

ممنون. چشمات خوشگل میبینه.

خانم اردیبهشتی یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 12:50 ب.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
سال نو مبارک
ما حدود 5-6 سال پیش ایام عید رفتیم کاخ سعدآباد اون موقع بدون فلش اجازه عکس برداری از همه جا را می دادند. من کلی عکس خوشگل از کاخ سبز دارم

سلام. سال نوی شما هم مبارک.
داشتن اونجا رو تعمیر می کردن خیلی روش حساس بودن. ما هم عکس نگرفتیم!

خانم اسفند یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 02:15 ب.ظ http://www.poshtesahnezendegi.blogspot.com

خیلی خوشگل بودن عزیزم
امیدوارم سال خوبی برات باشه
میگن هیچ جا خونه ادم نمیشه
باز خوبه حداقل شیک کردی خونه ات رو
مبارک باشه

ممنونم.
به همچنین.
سلامت باشی.

فرین یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 03:53 ب.ظ http://farvardin23.blogfa.com

چه جالب...ما دوازدهم رفتیم کاخ نیاوران که خیلی شلوغ بود اونجا که رسیدیم فهمیدیم رایگان هم هست که امقدر شلوغه!
منم موافقم کاخ سبز از همه کاخایی که تا حالا دیدم زیباتره
امیدوارم از بقیه سال هم مثل نور.زش لذت ببرید

اونجا رو نرفتم ولی دوست دارم برم. کلا همه موزه ها رو دلم می خواد ببینم!
ممنونم.

بهار یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 03:54 ب.ظ http://en-qolt.blogsky.com

ایشالا همیشه به گشت و گذار
و یه فضولی: اون دوتا کتاب چیه تو سفره هفت سینت؟ دوتاش قرآنه؟ یا یه حافظ و قرآن هم قد و قواره؟ یا چی؟

ســـــــارا یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 05:40 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

عکسای قشنگی بود
وای اینجا قالبش شبیه قالب منه!چه با مزه الان متوجه شدم

بلورین دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 01:04 ق.ظ http://boloorin.blogsky.com/

همه جای نوشته هات به کنار اون قسمتی که گفتی رفتید پارک جنگلی رو خیلی خوشم اومد...همون لحظه حس کردم خودم اونجا هستم و توی اون هوای قشنگ دارم نفس می کشم...
ایشالا همیشه به شادی و خوشی

موژان دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 09:45 ق.ظ http://mojaneman.blogfa.com/

پس کامنتای من کجاست ؟؟؟
من ۳ تا کامنت گذاشته بودم آخه پس کوشش
خیلی عکسای قشنگی گذاشتی عزیزم

پرتو دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 10:07 ق.ظ http://par2.blogsky.com/

آجی سال نو مبارک باشه...........

منم انقدر دلم می خواست تعطیلات ادامه دار باشه.............


*
ممنونم بخاطر شریک کردن تو لحظه هات

*
سفره هفت سینت رو دوس داشتم آجی

مانا ( ماجراهای این روزهای من) دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 12:43 ب.ظ

تو برای من سمبل یه مامان خیلی خوبی...میدونستی؟ کاشکی پسرک منم مثل پسر تو اینقدر اقا و مهربون شه...............راستی گلی جونم عکسای سیسمونیشو دیدی؟؟؟ ایده ای نداری واسم؟؟؟؟

سارا چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 01:14 ق.ظ http://biadonyabesazim.blogfa.com

ماشینها ضد گلوله بودند؟

بله

ارام (یه مامان از....) جمعه 23 فروردین 1392 ساعت 01:50 ق.ظ

آخه مامان وکیل! آدم توى پارک جنگلى آتش روشن میکنه؟ شرمنده ولى نتونستم که نگم.

اشکالش چیه؟! اگه با احتیاط باشه و تو مکان های مجاز که موردی نداره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد