دیشب که رفته بودیم خونه مامانی، یه شیشه مربای آلبالوی یخوش آب رنگ دستپخت خودش رو آورد و گفت این کادوییه به مناسبت اولین مشهد رفتن تنهایی گل پسر! و هیچ کس رو مثل مامانی ندیدم که هر مناسبت و اتفاقی رو بهانه هدیه دادن کنه!
بچه که بودم هر بار مامانی می اومد خونه مون ذوق می کردم، چون امکان نداشت دست خالی اومده باشه و یکی از خوراکی های محبوب من و داداش بزرگه رو همراهش نداشته باشه! حالا هم هر وقت میاد خونه مون یه چیزی با خودش میاره، شکلات، سوهان، ترشی، مربا و دفعه آخری بادمجان سرخ شده!
مامانی از اون مامان بزرگای خوب و مهربون و نمونه اس که با وجود این که اصلا اهل ماچ و بغل و قربون صدقه رفتن نیست، اما ما شش تا نوه و پنج تا نتیجه هاش خیلی دوستش داریم و هر کاری از دستمون بربیاد براش انجام می دیم.
وقتی به سال های دور فکر می کنم، دوست دارم بتونم مثل مامانی، یه مامان بزرگ محبوب و دوست داشتنی برای نوه هام باشم!
سلام
چه مادر خوب و باحالی
خدا حفظش کنه
+ من پیشنهاد میکنم فیلم joy رو ببینید.داستان فیلم به کنار ، راوی داستان مادربزرگه که خیلی هوای نوه اش رو داره.
ممنون سلامت باشین. باشه حتما!
راستی من به بیان مهاجرت کردم و یادداشت هام رو من بعد اونجا منتشر میکنم.
ببخشید بیان کجاست؟
الهی من فدای این مادر بزرگ مهربون بشمخداحفظشون کنه.
سایه شون مستدام
ممنون از لطفتون. سلامت باشید.
دامنه بیان دیگه ، من از بلاگ اسکای به بلاگ ( دات بلاگ دات آی آر ) مهاجرت کردم و دیگه تو بلاگ اسکای نیستم.
بسیار خب. ممنونم. میرسم خدمتتون!