ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در اثر همین شوق و ذوق برای کشف دنیای اطراف و کنجکاوی های فراوان خانوم کوچولو که در حال حاضر در دهمین ماه زندگیشه, شکل و شمایل خونه ما تا حدی عوض شده. تمام وسایل روی میزها و رومیزی ها جمع شده, عطر و اسپری ها و لوازم آرایش از روی میز آرایش و تلفن از روی میزش برداشته شده و... به زودی هم باید دستگیره در کابینت ها با کش به هم بسته بشه! و البته که همیشه آثار لک وکثیفی در گوشه کنار خونه قابل رویته! اینا در کنار یه پسر پنج ساله که دوست داره موقع بازی همه اسباب بازی هاشو دور و برش پخش و پلا کنه, می شه خونه ای که هیچ وقت خدا تمیز و مرتب نیست!!!
با این وضعیت انگیزه ای هم برای تمیزکاری نمی مونه! وقتی می دونم هنوز کار نظافتم تموم نشده پشت سرم دوباره ریخت و پاش می شه و با وجود دخترکی که خوشش نمیاد مدت زیادی ازش دور باشم و هر وقت هم من حال و حوصله کار خونه داشته باشم, با جیغ و گریه هاش مانع می شه, مدت هاس فقط در حد ضرورت و خیلی هول هولکی و سرهم بندی شده کارای خونه رو انجام می دم! و این برای منی که از آشفتگی و به هم ریختگی متنفرم یعنی فاجعه! گاهی اصلا رغبت نمی کنم به اطرافم نگاه کنم و بدجوری کلافه می شم! داشتن یه خونه تمیز و مرتب و چیده واچیده برام شده یه رویای دست نیافتنی!!!
دیگه امروز احساس کردم کثیفی و به هم ریختگی داره خفه ام می کنه و بعد مدت ها با وجود خستگی زیاد افتادم به جون خونه و یه حال اساسی دادم بهش! جارو و تی و دستمال ,شامپو فرش کشیدن مبلا, عوض کردن ملافه ها... و بعد پیچیدن بوی مواد شوینده تو خونه و کم شدن حجم چرک و کثیفی ها, کلی حالم خوب شد!
شام رو گذاشتم و ولو شدم رو مبلای تمیز و خوش بو و اومدم گرد خاک این جا رو هم بتکونم! هر چند خانم کوچولو داره غر می زنه و سعی داره هر جوری هست خودشو به لپ تاپ برسونه!!!
و به این فکر می کنم که بالاخره یه روزی نظم و نظافت به خونه مون بر می گرده. اما شاید اون روز دلتنگ همین روزایی بشم که اسباب بازی های بچه ها رو از گوشه کنار خونه جمع می کنم و با دستمال جای دستای کوچولوشون رو از تلویزیون و میزها پاک می کنم٬ روزایی که خونه مون بوی زندگی می ده... شاید باید سعی کنم که به جای کلافه شدن لذت ببرم!